همانطورکه دربخش اول آورده ام هدف ازاین سلسله مقالات نه دفاع مطلق ازسازمان مجاهدین یاهرگروه وشخصیت دیگری بلکه آشنا کردن نسل جوان بابخشی ازتاریخ مبارزات ملت ایران برای آزادی واستقلال ورها شدن ازیوغ بندگی است. رقیتی که متاسفانه این روزها درزیر ابری ازناآگاهی آنهم درپوشش روشنفکری برگردنمان انداخته شده است. گرچه برخی ما نسل انقلاب را نسل سوخته نامیده اند ولی نگارنده اعتقاد دارد که خساراتی که نسل ما متحمل شد می تواند چون شمعی راه نسل های آینده راروشن کند و به اعتقاد من نه جهل ونه دانایی هیچکدام درد نخبگان ما نیست مهمترین خطری که روشنفکران ما راتهدید می کند کم دانشی است یعنی همان دردی که رهبران وگردانندگان کشورازصدر تا ذیل به آن دچارشده اند و با اندک آگاهی ازیک پدیده یا موضوع خود را تنها مرجع کارشناسی آن می دانند. بی جهت نیست که ازقدیم گفته اند Little Knowledge Is Dangerous Thing
اما ادامه مطلب
ضیانبوی دربخشی دیگرازمطلب ارسالی خود اززندان اهوازبه محکومیت شخصیت مسعود رجوی رهبرآن سازمان پرداخته می گوید:
” مسعودرجوی شاید نمونه ای دقیق و روشن برای نوعی هوشمندی وتوانایی سیاسی است که ملاحظات اخلاقی را (درمقابل چه کسانی؟) بتمامی کنارنهاده است واحتمالایکی ازبهترین گزینه های عبرت است تا بدانیم درغیاب فضای انتقادی ومکانیزم های کنترل ومهارقدرت، یک رهبرسیاسی می تواند (تا) به چه حدی ازخودشیفتگی، خودمطلق پنداری وخودکامگی برسد. تصمیمات رجوی بعنوان رهبر مجاهدین درسال های پس ازانقلاب، چنان عجیب و وحشتناک ودیکتاتورمآبانه است که آدمی رو توامان می خنداند ومی گریاند! و…………………. نفس وجود فردی مانند رجوی درعرصه سیاست کافی ست تا هر اهل سیاستی قانع شود که می بایست با نگاه انتقادی خود را مرور کند و ازخودش واهمه داشته باشد!!
ارزیابی وقضاوت دراینکه رجوی برای سازمان خود، طرفدارانش ومردم ایران چه شخصیتی وجایگاهی را دارد فعلا بدلیل اختناق حاکم برایران وفقدان فضای دموکراتیک مدنظرما نبوده وتاریخ درمورد مواضع، عملکرد ونتایج آن گروه ورهبری آن نظیر رژیم سابق وفعلی و رهبران آن قضاوت کرده ومی کند اما روی سخن نگارنده با کسانی است که نه دوران شاه ونه دوران خمینی ونه دوران خامنه ای رابدرستی تجربه کرده اند تا تفاوت کنارگودنشستن وشعاردادن را با کسانی که درصحنه نیم قرن مبارزه وزیرشدیدترین ضربات خود وسازمان شان راحفظ کرده اند دریابند.
خسروقنبری تهرانی معاون محمدعلی رجایی نخست وزیراسبق وبنیانگذارسازمان اطلاعاتی ایران پس ازانقلاب که اتفاقا تز دکترایش را دردانشگاه امام صادق درخصوص سازمان مجاهدین خلق با نمره 100 گذرانده و قبل ازانقلاب چندسالی را درزندان اوین با مسعود رجوی هم بند بوده است درمصاحبه خود با هفته نامه شهروندامروزدرسال 1387 درخصوص رهبرمجاهدین می گوید:
” مسعود رجوی فردی هوشیاروزیرک ودارای قدرت تئوریزه کردن بحران ها می باشد”
خسروتهرانی متولد 1333 وضیانبوی متولد 1362 است یعنی 31 سال تفاوت سنی، تجربه، کارسازماندهی ومبارزه با رژیم های دیکتاتورحاکم برایران واظهاراین جملات دراردیبهشت 1387 یعنی حدود سی سال پس ازسرکوب مجاهدین توسط گشتاپوی رژیم که حتی افرادی نظیرضیاء نبوی باداشتن موضع برعلیه مجاهدین برای توجیه صدورحکم محکومیت ده سال حبس به جانبداری ازآنان متهم می شود. براستی ریشه کینه رژیم ازاین سازمان درچیست؟
می گویند چرا جانبدارانه می نویسی می گویم شما چرا جانبدارانه وبدون برخورداری ازحداقل دانش به یک پدیده می تازید نگارنده خودیکی ازمنتقدین سرسخت شیوه رهبری این سازمان وبسیاری ازمواضع آن است اما این دلیل نمی شود که جنایات رژیم وکارگزاران آن را که خسارات آن برای کشوروملت ایران هزاران باربیشترازمجاهدین است نادیده گرفته وبا ” رها کردن سگ، سنگ راببندیم”! ازحاکمان گرفته تا اصلاح طلبان حکومتی وجنبش سبزی وغیره روزی دهها بارمی گویند “گروه مجاهدین یک جریان مرده است ” ولی با پیداکردن اندک بهانه ای به این مرده ! می تازند تاعقده های فروخفته خود رابازکنند.
درفارسی ضرب المثلی است که بااشاره به پریدن گوسفندی ازروی نهری آب می گوید “بز، زیردنبه گوسفند را می بیند اما پشت برهنه خودرا نه” امروزکسانی مجاهدین را متهم به خشونت ورزی وخیانت به ایران می کنند که خود بنیانگذارقتل، کشتار، شکنجه وخیانت به استقلال وآزادی ملت ایران می باشند وایکاش مجالی باشد دریک جدول مقایسه ای وتطبیقی نشان خواهیم داد که چه کسانی کشوررا باخیانت های خود به نابودی کشانده وعلاوه برنابودی میلیونها نفوس واموال وعرض وآبروی مردم این کشورصدهاسال کشوررا باافکارمالیخولیایی وتوهم زده به عقب برده ازقافله جهانی جداکردند.
انگلوساکسون ها مثلی دارند که می گوید “دوست همه کس دوست هیچکس نیست” ونگارنده علاوه برآن می گوید و این درست که فرهنگ ایرانی می گوید ” با دوستان مروت، بادشمنان مدارا ” اما بروی اصول هیچگاه نباید کوتاه آمد ومشکل جامعه ایرانی ونخبگان آن اکنون بحث “اصول” است. مشکل ما ایرانیان این است که به هیچ اصولی پایبند نیستیم ودائما شکستهای خود رابه دشمنان فرضی نسبت داده یا دوست داریم دیگری رامسئول عدم موفقیت خود جلوه بدهیم. دوستان خود رابا اندک اشتباهی ازخود می رنجانیم ودشمنان خود را بااندک لبخند یا کرنشی به دوستی می گیریم و….
ضیانبوی بعنوان سمبل یک گروه ازجوانان کشورکه شوربختانه بنا به یک اتفاق “اعتراض به ممنوعیت ازادامه تحصیل” دستگیر وبه زندان افتاده وفاقد درک حداقلی ازشرایط حاکم برکشورطی قبل وبعد ازپیروزی انقلاب ایران است مصداق این امراست. وی که برای آزادی خوداززندان دست وپا می زند تا آنجا پیش می رود که بطورناشیانه ای می گوید “حاضراست حبس ده ساله خود راتحمل کند اما اتهام رابطه وی با مجاهدین خلق ایران ازوی برداشته شود” و دربرهه حساس فعلی حاضربه نوشتن چنین مطالبی موهنی برعلیه مجاهدین درسایت های خبری شده وبلافاصله نیز تعدادی اززندانیان سیاسی وابسته به جنبش سبزبرای اثبات “برائت وی ازاتهام وابستگی به فرقه مجاهدین!” وفراهم آوردن زمینه مناسب درافکارعمومی برای عفو وی توسط خامنه ای دست به عریضه نویسی به ریاست قوه قضاییه می زنند این عده درنامه خود نوشته اند:
” ازآنجا که این جوان محکوم به ۱۰ سال حبس درتبعید، بارها درنوشته ها، نامه ها و دفاعیات خویش بربرائت از این گروه تاکید کرده و در آخرین نوشته منتشرشده اش، نقدهای اساسی وبنیادین برآنها را به انتشارعمومی سپرده است، و با توجه به این که ارتباط و هواداری از این گروه به عنوان ملاک حکم محکومیت نامبرده صرفا برآوردی نادرست از سوی کارشناس امنیتی محسوب می گردد، بنابر این انتظار می رود بر اساس واقعیت های موجود وجهت رعایت عدالت، قانون وشرع، نسبت به تداوم حبس وی درشرایط سخت تبعید، دستوربه تجدید نظرصادرفرمائید.”
بعبارت ساده ترپروژه اعتراف گیری سابق که قبلا با استفاده ازابزارشکنجه بازجویان، صداوسیمای ضرغامی، باشگاه خبرنگاران جوان وروزنامه کیهان شریعتمداری برای استفاده ازعفو رهبری ورهایی ازحبس صورت می گرفت اینک باگذشت 4 سال دیگر مکانیزه شده وجای خود را به رسانه ها وزندانیان سیاسی وابسته به جریان اصلاح طلب بامحوریت حمله به مهمترین دشمن داخلی رژیم واپوزیسیون اصلی آن یعنی مجاهدین خلق داده است و متاسفانه این افراد هنوزدرتوهم به سرعقل آمدن جلادان رژیم تصورمی کنند با این خودفروشی ها وطنازیها می توانند دل سنگ رهبری وعمال جنایتکارولی فقیه رانرم وزمینه عفووآزادی خودرافراهم آورند غافل ازاینکه رژیمی که حتی به مقامات ونوکران خود هم رحم نمی کند برای این عجزولابه ها ارزشی قائل نخواهد بود. نگاهی به سرنوشت دست اندرکاران رزیم ازهاشمی، خاتمی، موسوی، کروبی گرفته تا سردارمدحی، شهرام امیری وحسین درخشان و…مطلب راازتوضیح بی نیازمی کند.
ادامه دارد