آن پریچهره که بر نقل و نبات تف میکرد
دیدمش ریش درآورده زغال پف میکرد!
بیش از دو قرن است که بشر در مسیر تکامل اجتماعی به شیوه نوین و علمی، ازقرن هجدهم با طلوع انقلاب کبیر فرانسه ؛ دست اندر کار مهندسی تحولات اجتماعی به سمت آرزوها و ایده آلهایش عدالت و آزادی است . تلاش و فدای بیکران برای خلق تحول نوین اجتماعی واساسی در ساختار حاکمیت سرزمینی که زندگی میکند سرخط حیات اجتماعی اش بوده است . تغییر قدم به قدم محیط زندگی و خلق مفاهیم جدید، دولت، ملت ، قوای سه گانه ، تفکیک قوا و همچنین آزادی و عدالت دستاوردهای این مسیر پرشکوهی است که تاکنون طی کرده است.
در انقلاب فرانسه واژه «آزادی» متولد شد. قریب یک صد وپنجاه سال پس از انقلاب فرانسه ، منشور «حقوق بشر» مدون شد. در این منشور برآمده از خون 60 میلیون قربانی, مقاومت ملت ها برای کسب حقوق و آزادی با توسل به « قهر» برسمیت شناخته شد. پس از آن آزادی ودموکراسی بسیاری از سرزمین ها را تسخیر کرده ودربسیاری از سرزمین های دیگر از جمله ایران زمین ما نبرد برای آزادی وحقوق بشراز مراحلی چند عبور کرده وهمچنان ادامه دارد . انقلاب مشروطه ، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب 22 بهمن 57 سرفصل های مهم حرکت جامعه ایران برای دست یابی به آزادی و عدالت است . ذکر این مقدمه برای ورود به اصل موضوعی است که در زیر میآید:
رادیو فردا 21 بهمن 1400 پیام فرح پهلوی، آخرین ملکه ایران، را در آستانه چهل و سومین سالگرد «انقلاب 22 بهمن 57 پخش کرد . او در این پیام آن «انقلاب» عظیم و توده ایی را «فتنه ۲۲ بهمن» نامید و تاکید کرد که «ایمان دارم نور بر تاریکی پیروز خواهد شد.» این نوشته نه در پاسخ به این هرزه گویی ،بلکه واکاوی بسیار مختصر به چرایی آن است. اگر چه زندگي سياسي او پيش از زندگي طبيعي اش پايان يافت، اما به اين سبب كه می خواهد روی کثرت جنایت «شیخ» سرمایه گذاری کند تا برای «شاه» وخانواده از جمله خودش آبرو خریداری کند، لازم است کمی به آن پرداخته شود. گر چه معمول است پروندة خانواده پايان يافته مختومه و به بایگانی تاریخ سپرده شود، اما پرداختن به آن در این نوشته فقط از سر عبرت و پند گرفتن است.
قبل از هر چیز باید پاسخ این سوال را یافت که خانم فرح پهلوی چه درکی از تحولات جوامع و بخصوص از جامعه ایران دارد ؟ انقلاب چیست ؟ و فتنه از دید ایشان چه مفهومی دارد؟ در ادبیات ایشان مردم ایران انسان ند وشهروند برابر، یا رعایای ایشان و همسر تاجدارشان ؟ عدم رعایت حقوق شهروندی با مفهوم ظلم و ستم و استثمار تجانسی داردیا خیر؟
فقهای مرتجع و بخصوص بروجردی از مراجع تقلید مورد اعتماد دربار معتقد بود «ظلم بهتر است از فتنه!» و شاه ظالم و فاسد وسرکوبگر بهتر از کسانی است که علما را جدی نمیگیرند ! زیرا در فتنه امنیت از بین میرود و در نبود امنیت ناموس مسلمین هتک حرمت می شود !! به نظر می رسد که شاه و شیخ درکشف «فتنه» نگرش یکسانی دارند. این همسانی نگرش در وجوه مختلف دیگر هم وجود دارد : از جمله اینکه آن شوی تاجدار گفته بود: «من به زور هم که شده این ملت را متمدن میکنم!» و این شیخ عمامه دار هم می گوید: «ما مکلفیم به زور هم که شده مردم را به بهشت ببریم!»
باید به خانم فرح پهلوی به عنوان ملکه سابق، حق داد که از واژه «فتنه» استفاده کند زیرا او از 4 سکانس 20 ساله زندگی خود فقط یک سکانس را به عنوان همسر شاه و ملکه در دربار سلطنتی صاحب خدمتکار وکنیز بوده است و 3 سکانس دیگرش را یا درخانه پدری و یا هم در ساحل امن آن سوی مرزهای وطن با جواهرات و اموال بغارت برده از رعایای خود، با خاطرات و خواب های این سکانس سر کرده است . همچنانکه به او که قصه شهبانو شدنش هم از جمله تصادف های نادری است که گهگاه در تاریخ رخ داده است، از انقلابی که آنها را از این خاک بیرون رانده و همه رویاها و آرزوهای او را بر باد داد، باید حق داد اینچنین با غیظ و کین یادکند.
این خانواده (پدر و پسر) در طول نیم قرن حاکمیت متکی به بیگانه ، عاقبت به خير نشدند اماآرزو به ِ دل هم نماندند، هرچه خواستند گفتند, هرچه خواستند بدست آوردند، هرچه توانستند جنایت کردند و هر چه بیشتر از اموال رعایایشان! غارت کردند، اما سرانجام كيش و مات همان رعایای پا برهنه شدند! و شايد سؤال مناسب اين نباشد كه چرا سقوط كردند؟ بلکه اين باشد كه چگونه آن همه سال دوام آوردند؟ البته که جز تکیه به «سرنیزه» و «بیگانه» پاسخی ندارد. این خانم و آن آقا که به کمتر از علیا و اعلی حضرت در پیش نامشان راضی نبودند! ملت ایران و فرزندان رشیدش را خرابکارانی میدانستند که شب ها از آن سوی مرزها میآیند خرابکاری میکنند و روزها برمیگردند! اینکه احمق بود یا خود را به حماقت می زد فرقی ندارد زیرا با این درافشانی، زیرآب آن پنجمین ارتش جهان را می زد که سالها بخش بزرگی از بودجه و پول نفت را به پایش ریخت، که نمی توانست مرزها را کنترل کند! که میلیونها خرابکار شب ها وارد و خارج نشوند !
از درافشانی های ملوکانه همسر تاجدارشان بسیار می توان برای شناخت این خاندان بهره گرفت. چند نمونه را من باب مضحکه ای تلخ از تاریخ ایران یادآوری میکنم :
آن تاجدارمعتقد بودند دموکراسی و سوسیالیسم شاهنشاهی!خاص خود را دارند و این با شهر هرت بازی غربی ها فرق می کند !! واز دهان مشاوران و پامنبري هاي دستگاه ميگفتند غرب دو جنبه دارد: جنبه خوب, يعني صنعت وعلم و…. و جنبه بد، یعنی پُر رو کردن رعایا ! ما مثل غرب نمی خواهیم شهر هرتی درست شود که رعيت پُررو شود و بخواهد به ميل خودش رأي بدهد. شرق، يعني ايران و شاهنشاه ‘‘دموكراسيِ طبيعيِ ’’ خودش را دارد و احتياجي به آن حرفهای غربی ها نيست .
نگرش او به سیاست و حکومت مفهومی از تنازع بقا در بازی سرنوشت و تلاش برای حفظ سلطه داشت و نه برسمیت شناختن حقوق شهروندی مردم و حل مشکلاتشان. اسدالله علم وزیر دربارش در یادداشت های خود نوشته است : «اعلیحضرت در پاسخ به انتقادات غربی ها که گفته اند در ایران دموکراسی نیست ! فرمودند: اين عيب ما شرقيهاست و منحصر به ايران نيست حالا پدرسگ فرنگي به ماميگويد چرا دموكراسي نداريد، همين الان ا گر من كنار بروم و بگويم خودتان يك رئيس جمهور انتخاب كنيد سي وپنج ميليون نفر سي وپنج ميليون رأي مختلف خواهند داد. يعني هركس خود را رئيس جمهور خواهد دانست و به خود رأي خواهد داد »
او همچنین در جای دیگری از یادداشت ها می نویسد: (در سالهای قبل از 40که هنوز ولیعهد نداشت) وقتي پيشنهاد کردم چم و و خم سیاست به ملكه به عنوان نایب السلطنه آموخته شود،’’فرمودند فايده ندارد ايشان «زن هستند» و بعد هم خيلي ساده هستند! ‘‘ و باز در جایی دیگر از یادداشت ها می نویسد : ’’ علياحضرت شهبانو فرمودند ميشود در دربار خيلي صرفه جويي كرد, مثلا كاغذها را دورويه نوشت! يا شراب كه سر ناهار يا شام باز ميكنند از مهمان بپرسند ميخورد يا نميخورد مخصوصا در مهماني عربها كه شرابخور نيستند. شاهنشاه زيرچشم نگاهي زيركانه به من فرمودند و لبخند بسيار پرمعني زدند كه من جرئت نكردم حتي جواب بدهم!
در رمان لرد جيم, اثر جوزف كونراد, دريانوردي تازه كار از طوفان وحشت ميكند, كشتي پر از مسافر را وسط دريا ميگذارد و ميگريزد و این باعث مسخرة و تحقیرخلايق ميشود. آخرين سفير بريتانيا آنتوني پارسونز در رژيم سابق, با اشاره به سرنوشت دريانورد ِرمان لردجيم، مينويسد: انتظار داشت شاه پس از تجربة فرار تابستان ١٩٥٣,( کودتای 28 مرداد) اين بارمحكم سر جايش بماند و دل به تقدير بسپارد. مقامهاي بريتانيا هر دو بار به او توصيه كردند نترسد و جا نزند.
حقیقت امر آن است که شاه همان فرمانرواي عقب مانده ایی بود ( البته نه در قیاس با آخوندها) ودارای روحية پر از نخوت اشرافیت فئودالی بود. او هرگز ازافراد پای در رکابش، در بالاترین سطوح به عنوان شخصی موثر و شایسته علنا از تشویق کسی سخن نگفت. زیرا درتصورات مالیخولیایی اش، تشویق از کسی را در تضاد با جایگاه خود می دانست، زیرا که او خود را مُثُل اعلای هر نمود قابل تشویق میدانست. به همین خاطر وقتي در تنگنا گير افتاد, ‘‘ازشخصیت های دربارو پشت تاج وتخت’’ هركس توانست سريع و بيصدا جان و مالش را از گرداب بلا بدر ُبرد و از خارج به تماشا نشست. خیل عظیمی از مقامات بالای حکومتی و درباری مدت ها قبل از خود شاه و سقوط نظامش به خارجه فرار کرده و از دور نظاره گر حوادث بودند.
برخي طالبان رژيم سلطنت هم خاطره سازي ميكنند و ميگويند ا گر بيشتر كشته بود در قدرت ميمانْد معنای این حرف روبه آینده است. مگر چیزی غیر از این است که اگر ما بار دیگر به حکومت برسیم برای اینکه ژن سلطنت در فرزند ذکوررا نسل اندر نسل پا برجا در حاکمیت نگهداریم هر میزان که لازم باشد خواهیم کشت ! آنها که افسوس و نوستالژی کم کشتن را دارند چه فرق ماهوی با آخوندهای تبهکار دارند؟
بی مناسبت نیست که با نقل «شوقاتی1»آمیخته با اعتقادات مذهب قرون وسطایی به پایان برسانم . راوی نقل میکند: بعضي از مردهها نميدانند كه مردهاند! و خيال ميكنند هنوز زنده هستند! بدون توجه به سر آمدن اجلشان تلاش ميكنند به زندگی ادامه دهند. تيرهاي ازاین مردگان گناهکارند، وقتی ميفهمند روز حشر و حسابرسي نزديك است، كفن خويش به دهن گرفته از سر غيظ ميجوند!، جويدن كفن بدان سبب است كه اين مردگان هراسان از شاهداناند كه در دادگاه عدل الهي برای شهادت بهصف ايستادهاند ! آنها در دل آرزوي نابودي براي همه زندگان را ميكنند و واي بر روزي که مردهها لج كنند! آنوقت، چاره آن است كه بايد بر آنها لعن چهارضرب فرستاد كه براي رفع هر بلا واجب است، و اگر بازهم مرده از لج نايستاد بايد جمعي را خبر كرده بيل بهدست به گورستان رفته يکبهيک گورها را بشكافند تا مردة كفن بهدهن گرفته را پيدا كرده و همگی بر بالای گورش بر گناهکار بودنش شهادت داده تا كفن را رها كند!!
خوشبختانه امروزه به مدد اینترنت و دنیای مجازی نیاز به بیل و شکافتن گورها نیست . آن مرده هایی که کفن به دهن گرفته بر زندگان توهین میکنند، خود را در افکار عمومی آشکار و هویدا میکنند. کافی است که ما جمعی بر سر گورشان حاضر شده و ادای شهادت به تبهکاریشان بدهیم . این ادای شهادت اعاده حیثیت از آن انقلاب بزرگ و پیشگامان فداکارش نیز هست .
نعمت فیروزی
24 فروردین 1400
13 فوریه 2022
- شوقات: قصه و داستان های کوتاه شب