و سکوت
لبریزترین
جام ایامم شد…
آنگاه که ابلیس مرگ
پیمانه ی پر غرور زندگی یک زندانی را
زهر آگین کرد
و
قامت شمشادی را
در خون غلتاند
تا شاید
سرو سرکش آزادی را
به زیر بکشد….
ناقوس مرگ
دوباره
در سرای ضحاک به صدا در آمد
و عشق و خون
در هم آمیخت
لاله ای
رنگ آمیزی شد
و کبوتری خونین بال
پرکشید…
سفر به سلامت
ای گلدسته ی آزادی…
و تو ای دژخیم
باش تا آتش فشان
فروخفته در انبار دلها
طغیان کند…
11 خرداد 1393
1 ژوئن 2014
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط