در سوگ قتل عام و کشتار 52 نفر از مبارزان مجاهد خلق، اسطوره هایی که در سخت ترین شرایط روییدند، گل دادند و ناجوانمردانه چیده شدند.قلمم نمیچرخد که شعری بنویسم، در نثر هم کم آورده ام، عکسهایم هم انجام وظیفه ای بیش نیست، تنها بغضهایم هست که همواره گلویم را میفشارد و میتواند روزگار مرا تعریف کند. این بغضها هر لحظه میخواهد بترکد تا شاید صدای ترکیدنش گوشهای کر را باز کند.در این روزها اندکی در غم و سو…گواری هستند، اکثریتی تماشاگر و ساکت و اقلیتی که گوییا از پستی و رذالتشان دوست داشتند دست کم اگر میتوانستند، لگدی بر پیکرهای بیجان مبارزین واقعی ایران زمین بزنند.
نظام پلید جمهوری اسلامی، دشمن مردم و ایران زمین هم که تکلیفش معلوم است. بیهوده با دم خود گردو می شکنند. بی خبر از آنکه خون به ناحق ریخته شده همین 52 نفر مبارز راه آزادی ایران زمین گریبانشان را میگیرد و روزگارشان را میسوزاند.
نظام پلید جمهوری اسلامی، دشمن مردم و ایران زمین هم که تکلیفش معلوم است. بیهوده با دم خود گردو می شکنند. بی خبر از آنکه خون به ناحق ریخته شده همین 52 نفر مبارز راه آزادی ایران زمین گریبانشان را میگیرد و روزگارشان را میسوزاند.
شرم بر هنرمندان و روشنفکرانی که در ارتباط با این جنایت وحشیانه علیه مجاهدین و مبارزین بی سلاح سکوت پیشه کرده اند و نان را به نرخ روزش میخورند.
چگونه میشود خفه شد، خفقان گرفت و تنها به گوشه خفتبار سکوت خزید.