فدای آگاهانه؛ پاسخ سیاسی مقاومت به منطق تسلیم

ابوذر غفاری

روایتی از فدا، پایداری و زایش دوباره در حماسهٔ ۷ آبان ۱۳۹۴

طلیعهٔ خون و ایمان

تاریخ مقاومت ایران، تابلویی است رنگ‌گرفته از فدا، ایثار و باور به آزادی. در این کارنامهٔ خون‌بار اما درخشان، هر برگ با قطره‌ای از جان وجوهر ایمان نگاشته شده است. سازمان مجاهدین خلق، در مسیر پرسنگلاخ تحقق آزادی وعدالت، بارها از میان آتش گذشته وراه دشوار را به‌جای سازش وانفعال برگزیده است.

در این مدرسه پایداری، آموزه‌ای بنیادین تکرار می‌شود: فدا، رمز ماندگاری است؛ چراغی که در ظلمات اختناق فروزان می‌ماند ومسیر را روشن می‌کند.

لیبرتی؛ خاکی محاصره‌شده، افقی بی‌انتها

کمپ لیبرتی، در حاشیهٔ بغداد، تنها یک اردوگاه نبود؛ نماد بود. نماد پایداری در تنگنا، نماد ایستادن در برابر طوفانِ خیانت و محاصره. در شامگاه هفتم آبان ۱۳۹۴، آسمان آن خاکِ تبعیدشده، زیر بارانِ آتش خم شد. در کمتر از ده دقیقه، نزدیک به هشتاد موشک بر آن فرود آمد، راکت‌هایی که آمیخته‌ای از باروت و نفرت بودند.

۲۴ مجاهد خلق در دم جان باختند، بیش از دویست تن زخمی شدند و مقرها به تلی از خاکستر بدل گشت. هدفِ مهاجمان روشن بود: شکستنِ روحِ مقاومت، تحمیلِ خاموشی، و دیکته کردنِ تسلیم.

اما آنان که در آن دوزخِ شعله‌ور ایستاده بودند، معنای دیگری از حیات را رقم زدند.

منطقِ فدا در برابر منطقِ بازار

در جهانی که سیاست را با سود و زیان می‌سنجند، مجاهدین با منطقِ دیگری سخن گفتند، منطقِ ضدبازاری مقاومت.

آنان در برابر محاسبهٔ سردِ منفعت و بقا، زبانِ گرمِ فدا را برگزیدند. دشمن آمده بود تا امید را در محاصره دفن کند، اما از دل همان ویرانی، سرود برخاست.

سه روز پس از حمله، هنرمندان و رزمندگان در همان ویرانه‌ها ترانهٔ “روز حساب” را اجرا کردند؛ واژه‌هایی که از زیر خاکستر برمی‌خاست و در جان‌ها می‌نشست:

اینجا آغاز پایان توست،

کانونِ ترسِ پنهانِ توست…

در جهانی که سیاست‌پیشگان بر طَبقِ مصلحت می‌چرخند، این صدا طغیانی بود علیه “عقلِ تسلیم”. لیبرتی نشان داد که مقاومت، حتی در تنگ‌ترین حصار، می‌تواند بر ویرانی بنای ایمان بیفرازد.

فداییانِ خاکِ سوخته

حملهٔ موشکی لیبرتی در نگاه نخست فاجعه‌ای نظامی بود، اما در عمق، حادثه‌ای راهبردی و روحی بود. خون‌هایی که در آن شب بر زمین ریخت، مرزِ میان دو مرحله را رقم زد: مرحله پایداری در محاصره و مرحله هجرت به افقِ تازه.

از دلِ خاکستر لیبرتی، راه به آلبانی گشوده شد؛ سفری که نه عقب‌نشینی، بلکه تولدِ دوباره مقاومت بود. انتقالِ سازمان از عراق، بستری شد برای شکوفایی استراتژی تازه‌ای با نامِ “هزار اشرف”، اندیشه‌ای که هر خانه و هر دلِ بپاخاسته در ایران را به سنگر آزادی بدل می‌کند.

از خون تا قیام

خون‌های ریخته‌شده در لیبرتی خاموش نماندند. پژواک آن شب در جان جامعهٔ ایران طنین انداخت و در قیام دی‌ماه ۱۳۹۶، ریشه زد و به فریاد بدل شد. هر شعار و هر فریادِ “مرگ بر ستمگر” بازتاب همان فدا بود که در شبی تاریک، چراغی افروخته بود.

این پیوندِ خون و قیام، همان معنای ژرف “خون‌های راه‌گشا”ست، خون‌هایی که نمی‌میرند، بلکه مسیر می‌سازند.

فدا؛ جوهر ماندگاری

در مکتب مقاومت، فدا تنها نثارِ جان نیست؛ اعلامِ حیات است. فدا یعنی در لحظه‌ای که همه‌چیز به پایان می‌رسد، تصمیم بگیری دوباره آغاز شوی.

همان‌گونه که مسعود رجوی گفته است، رمزِ شکستنِ بن‌بست‌ها، “فدای بیشتر” است.

حماسهٔ لیبرتی اثبات کرد که مرگ، در قاموس مقاومت، پایان نیست؛ تداوم در شکلی والا است، تداومی که در هر نسل و هر قیام، جان تازه می‌گیرد.

سوگندِ ادامه

امروز، در هر سالگرد آن شبِ خون‌بار، نام ویاد قهرمانانِ لیبرتی چون پرچمی در باد می‌درخشد. آنان در سکوتِ گلوله جان دادند، اما با خونشان فریاد زدند:

“ما رفتیم تا راه بماند.”

وراه ماند.

از خاکِ سوخته، بذر رویید؛ از ویرانه، صدا برخاست؛ از مرگ، زندگی زاده شد.

این است معنای جاودانِ آن حماسه، یادآور پیمانِ مقاومت با تاریخ:

تا آزادی، تا آخرین نفس، تا شکوفاییِ فردایی که با خون‌های گشاینده، راهش از پیش روشن شده است.