علیرضا یعقوبی – یک توضیح و یک درخواست از حامیان مقاومت ایران

 

tazahoratدوستان و یاران حامی مقاومت،

اصولا برخورد با هر خط و جریان انحرافی و هر گرایش انفعالی و انزوا طلبانه تا آنجا منطقی و اصولی است که راه به گسترش و تعمیق مبارزه برد. جریانات انقلابی را با بحث ها وگفتگوهای بی پایان روشنفکری رابطه ای نیست. یک فرد انقلابی مشغولیات خود را دارد. تضادها را اصلی و فرعی نموده و با هر آنچه و هر آنکه تضاد اصلی را مخدوش نموده و به آن کم بها می دهد، صرفا جهت روشن شدن افکار عمومی و مشخص شدن مرزبندیهای استوار انقلابی و تمیز «جنبش» از «ضدجنبش» برخورد می کند. یعنی ضرورت ورود به هرگونه بحث و گفتگو تنها از منطق مشخص شدن و شفاف شدن مرزبندیها و در نهایت صیقل دادن اراده ها در برخورد با تضاد اصلی است که دارای اصالت است. اگر یادمان باشد در فاز سیاسی اصلا سازمان وارد گفتگوهای روشنفکری نمی شد، حتی وارد جواب دادن به ادعاها و ایرادگیری های دیگر گروهها علیه سازمان هم نمی شد. بحث های ایدئولوژیک بهشتی و کیانوری و فرخ نگهدار در تلویزیون رژیم که یادمان هست. سازمان مطرح می کرد که ما حاضریم بر سر مسائل روز و خواسته های مردم و جواب حکومت به آنها با هر مسئولی از رژیم برای روشن شدن مواضع بحث کنیم. این یک قانونمندی مبارزاتی بود. دلایل مشخص خود را داشته و دارد که جای بازکردنش اینجا نیست. صحت هر نقطه نظر و ایدئولوژی هم در جریان عمل و در راهگشایی از زندگی ابنای بشر است که صحت و قوت و دوام خود را به محک آزمایش می گذارد نه در بحث های صرف و کسالت آور تلویزیونی. دیدیم که سرنوشت دیدگاه و تفکر آن سه نفر در جریان عمل چه شد جدا از عاقبت فیزیکی آنها. تنها در عید نوروز سال ۶۰بود که مسئول اول سازمان طی یک سلسله مصاحبه با نشریه مجاهد مرزبندی های موجود بین «جنبش» و «ضد جنبش» را روشن، شفاف نمود و چارچوب لازم برای حضور در «جبهه خلق» را مشخص و معلوم ساخت.

بهرحال ما در طول چند ماه گذشته با سلسله ای از توطئه ها روبرو بودیم. از آنجایی که دستمان در کار است، منشا و آبشخور این سلسله از توطئه ها را می شناسیم. دقیقا بعد از خمپاره باران کمپ لیبرتی بود که برای انحراف افکار عمومی از عمق جنایات رژیم، کمپینی با هدف ادامه زندان سازی ساکنان لیبرتی بنام انتقال مستقیم ساکنان لیبرتی به کشور یا کشورهای ثالث به راه انداخته شد، ادامه آن منتهی به نامه ۲۳۰صفحه ای ایرج مصداقی گردید و سپس کشف «کشتار های مشکوک درون سازمانی» توسط اسماعیل وفا یغمایی مطرح گردید و سرانجام استعفای دو عضو شورا منتشر شد. اینها همه قطعات پازلی بود که انحراف افکار عمومی از توجه به عمق جنایت رژیم و مزدورانش در خمپاره باران لیبرتی و تخطئه مقاومت ایران را در صدر اهداف خود داشته و دارد. جنگ روانی همواره بخشی تفکیک ناپذیر و از حلقات جنگ فیزیکی است. لذا هر کدام از این توطئه ها که به بن بست رسید، فاز بعدی بلافاصله شروع شد. تقسیم کار هم بظاهر بدرستی صورت گرفته بود. نام ۲۳۰صفحه ای را به ایرج مصداقی دادند که پخش کند چون با رسانه های از ما بهتران در ارتباط بود و می توانست آن را بیشتر رسانه ای کند. و بقیه ماجرا را که خودتان در جریانید.

در برابر این توطئه ها ما چه می گفتیم؟ جز اینکه اگر حقانیتی در مقاومت و در جوهره مواضعش وجود دارد، اگر دنیایی علیه آن توطئه کنند، راه به جایی نخواهند برد اما اگر صداقتی و حقانیتی در مقاومت نباشد اگر دنیایی هم بنفعش قیام کنند، بازهم قرین موفقیت نخواهد بود و نهایتا باید نیست و نابود و خاکستر شود. این حقانیت در مواضع ما هم می بایستی تبلور می یافت. جواب را مستدل و منطقی دادن، دشمن اصلی و مزدورانش را از مخالفان دیگر تمیز دادن، تبیین مواضع اصولی با اصل وحدت در مبارزه با دشمن اصلی. این جوهره مواضع ما بود. چون به اصالت خودمان و حقانیت به مقاومت مان و به صحت مواضع رهبریمان اعتقاد راسخ داشتیم، توانستیم به اتفاق یکدیگر تمامی این مواضع را بسوزانیم و گل کار خود را هم در ویلپنت چیدیم. به کوری چشم دشمنان انقلاب نوین مردم ایران، مصمم تر و استوارتر و متحدتر از همیشه مراسم ۳۰خرداد را برگزار کردیم. اوضاع به هر طرفی که بچرخد مقاومت ایران قابل چشم پوشی نیست. این را همه می دانند. خوب عده ای بخاطر کبر و غرور و منیت تبدیل به ابزار و آلت دست دشمن می شوند. مهم هم نیست که حقوق بگیر باشند و یا نباشند. از قضا آنی که نمی گیرد بیشتر ضرر می کند!. خوب طرفی که می گیرد یک چیزی در دنیا گیرش آمده اما باخته آن کسی است که نگرفته و بی مزد و مواجب، ابزار فعل و دست دشمن شده است حتی به شرط واسطه و از طریق افرادی که سرو دمشان به اطلاعات آخوندی وصل است. بروید در صفوف اضداد مقاومت بنگرید. همه جور جنسی دارند، از «شعبان بی مخ» های دوران گرفته که از قضا در شکل ظاهری کپی نسخه اصلی هستند. دم درب صفحه فیس بوک یکی از این افراد جدا شده از شورا نشسته و به هر کسی که می خواهد وارد شود می گوید به «آقای مبارز تعظیم کن». حال که در بطنش که بروید، می بینید مبارزه یعنی همان کباب خوری های آخر هفته دوران کنفدراسیون قدیم (۱). خونش را مجاهد و فدایی می دادند و مبارزه شان را آقایان می کردند. هر که را که سؤالی درباره جدایی حضرات مطرح کند بخاطر اسائه ادب به ساحت مقدس آقای قصیم از صفحه اخراج می کنند. دمکراسی یعنی حضرات و غیر آن همه غیر دمکرات هستند. چنان در کبر و غرور غرقند که خروج خود را از شورا آزمایش دیگرانی که در شورا مانده اند می دانند. در حالیکه آزمایش همه از جمله تمام این جدا شده ها در مبارزه با دشمن است و مقدار مایه ای که در مبارزه با دشمن ایران و ایرانی می گذارند. بعد از سی و اندی سال مبارزه با خمینی و دجالیت او می خواهند آئین نامه ورود و خروج از یک اتحاد و جبهه سیاسی را به ما آموزش دهند. در حالیکه الله کرم دانش آموخته از دانشگاههای رژیم بهتر از حضرتشان می داند که زمان هر ورود و خروجی در یک اتحاد و جبهه، «پیام سیاسی» خاص خود را دارد. اینها را همه ما از جمله این حضرات خلد آشیان و جنت مکان هم می دانند. مهم نیست.

می خواهم بگویم نقطه آغازین هر حرکت و موضع ما به تبع از سازمان و مقاومت ناشی از «درک ضرورت» است. ضرورت تمامی بحث ها و جوابها تنها در مشخص شدن و شفاف گردیدن مرزبندیها است. بعد از آن هر چه است بحث های روشنفکری و مطرح کردن کسانی است که خارج از حیطه مقاومت و هوادرانش کسی آنها را به اسم نمی شناسد. پس باید از ادامه اینگونه بحث ها اجتناب ورزیم. ما هزاران کار در پیش رو داریم. دنیایی برای فتح پیش روی ماست. دشمن زبون و ابتر در ته خط ضلالت و حضیض و گمراهی چون جوابی برای مطالبات انباشته شده مردمی ندارد بدنبال سرکوب و توطئه است. قدم اول هر سرکوبی از خمپاره باران رزمندگان ارتش آزادی در لیبرتی شروع شده و تا اقصی نقاط کشورمان بسط و گسترش می یابد. لذا برای دریدن این پرده توطئه ها و بساط ظلم و ستم، مقاومت به انرژی و توان تک تک ما احتیاج دارد. بنابراین بعد از مراسم ویلپنت با اراده های صیق زده، خود را برای پروژه های بعدی مقاومت آماده سازیم. تفاوت بنیادی مجاهدین و هوادرانش در همینجا مشخص می شود. ادعای کمتر و مایه گذاری و پرداخت هر چه بیشتر. مگر سرنگونی این رژیم جز در تقدیر تاریخی مجاهدین و شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی ایران در تقدیر کسی دیگری هم نوشته شده است؟. در تقسیم کار دیگران تنها حرف زدن و ادعا کردن را بعهده گرفته اند و تتمه آن یعنی امر سرنگونی به مجاهدین و هوادرانشان واگذار شده است. خوب اینهم نوعی تقسیم کار است. ایرادی ندارد. ما به این راضی هستیم و خدا را شاکریم و به راه یافتگی راهبرمان هم شکر گزاریم که ما را تا به امروز از گردنه ها و فراز و نشیب های گوناگون و مختلف عبور داد. پس بهتر که ما به کار خود بپردازیم و آنها را به کارشان واگذاریم. قل یا ایها الکافرون ، لا اعبدو ماتعبدون، … بگو به آنهایی (کسانیکه به انقلاب و قانونمندیهای مبارزاتی حاکم بر آن یعنی وحدت نیروها و جبهه متحد خلق) کافر هستند،ما مسلما معبود شما را ستایش نخواهیم کرد (و به انزوا و عزلت و گوشه نشینی در نخواهیم غلتید) و شما هم به آنچه که ما باور دارم نخواهید گروید ( و به سمت مبارزه و همراهی با انقلاب تغییر جهت نخواهید داد). پس شما را به راه و رسم و آیین تان (یعنی مماشات و سازش با دشمن ضد بشری) (۲) و ما را به دین خودمان (یعنی انقلاب و سرنگونی رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر وطن اسیرمان ایران).

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی/ بگذار تا بمیرد در درد خودپرستی.