وقتي درست چند روز قبل از به اصطلاح انتخابات رياست جمهوري رژيم و چند روز قبل از برگزاري جلسه بزرگ ساليانه مقاومت با خبر استعفاي دو تن از اعضاء شوراي ملي مقاومت به آن شكل كه فقط از اضداد مقاومت بر ميآمد مواجه شدم، ميخواستم چند جمله كوتاه را خطاب به آقايان مستعفي بنويسم اما موشك باران جنايتكارانه ليبرتي در همان ايام، موضوع را چند روز به تعويق انداخت.
هرچند فكر ميكنم نفس موشك باران، روشنگر همه چيز بوده و هست و خودش بهترين ترازوي سنجش سمت و سوي كار آقايان هم هست، چرا كه به تجربه ساليان كه قطعأ از نظر آقايان نيز پنهان نبوده است هر عمل وحشيانه و جنايتكارانه تروريستي رژيم، هميشه با يك زمينه سازي قبلي سياسي، رواني و كُر هماهنگ اضداد و مماشاتگران همراه بوده است. در حوصله اين مطلب نيست كه به تاريخچه اين حملات و جنايتهاي وحشيانه و پيش درآمد سياسي رواني آن اشاره كنم، اما توصيه ميكنم آقايان مستعفي يكبار تاريخچه 30 ساله اخير مقاومت را از اين زاويه مرور كنند و نقش خودشان را در كر هماهنگ پيش درآمد حمله جنايتكارانه اخير باز يابند. اگر آقايان به اصطلاح مستعفي بگويند ما از كجا مي دانستيم كه رژيم ميخواهد موشك بزند؟ اين را ديگر نميتوانند بگويند كه از انتخابات رژيم و از گردهمايي سراسري ايرانيان ضدخميني هم بيخبر بودهاند. شايد آن طور كه حالا خودشان مدعي هستند آن قدر در خلوت خودشان روي تهيه متن استعفايشان «متمركز» بودهاند كه اصلا از دنيا و «مافيها» بيخبر شده بودند و همين تمركز، عقل و هوش و فراست سياسي شان را در ربوده است؟
آقايان مستعفي ميتوانند حتي بگويند كه وقتي درب را بر روي خودشان بسته بودند تا در خلوت خودشان بر روي متن استعفايشان! «متمركز» شوند، حتي حافظه شان درباره تحولات يك ربع قرن اخيرمقاومت و رزمندگان مجاهد اشرف را هم از ياد برده بودند. اما نمي توانند از برابر حافظه و قضاوت و شهادت تاريخ بگريزند.
آيا آقايان مستعفي فراموش كرده بودند كه طي 6ماهه قبل از حمله هوايي رژيم به اشرف در فروردين 1370 چه جنگ رواني كثيفي به دست مزدوراني مشابه مصداقي، عليه مجاهدين و رهبري شان تحت عنوان زندان و شكنجه جريان داشت؟ آيا به ياد ندارند كه وزير وقت اطلاعات رژيم ساعتي بعد از آن حمله هوايي از «كشته شدن مسعود و مريم رجوي» خبر داد؟
آقايان مستعفي به ياد نمي آورند كه قبل از حمله موشكي به همه قرارگاههاي مجاهدين در سراسرنوار مرزي ايران و عراق در فروردين80 با هزار فروند موشك (به گفته رحيم صفوي فرمانده وقت پاسداران) چه جنگ رواني شنيعي با «تمركز» بر تروريسم مجاهدين توسط دولت خاتمي جريان داشت و به خاطر ندارند كه «شيخ فريدون» رئيس جمهور جديد ولي فقيه، دبير وقت شورايعالي امنيت رژيم بود و در هفته قبل از موشكباران، سفيران اروپايي را به دفترش دعوت كرد تا درباره ضرورت سكوت غرب در برابر پاسخ رژيم به «تروريستها» قول و تعهد بگيرد؟
اما مطلب من خطاب به آقايان، مفصل نيست و بيشتر طرح چند سؤال ساده و ابتدايي است، اميدوارم آقايان بدليل 30 سال نفس كشيدن در كنار مقاومت داراي حداقلهاي فهم و بينش سياسي شده باشند تا بتوانند به اين چند سؤال ساده جواب بدهند.
سؤال اول: آيا از نظرآنها اين شكل از استعفا، يك جدايي ساده، معمول، دوستانه و محترمانه بود؟ يا نوعي مغلطه و سفسطه گويي از بيرون، همنوايي با دشمن و نرخ خود را بالا بردن و ريختن به كيسه دشمن؟
سوال دوم: در روزهاي بعد از استعفاي آنها، دو تحول سياسي مهم در جبهه رژيم ضدبشري و در جبهه مقاومت، در شرف انجام بود، به اصطلاح انتخابات رياست جمهوري رژيم ضدبشري و اجتماع بزرگ ساليانه مقاومت ضدرژيم در پاريس.
آيا آنها با آن همه فهم سياسي ادعايي خودشان، ترديدي دارند كه در چنين موقعيتي، اين شيوه استعفا از بيرون شورا بعنوان يك اكت سياسي، درحد وزن خودش (حتي اگر در حد پر يك پشه باشدـ نگاهي مختصر به صحنههاي ويلپنت 92 باندازه كافي روشن است) خواه و ناخواه بنفع انتخابات رژيم و به زيان اجلاس مقاومت بود؟
آيا آنها كه بقول خودشان سالها صبر پيشه كردند نمي توانستند دو هفته ديگر هم صبر كنند تا اين دو تحول بگذرد و هيچ شائبه همسويي با نظام پليد آخوندي ايجاد نشود؟
اگر آنها را سياسي فرض كنم، از نظر من قطعأ داراي اين قوه تشخيص بوده و هستند و موضوع غامض و پيچيدهاي نبوده است، پس سؤال اين است چرا در آن موقعيت دست به اين كار زدند و اضافه بر ساليان، دو هفته ديگر هم صبر پيشه نكردند؟
حتمأ پاسخ و نتيجه گيري آنها هم مثل من است:
آنها بطور آگاهانهاي اين موقعيت را انتخاب كردند تا در اين ميان، جهت گيري روشن سياسي خودشان را به زيان مقاومت و به سود رژيم ضدبشري آنتني كرده باشند ، آنها در آستانه هماوردي قريب الوقوع مقاومت و رژيم ضدبشري، با استعفا به آن شيوه و در بوق و كرنا كردن آن، فرياد سردادند كه در انتخاب بين مقاومت و رژيم ضدبشري، به سياق تمام موارد سالهاي اخير اضداد و رژيمي ها، انتخاب آنها ”البته خميني”است و اين همان دم خروس همه اضداد طي اين ساليان است و آنها نيز بخوبي بدان واقفند.
بخصوص حالا بعداز جنايت و كشتار اخير در ليبرتي همه چيز از پرده ابهام بيرون آمده و انتخاب آنها نيز خيلي واضح و روشن شده است.
محمدرضا مؤدب
زندان ليبرتي ـ تير 92