مقاومت؛ مشروعیت وپایگاه اجتماعی

نعمت فیروزی

علم سیاست، در ژرف‌ ترین معنای خود، به پرسش تولید، توزیع وگردش قدرت می‌پردازد؛ آن‌جا که تعادل قوا، نه صرفاً در معادلات رسمی، که در نبرد اندیشه‌ها، حافظه‌ها واراده‌ها شکل می‌گیرد. 

تاریخ، صورت‌ بندی زنده‌ همین جابجایی قدرت است: از طلوع امپراتوری‌ها تا افول استبدادها، از برآمدن جنبش‌ها تا شکست یا پیروزی مقاومت‌ها. ودر همه‌ این دگرگونی‌ها، یک قانون طلایی همواره حاکم بوده است: بدون قدرت، هیچ تغییری رخ نمی‌دهد؛ وبدون مشروعیت، قدرت دوام نمی‌آورد.

قدرت سیاسی، آن ‌گاه که در هیأت زورعریان متبلورشود، شاید برای مدتی سلطه‌ برقرار کند، اما تنها زمانی به اقتدار تبدیل می‌شود که در دل مردم، در باور جمعی، در حافظه‌ نسل‌ها جای گیرد. از عصر روشنگری به بعد، «مشروعیت» به‌ مثابه شرط بنیادین قدرت پذیرفته شده است. ماکس وبر مشروعیت را نه فقط اطاعت از قانون، بلکه «باور به حقانیتِ اطاعت» می‌دانست.اما این «باور»، از کجا بر می‌خیزد؟ وچه می‌شود که گاه، مشروعیت نه در فرمانِ حکومت‌ها، که در سکوت کوچه‌ها، در اشک مادران، در فریادهای خاموش زندان‌ها پدیدار می‌شود؟

در نظم‌های دموکراتیک، مشروعیت از رأی شهروندان می‌جوشد؛ از مشارکت آگاهانه، واز رضایت آزادانه. اما در سپهر دیکتاتوری‌ها، که قانون در گرواراده‌ حاکم است، کلمات، مفاهیم خود را از دست می‌دهند. رأی، به مهندسی سیاسی تقلیل می‌یابد؛ نظرسنجی، به ترفندی تبلیغاتی بدل می‌شود؛ و مشارکت، به مناسکی بی‌روح تقلیل پیدا می‌کند. در اینجا، مشروعیت واقعی، نه از صندوق‌ها، بلکه از «مقاومت» زاده می‌شود—از ایستادگی در برابر تحریف، از وفاداری به حقیقت، از شور وجدان عمومی.

جنبش مقاومت، زمانی مشروع می‌شود که پژواک رنج یک ملت باشد؛ نه پژواک رسانه ایی که برای ژن برتر تبلیغ می کند! مشروعیت مقاومت یا اپوزیسیون، نه از بیرون مرزها، که از درون می‌جوشد—از دل حافظه‌ای که بزرگترین سانسور قرن نتوانسته خاموشش کند، از خاطره‌ای که حتی در تبعید هم زنده مانده، از اشتیاقی که در زیر آوار تبلیغات رسمی، همچنان به پیش می تازد.

آن‌جا که رسانه‌ها، حقیقت را دفن می‌کنند، حافظه تاریخی یک خلق، زنده می‌ماند. حافظه‌ جمعی، تنها انباشت گذشته نیست؛ میدان نبردی است برای معنا. وقتی نام یک جریان مقاومت، با زخم‌های چند نسل گره می‌خورد؛ وقتی مادران داغ‌دار، آن نام را همچون مناجاتی تکرار می‌کنند؛ مشروعیت پدیدار می شود، و در تکرار است که این معنا تبدیل به قدرت می شود.

از دید هانا آرنت، قدرت اصیل برخاسته از کنش جمعی است، در سپهر سیاسی فعلی ایران کدام کنشی در جمعی بزرگتر از جمع مقاومت ایران صورت گرفته است؟ وکدام ساختار است که در سرتاسر جهان سیال است ووآرزوهای مردم ایران را خستگی ناپذیر برای دهه ها پی گرفته است؟ از همین منظر، مشروعیت یک جنبش مقاومت، زمانی شکل می‌گیرد که قدرتش نه فقط در سلاح، که در انسجام وهمدلی انسانی‌اش ریشه داشته باشد. مقاومت، وقتی در حافظه‌ی مردم جای می گیرد، که از رنج راستین بجوشد ونه از جاه‌طلبی مورد حمایت استعمار، آنگاه به نیرویی بدل می‌شود که حتی زمان نیز نمی‌تواند آن را انکار کند.

مقاومت سازمان‌یافته ایران، نقطه‌ تلاقی رنج وعقلانیت است. نه حاصل زدوبند محافل بیگانه، ونه یک واکنش زودگذر که پس از مدتی افول می یابد، بلکه روندی تبلور‌یافته در دل تاریخ چند دهه، که به تدریج شکل می‌گیرد. سازمانی که از دل سرکوب، تبعید، وجنگ دائمی برخاسته وهنوز خون فشان ایستاده است، سرمایه‌ای اخلاقی دارد که هیچ خزانه‌ای در برابر آن تاب نمی‌آورد. سرمایه‌ای که والاتر از هر سرمایه‌ اقتصادی یا فرهنگی است: سرمایه‌ وفاداری به خلق و مردمش .

پایگاه اجتماعی مقاومت، همواره ناگزیر از داشتن جریان در زیر پوست جامعه است. نه لزوماً علنی و روشن. در خنده‌ها وشادی بر عزای دشمن، در خاطره‌هایی که میان نسل‌ها دست‌ به ‌دست می‌شوند. یا زبانی، بی‌آنکه نامی ببرد، واژگان مقاومت را بازتاب دهد. وقتی حکومتی هنوز هم از یادآوری نامی می‌لرزد، وقتی تبلیغات همچنان به سانسور وتخریب ادامه می‌دهند—این‌ها همه نشانه ‌های زیست مشروعیتی پنهان است، اما پابرجا. هیچ قدرتی، برای دشمن مرده هزینه نمی‌کند. ترس از مقاومت، اثبات زنده‌ بودن آن است.

با این همه، مشروعیت نمی‌تواند تنها در خاطره باقی بماند. اگر ساختار نداشته باشد.  میان گذشته و آینده در نسل های پیاپی استمرار نداشته باشد، حتی مقدس‌ترین مقاومت‌ها نیز به تندیس بدل می‌شوند. با این نگاه نسل امروز، با زبان، دغدغه، وافق خود را باید در وجود یک ساختار ببیند. نه اینکه در کتاب های پر سوز بخواند. وقتی یک سازمان مقاومت در میدان است وآرمان‌های خود را به زبان نسل نو ترجمه می کند، الهام‌بخش است، وفقط یادگاری تاریخی نیست. مشروعیت مقاومت، همچنان تولید می شود: در کلمات تازه، در چهره‌های نو، در کنش‌هایی که امید را بازآفرینی می‌کنند.

أشرف، تنها یک مکان نیست؛ روایتی‌ است از بازآفرینی مقاومت در تبعید. تلویزیونی که بی‌تجمل تبلیغاتی، روایتگر شبانه ‌روز مقاومت است، قلبی ا‌ست که به‌ جای تجویز نوستالژی، با تپش قلب مردم می‌زند. موزه‌ آن، نه فقط نمایش خاطره‌ها، بلکه بازخوانی حقیقتی است در خاک ایران سانسور شده. هر قاب، هرعکس، تکه‌ای از روح مقاومت را روایت می‌کند.

علاوه براین، مشروعیت درآیینه‌ بین‌المللی نیز بازتاب دارد، حمایت‌های جهانی—از اندیشمندان، پارلمانترها، برندگان نوبل—نشان می‌دهد که حقیقت مقاومت، آن ‌سوی مرزها نیز طنینی بالا انداخته است. این مشروعیت، نه خریدنی است ونه تحمیل‌ پذیر. حاصل انسجام، ایستادگی، وایمان به عدالت است.

مضحک نیست که به این می‌گویند پایگاه اجتماعی ندارد!؟، پرسش حقیقی این است: آن‌ که در پستوهای قدرت زیست می‌کند وبا پول وزد وبند دنبال گدایی وخرید رضایت است، آیا مردمی است؟ آیا آنکه در این سو یا آن سوی ساحل مدیترانه لمیده وبا دوستان همفکر به خوش نشینی روی آورده می تواند برای نداشتن پایگاه مردمی این وآن نسخه بپیچد؟ ویا آن ‌که در تبعید، هم سکوت نکرده، وبر تحمیل کنندگان سکوت هم برمی آشوبد؟ پایگاه اجتماعی، در شورشی مانده است. نه در استحاله فرهنگی کشور بیگانه واز هضم رابع بورژوازی گذشتن وخود را گم کردن. مشروعیت، آن‌جاست که هنوز امید، به نام آن نیرو گره خورده باشد.

در جهانی که حقیقت، زیرخروارها جعل دفن شده، مقاومت، حافظه‌ زنده‌ای است که نباید خاموش شود. مشروعیت واقعی، نه در مُهر خاموش صندوق‌ها، که در آتش پنهانی است که اینجا وآنجا سرباز 

می کند وقلب مردم را گرم نگه می دارد. مشروعیتی که از رنج برخاسته، از صداقت زاده شده، وبا ایستادگی تداوم یافته، سرانجام به قدرتی بدل می‌شود که تاریخ را دگرگون می‌کند.

در پایان، باید گفت: اگرعلم سیاست، علم قدرت است، مقاومت مشروع، جوهر اخلاقی این قدرت است. آن‌که از دل مردم برخاسته، از درد مردم تغذیه کرده، وبه‌ جای تکیه بر زر وزور، با انسان‌ها پیوند خورده است—چنین نیرویی نه تنها مشروع، که شایسته‌ آینده است. زیرا قدرت حقیقی، آن است که نه تنها فرمان می‌راند، بلکه امید می‌آفریند. وامید با نوستالژی ماهیتی متضاد دارد یکی روبه آینده است دیگری به گذشته. امید امروز در قامت زنی متبلور است که چند دهه در میان آتش ایستاده است، نامش مریم رجوی است.