احتیاجات مادی، دنیای مادی، انسان را به یک سرا شیبی کند و بعد بسی تند به منتهی الیه ارزش های ضد انسانی پرتاب می کند
به جناب آقای یغمایی
جناب آقای یغمایی چند مدتی بود که می خواستم برایت چند خطی بنویسم ولی چون این روزها رژیم به آخر خط رسیده است و باید تمامی سعی برای رهایی مردم ایران بر علیه این رژیم جنایات کار باشد که دمار از مردم ایران کشیده است، به این سبب ازاین چند خط صرف نظر میکردم امٌا می بینم سیر تغییر مواضع شما به واقع بر علیه این مقاومت و رهبری آن دیگر از حد گذشته است.
آقای یغمایی بدون اغراق از وقتی که با مقاومت آشنا شده ام همیشه دنبال شعرها، داستان ها و مقالات شما بوده ام و اگر رشد ادبی در ذهن این جانب بوده شما بی تاثیر نبوده اید و حتی زمانی که از این مقاومت و شورا هم دور شده بودید باور کنید از این طرف و آن طرف دنبال راه قدیم خود بوده و نوشته های شما را هم دنبال می کردم هر چند در نوشته های بعد از دوریتان از شورا با یک انسان دیگری طرف بودم و در نوشتههایتان از هر طریقی که ممکن بوده از اسلام و ائمه اطهار گرفته تا ….. و و و در صدد ضربه زدن به آقای رجوی بودید ولی باز از خیر نوشتن چند خط برایتان می گذشتم اما این اواخر نوشته هایتان به واقع دیگر فرهنگ وزارت اطلاعات آخوندی به خود گرفته است
مانند « مرگ های مشکوک» راستی آقای یغمایی اصلاً قبول دارید که رژیم ملاها به انتهای خط رسیده است و دیگر راه پس و پیش هم ندارد ! اصلا قبول دارید خفقان و کشتار جوانان مظلوم ایران به هر دلیل به دست رژیم ضد بشر به اوج رسیده است اصلاً قبول دارید که هواداران این مقاومت با رهنمود های رهبر پاک بازشان مسعود برای امنیت سرداران زندان لیبرتی و شهر اشرف بیش از دو سال در گرما و سرما روبروی مقر سازمان ملل اعتراض می کنند و جزیی از این شهر شده اند! و اصلاً قبول دارید رژیم از ترس قیامی مثل سال88 حتی تحمل رفسنجانی را هم ندارد و تصمیم به بگیر و ببند کسانی که در قیام چهار سال پیش حضور داشتند را کرده است ( این را قبول کنید چون من به خاطر کارم در این کشور با آنها سر و کار دارم که هیچ ربطی هم به مجاهدین ندارد ) اصلاً قبول دارید……بگذریم
خوب حالا در این شرایط موجود که به واقع بحران سیاسی از در و دیوارکشور بالا می رود و حتی برای سومین بار انسان های شریف و آزاده در لیبرتی را موشک باران میکنند، شما و دوستانتان در یک ارکستر سمفونی هماهنگ که سر نخ آنها به بعضی جاها ختم می شود از انجمن نجات گرفته تا مصداقی وغیره شما تمامی گناه ها را به رهبر این مقاومت می اندازید؟!
با اجازه می خواهم جهت یاد آوری خاطره کوچکی که با شما در رم داشتم را بیان کنم چون همان طور که در ابتدا گفتم من با نوشته های شما جذب شعر و ادبیات شدم و همیشه آرزوی دیدار شما را داشتم تا اینکه خبر دار شدم به ایتالیا می آئید و من برای دیدار شما بسیار خرسند بودم وقتی که با شما برای صرف قهوه وارد قهوه خانه شدم به شما گفتم اولین لیست مرکزیت مجاهدین که انتشار یافت اسم شما هم بود ولی در لیست دوم اسم شما و چند نفر دیگر نبود به شما گفتم از این که اسم شما نبود خوشحال شدم چون فکر میکردم شاید وابستگیهای تشکیلاتی تا حدودی میتواند دست و پای شاعر و نویسندهای مثل شما را ببندد و فضای شعر و ادبیات شما را تنگ ترکند و با این حرف، شما هم برای من درد و دل کردید
و این که گفتید همسرتان برای شما انگیزه شعر و همه چیز بوده است و بعد از جدایی ها در سازمان، رهبری این مقاومت شخصا پا در میانی کرده و همسرتان که می خواست تمام وقت درراه مبارزه برای رهایی مردم باشد را نزد شما میفرستد و اضافه کردید، چون میدیدید که همسرتان از این انتخاب راضی نیست برای آن یک یاد داشت گذاشتید و به او گفتید اگر فکر می کنید در اشرف (یا جای دیگر در مبارزه که خوب به یاد ندارم ) می توانی بروی و ایشان هم شما را ترک و به مبارزه حرفه ای بر علیه این تباه کنندگان حرث و نسل ایران پرداخت ( توضیحات بیشتر را مجاهد خلق اکرم حبیب خانی و خانم شاهرخی دادهاند )
حالا جناب آقای یغمایی شما بر خلاف میل همسرتان خواسته تان را تحمیل کردید بالاخره مبارزه است پستی و بلندی دارد شکست و پیروزی دارد و یک سازمان زنده و پویا مانند یک موجود زنده دفع و جذب دارد شما حق طبیعی تان است که از یک جریان انتقاد و یا دفاع کنید اما هم صدا شدن و حتی جلو دار بودن، که خودتان خوب می دانید آبشخور آن وزارت اطلاعات رژیم است مقوله دیگری است !! زهی بی شرمی!
البته آقای رجوی گفته بود هر جا ذره ای از قانون و قضاوت باشد در این دنیای نامرد مادی این مقاومت خون فشان برای رهایی مردم ایران پیروز خواهد شد مانند خروج لیست و برکناری دیو انسان نمایی مثله کوبلر و بالاخره هر کس به اندازه خودش در فردای رهایی مردم ایران مورد قضاوت مردم ایران قرار خواهد گرفت و باید اضافه کنم به خاطر شناختی که از خودم دارم هیچ وقت عضو سازمان پر افتخار مجاهدین نبوده ام و به واقع نمی دانم تصمیم گیری های درونی سازمان بر چه پایه و اساسی میباشد امٌا دو چیز را خوب می دانم هر سازمان انقلابی و تشکیلاتی برای خودش ضوابط درونی دارد و هر کس که نمیتواند با آن ها خود را وقف بدهد می تواند هر وقت خواست از آن ها جدا شود.
باور کنید خیلی از این نمونه ها دارم که از سازمان جدا شدند و هوادارن صدیقی برای مردم شان ماندند و دوم اینکه بعد از سی و چهار سال هواداری نزدیک به این سازمان هیچ وقت مجاهدین در زندگی خصوصی و تصمیم گیری های هر کدام از ماها هواداران به جز به دامن خمینی افتادن به هیچ عنوان دخالت نکرده اند. حالا جناب یغمایی آنجا که می گویید مخالف ولایت فقیه به هر شکلش هستی منظورتان را خوب می فهمم!
آقای رجوی در بحث های بیرونی انقلاب ایدولوژیک می گفت این اسماعیل شاعر کجاست که می گوید بعضی ها حوزه علمیه را قورت دادند .
مثل اینکه خودتان هم یکی از آنها بودید ولی نتوانستید کا ملاً حوزه را بالا بیاورید و در آخر اینکه جدا شدنتان از مجاهدین در یک سراشیبی خیلی کند بود ولی برای احتیاجات مادیتان در یک سراشیبی عمودی سقوط کردید.
زنده باد قهرمانان در اشرف و زندان لیبرتی
علی افشار