دوباره اوّلِ مهر، از نونِ بابا گفتی
با اون دل کوچیکِت،حرفای زیبا گفتی
دوباره گفتی بابات، با دست پُر میادش
کیف و کتاب و دفتر، اصلَن نرفته یادش
اوّلِ مهرهِ فردا ، گفتی بابات میدونه
امشب لبش می خنده، وقتی میاد تو خونه
راستی چه فرقی دارن، مُرداد و مهر و آذر
وقتی بابات نداره، جز غم و قرضِ بیشتر
دوباره اوّلِ مهر،بازَم تو سفره نون نیس
باور نکن بابات گفت ؛”کیف و کتاب گرون نیس”
دوباره اولِ مهر،دلشوره هات زیادن
تمومِ آرزو هات، انگار به دست بادَن
پائیزه،امّا بابات ،ترسی از اون نداره
از همون اوّل مهر ، تو کوکِ نو بهاره
اگه شباش سیاهن،نگاش پُر از امیده
منتظره بیاد صبح ، سر بزنه سپیده
منتظره که درها، وا بشه رو به فردا
خورشید خانوم بخنده، بشه سپیدی پیدا
دوباره مهر تابان، تو آسمون میادش
نور می پاشه به چشمات،با اون نگاهِ شادش
بهار میاد دوباره، تموم میشه زمستون
بابات میره سرِ کار، سفره میشه پر از نون
بهار میاد دوباره،می خنده گُل تو چشمات
دستِتو باز میذاری، تو دستِ گرم بابات
جمشید پیمان،20 ـ 09 ـ 2015