با تعظیم به روانهای مطهر کلثوم صراحتی و جواد نقاشان ، شهدای خونین کفنی که بخاطر توطئههای پیدا و پنهان از میان ما رفتند و به ملکوت اعلی پیوستند .
من با ۴۲ سال سابقه سیاسی که ۴۰ سال آن را دور و نزدیک اما بی گسست در کنار مقاومت بودهام , به خوبی هم معنی سیاسی اتهام زدن را میفهمم و هم به عقوبت ایدئولوژیک آن واقفم ، بنا بر این تلاش میکنم از قضایا آنچه را میفهمم و برای خودم مسجل است را بیان کنم . قضاوت را به عهده ی خواننده میگذارم .
من برعکس آقای مهدی سامع که قسمتهای دروغ استعفا نامه ی شما را به نقد کشیده و جواب داده, میخواهم به تنها نقطه درست و بر حق بیانیه شما انگشت بگذارم و آنرا کالبد شکافی کنم . اما ابتدا چند سوال از شما آقای قصیم :
شما از جمله اعضا شورای ملی مقاومت بودید که بیشترین همکاری را با سایت آفتابکاران داشتید. تقریبا مطلبی نبود که شما نفرستید و ما از چاپ آن دریغ کرده باشیم، حتی مصاحبه ی شما با بیبیسی را هم من در سایت درج کردم، که اکنون درارشیو سایت موجود است . با این همه چرا وقتی با آن شتاب آخر وقتی ,شما استعفا نامه تان را برای سایتهای خوش نام فرستادید ولی برای ما نفرستادید ؟؟ و مهم تر از آن چرا بعد از ۲ روز گله کردید که چرا سایتهای مقاومت این بیانیه را چاپ نکرده اند و فقط سایتهای رژیم این بیانیه را درج کرده اند ؟؟ چگونه شد که یک شبه ما بد نام شدیم، و آنها خوش نام ؟؟ بیانیه ی شما در آخرین ساعات روز ۱۵ خرداد اولین بار در سایت البرز نیوز و بلافاصله در سایت ایران گلوبال درج شد با همان مشخصاتی که آقای سامع گفته اند . لینک سایت البرز در زیر این نوشته است . لینک ایران گلوبال را هم دارم ، اما گویا این سایت فعلا از دسترس خارج است . شما مدتی بود که دیگر مطلبی قلمی نکردید و فقط ترجمه هایی از مجلات آلمانی با ترجمه خانم مینو الوندی برای ما میفرستادید . از یک هفته قبل از استعفا شما ,از سایت البرز نیووز در فیس بوک به اشتراک میگذاشتید که برای من بسیار سؤال بر انگیز بود. البرز نیوز، سایتی است که قبلا مطالبی از ایرج مصداقی را باز نشر میداد . آیا ذهنها را برای خوشنام نشان دادن این سایت آماده میکردید ؟؟ من از مسئولین سایت همبستگی سوال کردم, شما مصاحبه با بیبیسی را که سال قبل انجام دادید، برای همبستگی و هیچ یک از سایتهای مقاومت نفرستاده بودید. فقط برای آفتابکاران فرستاده بودید که ما درج کردیم . علی ناظر، بعد از آن مقالهای نوشت با عنوان پوزبند شما در مقابل این توهین لومپنی علی ناظر کاملا سکوت کردید، آیا نمی توانستید در جواب این توهین و تهمت آشکار ۲ خط بنویسید ؟؟ آیا میخواستید به همه بفهمانید که درون شورا به شما پوزبند زده اند ؟؟ آیا این همه خفت برازنده ی شما بود ؟؟ بعد از اینکه مجاهد خلق اکرم حبیب خانی ، جواب ادعا ی دروغ اسماعیل آقا را داد، شما اظهار رضایت کردید و نوشتید…بله باید جواب روشن داد به همه ابهامات… به این موضوع بعدا میپردازم … .
آقای قصیم من و شما از کشوری میآییم که هر بچهای از اولین روزی که به مدرسه میرود میفهمد در کلاس درس چند تا اکبری است، چند تا اصغری، چند تا رستم زاده و چند تا سهراب زاده، با این حال علی ناظر پنجاه و چند ساله صبح که از خواب بیدار میشود قبل از اینکه صبحانه بخورد، به سایت آفتابکاران میرود و میبیند در بین اسامی امضا کننده متن شورا اسمی هم به نام مسعود خدا بنده است. بلا فاصله دست به قلم میشود که آی مردم, این مسعود خدا بنده را که شما میگفتید نفر وزارت اطلاعات است، پس چرا اسمش اینجاست ؟؟ به نظر شما مجاهدین باید مجاهد خلق مسعود خدابنده را از لیبرتی به سیما میآوردند و میگفتند آقای ناظر منظورمان این بود ؟؟ ایرج مصداقی با بی شرمی مینویسد که مجاهدین در آسایشگاهها یک کمد خالی میگذاشتند که یک نفر درون آن بود که ببینند دیگران وقتی میآیند سر کمدشان چه کار میکنند. به نظر شما مجاهدین باید یک کمد را میآوردند توی سیما نشان میدادند و میگفتند مردم ببینید در کمدهای ما آدم جا نمی گیرد ؟؟؟ واقعا بعد از ۳۴ سال در درون این مقاومت فهم شما از توطئههای پیدا و پنهان این است ؟؟ آیا شما باور کردید که ۲ نفر مالی کار به فرزند ایشان خبر کشته شدن مادرش را داده بود ؟؟؟ جهت آگاهی همه هموطنانم از عمق رذالت و دروغ گویی علیه این مقاومت ، من آن ۲ نفر را پیدا کردم یکی از آن دو اسمش سعید مقصودی است . هوا دار مخلصی است که ایّام تعطیلی ا ش را برای کمک به سازمان در سوئد به مالی میرود . از بچههای قدیمی دانشگاه مشهد هم هست. اما عمر زندگیش در خارج ,از ماها خیلی کوتاهتر است . اجازه بدهید داستان را از زبان خودش بشنویم : داشتیم توی یکی از مناطق شهر استکهلم مالی کار میکردیم ، جوانی به سمت ما آمد و از ما پرسید شما از کدام گروه هستید ، گفتیم از مجاهدین ، گفت پدر من به مجاهدین انتقاد میکند ولی آنها به پدرم تهمت اطلاعاتی میزنند. برایش توضیح دادم که پسر جان اینطور نیست، مجاهدین یک مرز بندی مشخصی دارند ، آنها بی جهت به کسی اتهام نمی زنند . بعد سوال کردم پدر شما کیست گفت: اسماعیل یغمایی ، از او دعوت کردم بیاید دفتر ما بنشینیم و با هم مفصل صحبت کنیم ! او سیگاری روشن کرد و گفت میخواهم برای ترجمه جایی بروم، و از ما جدا شد. از سعید پرسیدم راجع به مادر امیر صحبتی با او کردید، سعید گفت ما اصلا مادر او را نمی شناختیم که سوالی و یا حرفی راجع به او بزنیم و مطلقاً نه امیر حرفی از مادرش زد و نه ما. حالا اگر فکر میکنید این دروغ ساخته و پرّ داخته ی امیر است ، باز هم به خطا رفته اید . اسماعیل هم عنوان مقالهاش دروغ بود و هم متن آن . جمال بامداد ، به درستی جواب اسماعیل را داد . وقتی جمال نوشت هزار جهد بکردم که سرّ عشق به پوشم من که او را از زمان دانشجویی میشناختم میفهمیدم که او چه دیوار عظیم شکیبایی را شکسته تا صادقانه در جهت روشن شدن اذهان عمومی چند خطی بنویسد اما ، اسماعیل او را متهم کرد به سادگی و شعر هجو ی در مورد او سرود ، که به نظر من باید افتخار جمال باشد. او سپس ادعا کرد که جمال را مجاهدین فرستاده اند جلو تا مطلب بنویسد .
چقدر خوب بود که اسماعیل در جواب جمال, چند شعر از وبلاگش را با امضا از کشورهای دیگر نشان میداد . تا مردم بپذیرند که این کار, شگرد امنیتی او بوده. اما حرف من با اسماعیل کلکته و ونکور نیست، حرف من این است که خمینی بر این عقیده بود که هر کس یک بار نان مجاهدین را خورده باشد تا آخر عمرش دشمن اوست به همین خاطر بی محابا از مجاهدین میکشت. حتی بریدههای قهاری مثل اصغر فقیهی، قاسم عابدینی و حسین روحانی که بسیار به او خدمت کردند و سرهای بیشماری را به بالای دار بردند، اعدام کرد. خامنهای اما, سیاستش آن نیست .خامنهای معتقد است هر کس ۲ تا فحش به مجاهدین بدهد تا آخر عمرش از ماست. حالا نگاهی به کارنامه ی خودتان و دوستان جدیدتان بیاندازید تا مختصات خودتان را در نمودار دوری نزدیکی به رژیم پیدا کنید.
این هم از عجایب روزگار ماست که افراد همه ی هست و نیست یک سازمان را میکوبند و به باد سخره میگیرند. اما قپهها و گذشته ی خودشان را نگاه میدارند، و عزیز میدارند، عجب !!!! این همان شیوه ی ضدّ انقلابی و کثیفی است که ایران اینترلینکیها وقتی در زیر تیغ جرّار قلم شاعر انقلابی رحمان کریمی شرحه شرحه میشوند ،و از جواب عاجز میمانند به او میگویند تودهای ،بزرگ مرد, سالهاست با تمام توان سیاسی و اندوخته ادبیش, که به اندازه ی سنّ امسال من و شماست ,به دفاع از مردم و مقاومت بر خواسته ، اما آنها میخواهند با این بر چسب نا چسب او را دور بزنند .
به این شعر ی که در هجو جمال گفتهای نگاه کن ،
( لیک اگر از جانب آلترناتیو گویی بدان ،
ال او در رفت و ( ناتیوش ) فقط تر مانده است !
این بیان یک منتقد نیست. همین شعر را اگر باصدای خودت بخوانی مصلحی ساز میگیره و خامنه ای میرقصه . بعد شما میگویید منتقدم؟؟؟
ایرج مصداقی هم میگفت منتقد هستم. اما آمدهام سازمان را از عرش به فرش بکشانم. چقدر هماهنگی بین این زوج منتقد !!! مصداقی را میدانم چرا به این روز افتاده. او را بعدا خواهم گفت. اما وقتی به تو فکر میکنم به یاد کسانی میافتم که در سالهای ۶۰ و ۶۱ و ۶۲ از هیبت مبارزه و از ترس جانشان دم در اوین آمده بودند و خود را تسلیم کرده بودند. رژیم تا پای تیر خلاص زدن هم بردشان. و تفالهشان را به بیرون پرتاب کرد.
اما آن نکته ی درست بیانیه استعفا که شما نوشته اید ..,,……. در عین حال ما همیشه به خصوص طی دهه ی اخیر و بیشتر در ۴ سال گذشته در مورد مسائل ………….گوناگون و پیشنهاد دادیم . اما با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بودیم ……..,,. در پارگراف پایین تر باز هم اشاره کرده اید .,…… باری ما در ۴ سال گذشته نه تنها در هیچ یک از محورها گشایش ندیدیم و ………….,. نقطه درست کلیدی بیانیه شما همین ۴ سال پیش است. شاید شما متوجه نباشید، اما آقای روحانی بخوبی در جریان هستند، ۴ سال پیش نه بحث سوریه بود نه بحث قربانعلی حسین نژاد و نه دخالت کمیسونهای شورا. در مسائل سازمان, تنها اتفاقی که در ۴ سال پیش افتاد تصویب ماده واحده در شورا بود، که مشخصا سایت ضدّ اشرف و ضدّ مجاهدین مصداقی را نشانه رفته بود. تصویب این ماده واحده در عین حال بزرگترین ضربه به خود آقای روحانی نیز بود. توضیح میدهم، در آخرین ماه سال ۲۰۰۹ – برای تظاهراتی به پاریس رفته بودم در حین تظاهرات آقای روحانی کنار دستم ایستاده بود. آقای روحانی سالها قبل یک شب مهمان من بود بعد از آن شب احترام نان و نمک به احترام علائق مشترک سیاسی هر دومان افزوده شده بود و رابطه صمیمانهای داشتیم، ایشان هر سال عید نوروز به من لطف میکرد، زنگ میزد و سال نو را تبریک میگفت. فضای گفتگویمان همیشه صمیمانه بود. آن روز هم همینطور بود. در یک فضای دوستانه صحبت به سایتها کشید. من به آقای روحانی گفتم مگر شما با ما قهر هستید که میروید با پژواک ایران مصاحبه میکنید؟ ناگهان آقای روحانی از کوره در رفت ، ۱۰۰ بار بیشتر از آنکه مردم در سیما و سخنرانیها از ایشان دیدهاند، با صدای بلند به من گفت: آقا بروید به آنهایی که شما را فرستاده اند، که این حرف را به من بزنید، بگوئید، اگر با ایرج مصداقی مشکلی دارید بروید با خودش صحبت کنید. به من این حرف خیلی گران آمد. به ایشان گفتم، آقای روحانی فقط کمی شم سیاسی لازم است تا بفهمی که ایرج مصداقی دشمن این مقاومت است. از شما که سالها در این مقاومت هستید این حرفها بعید است. گفتگو ی ما در همین جا پایان یافت. من با کسی در این مورد صحبت نکردم. اما تا بر گردم به نروژ فضای ذهنیم در گیر این مسأله بود. ۲ روز بعد از اینکه به نروژ رسیدم. شب ساعت ۱۰ – آقای روحانی به من زنگ زد، و بی مقدمه شروع کرد به تکرار همان حرفها. در پایان هم این جمله را گفت، من وکیل دادگستری هستم، ومیدانم چکار میکنم .
روز ۱۵ خرداد ۱۳۹۲ -ساعت ۲۳/۵ دقیقه – وقتی متن بیانیه شما را در سایت البرز نیوز دیدم، اولین چیزی که به ذهنم هجوم آورد، همین جمله بود .., من وکیل دادگستری هستم و میدانم دارم چکار میکنم. بعد از این مکالمه همه ی نگرانیها ی من تبدیل به شک شد، فردای آن روز نامهای به آقای پرویز خزاعی نوشتم. و تمام ما وقع را همانطور که بود با همان جملاتی که ایشان گفته بود و من جواب داده بودم شرح دادم. شاید آن نامه در ارشیو آقای خزاعی یا احیاناً در ارشیو شورا موجود باشد. نامه مربوط به آخرین ماه سال ۲۰۰۹ میباشد. بعد از آن شورا ی ملی مقاومت در ماده ی واحدهای قلم زدن اعضا شورا را در سایتهای ضدّ اشرف ممنوع اعلان کرد. با این توضیحات اگر میخواهید میزان شیدایی آقای روحانی را به ایرج مصداقی بفهمید، میتوانید به ۲ – نامهای که اخیرا خانمی بنام مینا اسدی ، نوشته اند نگاهی بیا ندازید، این خانم که من نمی دانم چرا و چگونه پایش به این ماجرا کشیده شد, در نامه اولش نوشت که من با ایرج مصداقی از طریق اعضا شورا ی ملی مقاومت آشنا شدم. ( منظور همان آقای روحانی است ) در نامه دوم نوشت که من گمشده ی خود را در ایرج مصداقی پیدا کردم. حالا شما میتوانید حدس بزنید که آقای روحانی با اعتبار شورا ی ملی مقاومت از ایرج مصداقی نزد این خانم چهها گفته و از این موجود عجیب الخلقه و غریب الرفتار پیش این خانم چه امام زاده ای ساخته.
آقای قصیم رژیم علاوه بر پخش گسترده یاوه نامه مصداقی در داخل, در خارج کشور نیز تمام پادو های خود را به خدمت گرفته تا افراد و شخصیت های شناخته شده را به پای موضع گیری در مورد این لجن نامه بکشا ند. به عنوان نمونه, تلویزیون میهن که گرداننده آن سعید بهبهانی یکی از دشمنان قسم خورد ه مجاهدین و دوست جان جانی مصداقی است ,آقای حسن دایی را برای مصاحبه در مورد انتخابات آورده بود. ناگهان در وسط بحث انتخابات سر بحث را به نامه مصداقی میکشاند. اما چون جواب دندان شکن آقای دایی را دریافت میکند به ناگهان و بطور خیلی مسخرهای , نفری را که قبلا برای این کار آماده کرده بود را به عنوان شنونده أای که سوال دارد روی خط میآورد که شو مسخره را ادامه و تکمیل کند . اما در آخر خوار و بو ر میشوند . لینک این مطلب را در زیر میگذارم شاید به عمق سناریو وزارت کمی فکر کنید.
داستان اتفاقات اخیر را اگر بخواهیم باز خوانی کنیم، این چنین است. زمان شروع ,,,,فعال شدن سایت دیدگاه . … زمان پایان ,,,بسته شدن سایت دیدگاه …. اگر صحنه را بخواهم به عهد قاجار بر گردانم که خیلی مورد علاقه ی پیشقراول شما آقای روحانی است. داستان این چنین است .. مقاومت در حال جنگ با دشمن بود، که ناگهان چادری در منتها الیه راست به آتش کشیده شد. نامه ایرج مصداقی, همه ی حواسها به آنجا بود که آن آتش را خاموش کنند. که یک مرتبه اسماعیل داد و فریاد راه انداخت، همسر من گم شده یا شما او را کشته اید. در وسط این ماجرا ناگهان از اردوی مهاجم همنشین, روحانی را به کمک فریاد میکرد, عجبا, در گیر ودار این بلواها ، شما شبانه از تاریکی شب استفاده کرده و اردوی خلق را ترک کردید .
ویژگی هر سه پرده ۱ – دروغگویی ، تهمت زنی و بهانه سازی ۲ – طلبکاری
با اینهمه آقای قصیم من اعتقاد دارم که شما با طناب آقای روحانی به چاه ویل ایرج مصداقی سقوط کردید. اعتقاد دارم که مقاومت, تا ساعت ۱۰/۳۰ شب ۱۵ خرداد, از طرف شما بوده. اما گویا, فشار ایرج مصداقی که معلوم است از کجا وارد میشود, باعث شد که این کار را درهمان روز و نه فردای آن روز انجام بدهید. اینکه کسانی بر این باورند که شما اشتباه کردید و بر میگردید, یکسره سراب است. ولی برای راضی کردن وجدان خودتان به شما ۲ – پیشنهاد دارم .. ۱ – تمام بر خوردهایی که آقای روحانی با شما بعد از تصویب آن ماده واحده داشتهاند را یکبار دیگر در ذهنتان مرور کنید. ۲ – بگردید و سر چشمه ی فشار برای استعفا در آن تاریخ مشخص را پیدا کنید .
استعفا ی شما البته یک امر سیاسی است، شما که در اداره ی قند و شکر کار نمی کردید. در یک مقاومت خونبار بودید، بنا بر این هم به دلیل طرز رفتن تان و هم به دلیل تاریخ استعفایتان در تاریخ ایران به عنوان خائنانهترین استعفا ثبت شده است. از مقاله زدن امروزتان در سایت پژواک معلوم میشود که از ۴ سال پیش تمام کرده بودید. و منتظر یک ۱۵ – خرداد مناسب بوده اید. اگر بنی صدر خود را به خمینی فروخت یا آن یکی خود را به خاتمی، شما در نازلترین سطح خود را به مصداقی فروختید مبارک تان باشد والسّلام
لینک اول بیانیه استعفا که بعد با منظوری تغییر پیدا کرد
http://www.alborznews.eu/index.php/2012-07-28-15-58-57/2012-06-26-09-17-17/6942-ahzab31.html
لینک مصاحبه حسن داعی