زمان کوتاهی پیش از آنکه آقای خامنه ای از “حماسه” ای که در آستین پرورانده پرده برداری کند، به جلد یک سیاستمدار ملی رفته و کسانی که “نمی خواهند از نظام اسلامی حمایت کنند” را به “حمایت از کشور” از طریق شرکت در نمایش انتخابات دعوت کرده است.
آیت الله خامنه ای در حالی مُخالفان را به پُشتیبانی از “کشور” فرا می خواند که پیشتر آنها را “میکروب” نامیده و با رجزخوانی و ادبیات جنگی مُخاطب قرار داده است. همزمان، او تاکنون هیچ نشانه لمس پذیری از چرخش دیدگاه و سیاست خود در برابر اکثریت جامعه ایران و به رسمیت شناختن آن به دست نداده است. از این رو سُخنان بی موقع وی که در آستانه تحمیل مُستبدانه رای خود از طریق یک نمایش بی اعتبار و کم مُشتری بیان گردیده را نمی توان فراتر از یک ژست بد تمرین شده ارزیابی کرد.
در این میان پنهان نمانده که آقای خامنه ای نه به رای کسی نیاز دارد و نه آنگونه مُتوهم است که بپندارد قادر است با زبان بازی، ناراضیان و مُخالفان را گرد بساط انتخابات جمع کند. به همین دلیل نیز او در دعوت از آنها بیشتر به باجگیری می اندیشد تا مُشارکت؛ هدفی که با یکسان جلوه دادن سیاستها و نقشه های “نظام” با “منافع ملی” و سرنوشت کشور قصد دست یافتن به آن را دارد.
رهبر باند حاکم وانمود می کند که کلید رفع بُحران خطرناک خارجی، تحریمهای فلج کننده و پایان شرایط ناگُوار کار و معیشت جامعه در تقویت قُدرت او و کوبیدن چند میخ بیشتر به پایه های تخت فرمانروایی اش نهُفته است. آقای خامنه ای به این ترتیب جامعه را در برابر انتخاب بین خود و “دُشمن” قرار می دهد، بدون آنکه فضا یا مُهلتی برای انتخاب مُستقل آن قایل باشد.
برعکس، “آقا” و شُرکای نظامی و امنیتی اش همه ی ابزارهای قانونی و غیرقانونی که در اختیار دارند را برای جلوگیری از بازتاب خواست و نظر مُخالفان و مُنتقدان به خدمت گرفته اند. آنچه که آیت الله خامنه ای در پوسته “حمایت از کشور” از مردُم محروم شده از حُقوق خود می خواهد، شناسایی این خلع ید به مثابه یک اجبار گُریز ناپذیر و ضروری است.
استدلال کنونی ولی فقیه “نظام”، مُشابه بُرهانی است که در جریان انتخابات 88 برای ابقای گُماشته خود، آقای احمدی نژاد، تکرار می کرد، با این تفاوت که در آن تاریخ سایه رُسوایی تقلُب، قتل، شکنجه و تجاوز جنسی بر آن سنگینی نمی کرد.