آنچه در طول دو ماه و اندی گذشته در صفحه ی شطرنجی سیاست داخلی و جهانی ایران رخ داده است را نمیتوان حرکتی خود به خود دانست. در همین چهارچوب قتل عام مجاهدین در اشرف را نیز نمیتوان تنها از این منظر دید که خامنه ای ضحاک به مالکی جلاد دستور داد و این قتل عام صورت گرفت. این گونه نگاه کردن به این معادله، یک سویه برانداز کردن یک پدیدهی پیچیده تر است. ما باید بتوانیم مجهول دیگر این پدیده را پیدا کنیم.
مانند این است که ما معادله ای دو مجهولی داشته باشیم، یک مجهول را بدانیم و پاسخ را نیز بدانیم، در نتیجه میتوانیم به راحتی مجهول دیگر را بیابیم و آن را نمایان کنیم.
یک هفته قبل از حمله ی جنایتکارانه به مجاهدین بی سلاح در اشرف و قتل عام عزیزترین فرزندان مبارز ایران زمین، که در چهارچوب توافقی چهارجانبه بین آمریکا، سازمان ملل، دولت عراق و مجاهدین در آنجا مستقر بودند، جفری فلتمن دیپلمات ارشد آمریکا، سفیر سابق آمریکا در لبنان (۲۰۰۸-۲۰۰۴) و مشاور کنونی دبیر کل سازمان ملل به ایران سفر میکند و در پشت درهای بسته مذاکراتی با مقامات جنایتکار رژیم انجام میدهد تا زمینه های برقراری روابط با آمریکا ، دیدار وزرای خارجه رژیم و آمریکا و نیز شرایط سیاسی تماس اوباما با روحانی حیله گر و شیاد را فراهم کند.
آنچه که نظام پلید جمهوری اسلامی بارها رسمی و غیر رسمی از آمریکا خواسته است تا بر سر مسئله ی اتمی (البته در ظاهر) کنار بیاید، تضمین امنیتی از سوی ایالات متحده آمریکا به این حاکمیت جنایتکار بوده است.
چه تضمین امنیتی برای رژیم سفاک و جنایتکاری چون حاکمیت جمهوری اسلامی میتواند بهتر از این باشد که دست باز و تأیید ابر قدرت دنیا را بگیرد که اشرف را پس از قتل عام ساکنانش، ببندد.
اشرف از منظر جمهوری اسلامی نه یک آب و خاک و ساختمانهای مدرن با صد نفر مجاهد مستقر در آن بود، بلکه این حاکمیت به اشرف به منزله سمبل مبارزه ی مسلحانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی با قدمتی ۲۷ ساله نگاه میکرد. درتصورخام این حاکمیت، بسته شدن اشرف، در دل نیروهای انقلابی در داخل و خارج از کشور، بذر یأس و نا امیدی خواهد پاشید و آنها را بی آینده خواهد کرد. پس این بهترین تضمین امنیتی برای این نظام جبار میتواند باشد و این حاکمیت حاضر است هر بهایی را برای آن بپردازد ولو بوسیدن دست اوباما توسط آخوند روحانی.
وقتی که آقای کلینتون برای برقراری رابطه با رژیم در سال۱۹۹۷ نام مجاهدین مسلح را در “لیست تروریستی” آمریکا قرار میدهد، چندان دور از ذهن نیز نمیتواند باشد که هیئت حاکمه ی کنونی آمریکا برای برقراری رابطه با جمهوری اسلامی، ریختن خون مجاهدین بی سلاح و محصور را به عنوا ن پیش پرداختی برای رابطه، انتخاب کند.
پس بازهم باید گفت که با توجه روند بعد از قتل عام اشرف، این تحلیل نیز نمیتواند غیر واقعی باشد که آقای جفری فلتمن حامل چنین پیام و دست باز دادنی به رژیم برای قتل عام مجاهدین بی سلاح در اشرف بوده است.
با این حساب معادله دو مجهولی ما، مجهول دومش هم نمایان و رسوا می شود.
بی تردید مجاهدین نیز در ارزیابی های خود باید به چنین نتایجی رسیده باشند که در تظاهراتهایشان شعارهای ” شرم بر آمریکا، شرم بر سازمان ملل و شرم بر این زد و بند” را میدهند.
تلاش آمریکا برای رابطه ای غیر ممکن
مسلّم و آشکاراست که هیئت حاکمه ی آمریکا و مماشاتگران غرب، ادامه ی بقاء نظام جمهوری اسلامی را میخواهند؛ ولو به قیمت قتل عام هزاران هزار نفر از هم وطنان ما در داخل و خارج از کشور. اما آمریکا یک جمهوری اسلامی سخت سر با بمب اتم را به هیچ وجه نمی پذیرد. چون منافعش را در منطقه و دنیا تهدید می کند و نیز اگر جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای دست پیدا کند تبدیل به تهدیدی برای از بین رفتن قدرت برتر آمریکا – به طور مشخص در منطقه خاور میانه – می شود و دراین منطقه رقابت تسلیحاتی به راه می افتد و تمامی منافع استراتژیک آمریکا در این منطقه از بین میرود. در نهایت هم اصلی ترین حامی استراتژیک آمریکا، یعنی اسرائیل که ۶۵ سال برای آن سرمایه گذاری شده است در معرض نابودی قرار میگیرد.
پس با توجه به این معادله آمریکا و غرب به هیچ وجه به جمهوری اسلامی اجازه نخواهند داد که به سلاح هسته ای مسلح شود.
هیئت حاکمه ی آمریکا، یک جمهوری اسلامی رام و فرمانبردار میخواهد که بمب اتمی هم نداشته باشد و برای اسرائیل هم تهدید جدی نباشد تا آمریکا بتواند از این نظام به عنوان یک تابو در مقابل کشورهای منطقه استفاده کند و در عین حال این حکومت تحت کنترل آمریکا باشد.
حتی هیئت حاکمه ی آمریکا نیروهای سخت سر این رژیم را هم می خواهد، اما نه در حاکمیت بلکه در سایه ی این نظام چون آنها نیز برای منافع آمریکا مفید هستند و در مواقعی که مثلا نیاز به تقویت تابو سازی در منطقه خاور میانه است، می توانند برای منافع این کشور نقش آفرینی کنند.
اما همان گونه که گفته شد این هیئت حاکمه و جناح مماشاتگر است که خواهان ادامه ی بقاء یک جمهوری اسلامی تحت کنترل است، که البته این مقوله ای است غیر ممکن و نشان دهنده ی عدم شناخت عمیق هیئت حاکمه ی آمریکا و دستگاه مماشات در ارتباط با ماهیت، ساختار و بافت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است.
در مقابل این نظریه ی هیئت حاکمه ی آمریکا، البته و صد البته صفی از سیاستمداران و قانونگذاران آمریکایی هستند که این سیاست را محکوم به شکست میدانند. بنده اینجا نمیخواهم وارد شکافهای سیاسی آمریکا بشوم. هدف این است که ببینیم آیا از منظر هیئت حاکمه ی آمریکا رام شدن جمهوری اسلامی واقعی است یا غیر واقعی و این شرایط موجود به کجا ختم خواهد شد؟
ساختار و نظام پلید جمهوری اسلامی تا کنون بر دو پایه استوار بوده است: نخست سرکوب عریان در داخل و دوم گسترش تروریسم بین المللی با تکیه بر اصلی ترین حامی استراتژیک رژیم یعنی حزب الله لبنان.
جمهوری اسلامی برای تضمین ادامه ی بقاء و گسترش دامنه تروریسم بین اللملی و یا به عبارت خودشان ” جهانی کردن اسلام و انقلاب اسلامی” نیازمند به یک تکیه گاه است تا بتواند با تکیه بر آن، با جامعه جهانی نیز از موضع بالا سخن بگوید.
این تکیه گاه یا اهرم، سلاح هسته ای است که جمهوری اسلامی می خواهد و باید به هر قیمت – ولو با کمی تاخیر – برای ادامه ی بقاء استراتژیک و تضمین امنیتی خود به آن دست یابد. برای نظام جمهوری اسلامی و ولی فقیه آن قیمت رسیدن به سلاح هسته ای، حتی اگر ویرانی بیشتر کشور ایران و سرکوب وحشیانه و اختناق عریانتر در داخل کشورنیز باشد، باز هم حاضرند این بهاء را بپردازند.
این بازی که در حال حاضر جمهوری اسلامی از هدف خود در مذاکره با غرب و به طور مشخص آمریکا دارد پیش میبرد یک بازی برد، برد است. یعنی وقت می خرد تا به سلاح هسته ای برسد و از طرف دیگر نیز فضای سیاسی بین المللی را حتی به شکل محدود و موقتا برای خود باز می کند تا فشار تحریمها را کمتر کند.
اما این بازی تا کجا می تواند ادامه پیدا کند؟ آیا غرب حاضر است تا دست یابی این رژیم به سلاح هسته ای بازی بخورد؟
یا اینکه خیر، اصلا جمهوری اسلامی از منظر غرب به دلیل فشارها و تحریمها دستش را بالا می برد و یا می شود دولت سابق عراق و پروتکل الحاقی را می پذیرد و هر جایی را که آژانس بخواهد می تواند برود و بازدید کند حتی زیر بیت العنکبوت خامنه ای را، یا سیاست قذافی در دوران حکومتش را پیش می گرد و اساسا درها را باز می کند و می گوید بیایید و همه ی تأسیسات هسته ای مرا جمع کنید. تا مثل حکومت قذافی دست کم ۱۶ سال دیگر ادامه ی بقاء پیدا کند؟
تا آنجایی که به غرب برمی گردد، به گفته ی آقای اوباما بر طبق اسناد اطلاعاتی آمریکا، جمهوری اسلامی – با سرعت کنونی – تنها یک سال با بمب اتمی فاصله دارد. پس غرب مثل گذشته فرصت زیادی برای چانه زنی و دلجویی از جمهوری اسلامی ندارد.
جمهوری اسلامی هم در اتاق فکرش به این جمع بندی رسیده است که در صورتی که از بمب اتمی و “غنی سازی اورانیوم” کوتاه بیاید، نخست شکاف عمیقی در داخل نیروهایش ایجاد میشود و دوم باید گامهای بعدی را با غرب بردارد. یعنی خلع سلاح حزب الله لبنان و خنثی شدن خط مقدم رژیم در مقابل اسرائیل. بعد هم جمهوری اسلامی باید به طور کلی از تروریسم بین المللی که یکی از پایه های تعریف شده ساختاری سیستمش است، دست بکشد. در آخر هم باید مثل شاه حقوق بشر را رعایت کند و به شکل نرم حاکمیت ایران به طور ساختاری عوض شود.
حال آن که وصیت امام ضحاک “راحلشان” به آنها گفته است که باید “اسلام و انقلاب اسلامی” را جهانی کنید. نکته ای که تمامی جناح های غالب و مغلوب بر آن اتفاق نظر دارند. اما راهکارهای متفاوتی ارائه میدهند.
در نتیجه به این جمع بندی می رسیم که با توجه به منافع و رویکردهای متفاوت غرب به رهبری آمریکا از یک سوی و منافع تمامیت نظام پلید جمهوری اسلامی – و صد البته عدم یک دست بودن این حاکمیت در سیاست های خارجی اش از سوی دیگر – به هیچ وجه سیاست پیش گرفته شده از سوی آمریکا در مقابل این رژیم نمی تواند به کوچکترین تعامل راهبردی با این حاکمیت افسار گسیخته منتهی شود. متاسفانه آنچه در چشم اندازآینده میتواند دیده شود، جنگی خانمان سوز و ویرانگر است که اصلی ترین بازندگان آن مردم مظلوم ایران خواهند بود.
اما تا آنجایی که به مردم برمی گردد تنها راه گریز از شر این نظام پلید و نجات از جهنم جنگ ویرانگر خارجی، گسترش قیامها و خیزشهای اقشار مختلف جامعه ی رنج کشیده ی ایران است.
تا آنجایی هم که به نیروهای مبارز و انقلابی برمیگردد – تا این رژیم جنایتکار، ضد مردمی و سفاک بر مسند قدرت است – آنچه اصالت دارد مبارزه و مقاومت تمام عیار در برابر این ضحاکان و در صف و در کنار مردم بودن است تا آنها را برای یک انقلاب توده ای و سرنگونی تمامیت نظام پلید جمهوری اسلامی سازماندهی کنند.
مجتبی فتحی
10 آبان 1392
1 نوامبر 2013