در ارتباط با عناصر و موجودات که بطور هیستریک در کارزار شیطان سازی و پروژه انهدام “اشرف ” و “شورا ” هم جهت وهمسو با دیکتاتوری مذهبی و در یک کر هماهنگ و برنامه ریزی شده وارد عمل شده و اهداف ارتجاع و استعمار را پیش میبرند ،چه باید کرد؟
آیا به صرف سابقه و آشنایی با سازمان و شورا و اظهار مخالفت صوری و سطحی با فاشیزم مذهبی میتوان با آنها تنظیم رابطه کرد؟!!! و یا در تنظیم رابطه با هر فرد و نیرو و جریانی ؛معیار نه حرف ولفاظی های صوری و سطحی بلکه نوع عمل و کارکرد اجتم عی شان بایستی مد نظر باشد وخلاصه در صحنه سیاسی و اجتماعی و در رابطه با تضاد اصلی جامعه و خلق چه برخورد و عملکردی دارند ؟ و نکته دیگر اینکه آیا در این تنظیم رابطه داده ها و نظرات وحتی شناخت فردی از این افراد وموجودات مرجح است و یا با مؤلفه ومبنای منافع ومصالح خلق و انقلاب و نوع تنظیم رابطه شان با جبهه دشمن مورد ارزیابی و سنجش قرار گیرند ؟ و آیا آشنائیها و سابقه و گذشته افراد مورد نظر و ملاحظات فردی وشخصی میتواند در این تنظیم رابطه محلی از ,اعراب داشته باشد و توجیه گر تداوم رابطه (حتی از نوع فردی و شخصی و خانوادگی ) باشد و یا به مصداق راه و عمل پیشتازان خلق و انقلاب در اشرف و در رابطه با اعضای خانواده که با تهدید وتطمیع و شانتاژ رژیم( تن به همکاری با رژیم ددمنش داده بودند) و با محمل دیدار خانوادگی و… در پروژه بغایت ضد انقلابی “انهدام اشرف” این کانون استراتژیکی نبرد شرکت داشتند،یکصدا ومتحد و یکدل فریاد بر بیاوریم که “فامیل الدنگ نمی خواهیم ” . …
من فکر نمی کنم که حق مطلب با بیان اینکه “دچار فردیت کت و کلفت هستند” و “برخوردها ی ما آنها را به این موضع انداخته ” ما نباید باعث پرتاب و هل دادن بیشتر آنها به سمت رژیم بشویم…. ” ادا میشود و با این توضیحات دچار ساده انگاری وساده سازیهای رایج و مرسوم شده ایم واگر همه معادله فیمابین رژیم و مقاومت بر اساس یک پارامتر” بود و نبود”تعریف شده و میشود ؛ لذا تمام کنش و واکنشها وعکس العمل های هیستریک و ضد انقلابی و سرکوبگرانه رژیم از 30 خرداد 60 به این سو با هدف نابودی مجاهدین و مقاومت صورت گرفته و میگیرد(متناسب با شرایط و نیاز رژیم درهمان مقطع و برهه زمانی ؛مثلأ با اعدامهای دسته جمعی ،قتل عام زندانیان در 67، حملات تروریستی طی این سالیان،حملات موشکی وطراحی و راه اندازی کارزار شیطان سازی که نتیجه جمع بندی دستگاه کشتار و سرکوب آخوندی میباشد.
در این دستگاه ضد انقلابی حتی شکنجه گران رژیم نیز نمی توانند نقش و رل عن صر بریده و خائن وهمکار گشتاپو رابازی کنند و این نیاز حیاتی رژیم به این عناصر زبون،فرومایه ،ورشکسته، تواب است که عمق رذالت و نقش کثیفشان را مطرح میسازد ونه اینکه این موجودات بی مقدار دارای وزن و اعتباری باشند….
بنظرم ضرورت مرزبندی ایجاب میکند که از مخدوش شدن صف وجبهه با هر آنکس و هر جریانی که همسو وهم جهت با گشتاپوی آخوندی و وزارت اطلاعات بد نام عمل میکند جلوگیری کرده و باید مرزبندی قاطع و مشخص با تمامی پاسداران سیاسی رژیم از هر نوع و رنگ ترسیم کرد . ونکته ای که من میخواهم یادآوری کنم این است که در این مرزبندی رعایت و در نظر گرفتن هر گونه ملاحظات ـ تاکید میکنم هرگونه ملا حظات ـ بجز منافع و مصالح عالیه خلق و انقلاب ؛ نا مشروع و ضد انقلابی است ومن هم بنوبه خود از دوستان و یاران میخواهم که هیچگونه فرجه ای ـ حتی به اندازه سر سوزن ـ به دشمن خدا و خلق و تمامی عمله و اکره اش نباید داد و تمامی آن کسانی که به خدمت دشمنان رنگا رنگ خلق و انقلاب در آمده و قصد رسوخ و نفوذ در صفوفمان را دارند باید طرد و افشاء کنیم.
از جمله این ورشکستگان سیاسی و همکار گشتاپوی آخوندی وتواب نادم و خائن (ایرج مصداقی،اسماعیل وفا یغمایی خواهران اقبال ،ایرج شکری ، همنشین ظلمت و تباهی(محمد جعفری)و…. که تمامآ در پروژه انهدام مکان استراتژیکی نبرد ” اشرف ” ویگانه آلترناتیو ملی و مردمی ” شورا” خط رژیم ضد بشر را پیش میبرند و طی این سالیان دنبال رد یابی از رهبر مقاومت بوده وهستند وفقط کافی است به نوشته های چند سال اخیرشان یک مراجعه کوتاه بکنیم تا به اهداف کثیفشان پی ببریم ،که چگونه تعبیر خوابهای سی و چند ساله و پنبه دانه ولی فقیه ارتجاع را بعنوان سر لوحه و هدف مقدم خود قرار داده اند .
و دقیقآ از این منظر و زاویه ای بسا کثیف تر و جانی تر از پاسداران جهل وجنایت ارتجاع می با شند و عمق رذالت و خیانت شان بسا عمیق تر.
مرگ بر اصل و نسل ولایت فقیه ـزنده باد رجوی
مصطفی قره اوغلانی، 9 تیر 1392