نعمت فیروزی: ‘بازیافت’ و ‘اعتبارسازی’ تکراری

پس از کودتای ۱۹۷۳ در شیلی، رژیم دیکتاتوری آگوستو پینوشه با مقاومت داخلی نیروهای چپ‌گرا، به‌ویژه حزب سوسیالیست و جنبش MIR، روبه‌رو شد. در این دوره، برخی از اعضای سابق این جنبش‌ها تسلیم شدند یا به همکاری با رژیم تن دادند، و توسط دستگاه پروپاگاندای پینوشه به‌عنوان «شاهدین توبه‌کار» معرفی شدند. افرادی مانند لوز آرسه، که پس از دستگیری به همکاری با DINA (پلیس مخفی پینوشه) پرداخت، در رسانه‌های رژیم به‌عنوان «منتقدان داخلی جنبش چپ» بازنمایی شدند تا مقاومت را بی‌اعتبار کرده و وانمود کنند که جنبش از درون فروپاشیده است. حامیان بین‌المللی پینوشه، از جمله برخی رسانه‌های غربی در دوران جنگ سرد، نیز این روایت را تقویت کردند.


صحنه سیاسی ایران چنان بین جبهه ملاهای فاشیست و جبهه مردم وآلترناتیو اصلی، شورای ملی مقاومت، دو قطبی، بارز و آتشین شده است که فاصله زیادی میان تک و پاتک‌ها وجود ندارد و در بسیاری از موارد، این حملات به‌طور هم‌زمان صورت می‌گیرند.


در یک ماه گذشته، مجاهدین و شورای ملی مقاومت با برگزاری سه تظاهرات بزرگ در پاریس، مونیخ و واشنگتن، طومار افسانه نداشتن پایگاه مردمی مجاهدین را درهم پیچیدند. همچنین، با استماع کنگره آمریکا از خانم مریم رجوی، استماع پارلمان انگلیس از مجاهد خلق حسین عابدینی، قطعنامه حمایت بیش از ۱۵۰ نماینده کنگره آمریکا از مقاومت ایران، مشروعیت بین المللی را برای چندمین بار مهر کردند. از سوی دیگر با قریب به ۷۰ سیلی (عملیات) آتشین فقط در اسفندماه، در کنار صدها آکت تبلیغاتی توسط کانون‌های شورشی، به عنوان عنصر مبنایی سرنگونی، همگی نشان از اوج‌گیری ضربات سیاسی و غیرسیاسی مقاومت و مجاهدین دارد. این در حالی است که بعد از پس زده شدن خدایگان و تقدیس کنندگان و بندگانش! در تور اروپایی، و پس از طرح شکایت از پرویز ثابتی، آنها کاملاً زمین‌گیر شده و شاید هم نیاز به وکانس در جزایر قناری دارند! اما بوضوح معلوم است که تحرکات آن‌ها به سمت صفر میل کرده است.


در چنین شرایطی که رژیم غرق در بحران و بن‌بست شده و در دوراهی “چه کنم؟” گرفتار آمده است، وباید به او حق داد از خشم تیره گون شود و دست به اقداماتی تکرای بزند.دو اقدام از سوی مأموران آشکار و نهان آخوندها و همچنین از جانب دارنده مدال “حرام‌زاده‌ترین سانسور”، یعنی آیت‌الله بی‌بی‌سی، در واقع اوج استیصال ولی‌فقیه نظام را به نمایش می‌گذارد. افزون بر این، نشان می‌دهد که هر چه به “ساعت س” نزدیک‌تر می‌شویم، شعله نبرد در تمامی ابعاد میان رژیم ملاها و مزدوران و حامیان بین‌المللی‌اش، بالاتر و شدیدتر می‌شود.


فیلم «بازماندگان راهرو مرگ» و بازیافت رسانه‌ای چهره‌هایی چون سعید شاهسوندی توسط بی‌بی‌سی فارسی، به‌رغم تفاوت در قالب و رسانه، هدف مشترکی را دنبال می‌کنند: ادامه کمپین نجات رژیم و بیرون آوردن ولی فقیه از زیر مشت های سنگین مقاومت، در صور مختلف و با ابزار مختلف که در زیر به آن پرداخته می شود:
در فیلم بازماندگان راهروی مرگ، قبل از هر چیز باید دانست که وارد کردن صحنه تماس ویدیویی حمید نوری، دژخیم دون پایه رژیم از کربلا با تهیه کننده این فیلم و نیز فرستادن فیلم به ایران برای ادیت با هر بهانه و توجیهی، بخوبی دم خروس اطلاعات ملا را نشان می دهد. همچنانکه ارتباط ایمیلی مزدور نفوذی با حمید نوری قبل از دستگیری. این دم خروس ها بیانگر این است که وزارت اطلاعات رژیم در ساخت این فیلم هم نفوذ داشته و هم منفعت دارد. به همین ترتیب باید دانست و «منتظر بود و دید که آیا آیت‌الله بی‌بی سی با به‌اصطلاح مستندش در مورد “احمد خمینی” که شاگرد جلاد و ریزشی‌های رژیم را هم در آن بکار گرفته است آیا می‌خواهد فتوای قتل‌عام مجاهدین را خنثی کند و مسئولیت آن را از گردن دجال ضدبشر بردارد یا به‌قول شاگرد جلاد عملیات فروغ جاویدان را علت و «کاتالیزور» آن جلوه دهد؟!» ( نقل قول از سایت مجاهد 25 اسفند 1403).


ترفند مشترک در هر دو مورد، «تحریف هویت » است، که به ‌عنوان ابزاری که همیشه برای تضعیف جنبش‌های مقاومت شناخته شده است. در فیلم «بازماندگان راهرو مرگ»، برخلاف اصول مستندسازی، قتل عام سال ۶۷ از هویت سیاسی مجاهدی خود تهی شده و به‌جای پرداختن دقیق به آن رویداد، تصویری گزینشی و تحریف‌شده ارائه می‌شود. آن ها می خواهند مانع از شکل‌گیری روایت اصلی مقاومت و اوج گیری جنبش دادخواهی شوند، و با ایجاد تشتت در میان بازماندگان و فعالان حقوق بشر، به نفع سیاست‌های سرکوبگر رژیم عمل می‌کند.


به همین ترتیب، بی‌بی‌سی فارسی در بازنمایی سعید شاهسوندی، با تأکید بر عنوان «عضو سابق مرکزیت مجاهدین خلق» و نادیده گرفتن نقش کنونی او به‌عنوان مأمور اطلاعاتی رژیم، هویت سیاسی او را بازتعریف می‌کند. این «بازیافت جدید» تلاشی است برای معرفی او به‌عنوان یک شاهد معتبر، در حالی که سوابق همکاری‌اش با وزارت اطلاعات به‌خوبی مستند شده است. هدف مشترک در هر دو مورد، تضعیف اعتبار تاریخی و سیاسی سازمان مجاهدین و ایجاد شکاف در ادراک عمومی نسبت به آلترناتیو انقلابی است. ژان بودریار جامعه شناس فرانسوی می‌گفت: «رژیم‌ها تاریخ را نمی‌نویسند، بلکه آن را جعل می‌کنند.» آن‌ها نه‌تنها می‌خواهند حقیقت را دفن کنند، بلکه حتی سنگ قبرش را هم جعل می‌کنند تا کسی سراغش را نگیرد.


از تاکتیک‌های پروپاگاندا که در این دو نمونه مشهود است، «اعتبارسازی » است. در «بازماندگان راهرو مرگ»، تمرکز بر خاطرات مزدور نفوذی مصداقی، فردی که توسط بسیاری از زندانیان سابق به همکاری با نهادهای امنیتی متهم شده، تلاشی برای مشروعیت‌بخشی به او به‌عنوان یک «منبع موثق» است.این فیلم با تقلیل جنایت رژیم به محدوده گفته ها و خاطرات کنترل شده کسی که با زندانبان در دستگیری و سرکوب زندانی همکاری کرده، به مهندسی “روایت رسمی” رژیم کمک می‌کند. به موازات این، بی‌بی‌سی فارسی با معرفی شاهسوندی به‌عنوان یک «منتقد داخلی» یا «شاهد مستقل»، از تاکتیک «گواهی غلط» بهره می‌برد. در اینجا، یک حقیقت تلخ را می‌توان با سخن کارل مارکس بیان کرد: «تاریخ دو بار تکرار می‌شود، یک‌بار به‌عنوان تراژدی، و بار دیگر به‌عنوان کمدی.» در این مورد، شاهسوندی ابتدا تراژدی یک خیانت را اجرا کرد و حالا در نمایش مضحک “اپوزیسیون تقلبی” نقش تحلیلگر مستقل را بازی می‌کند!این رسانه با سانسور نقش کنونی او در خدمت رژیم و تمرکز صرف بر گذشته‌اش، تصویری جعلی از او ارائه می‌دهد. در هر دو مورد، هدف این است که عناصر نفوذی یا مزدور به‌عنوان نمایندگان قابل‌اعتماد معرفی شوند تا روایت‌های مطلوب رژیم تقویت شده و صدای آلترناتیو اصلی ناشنیده شود.


«زمان‌بندی پروپاگاندایی» یکی دیگر از جنبه‌های کلیدی این کمپین‌هاست. اکران «بازماندگان راهرو مرگ» به‌گونه‌ای تنظیم شده که با نیازهای سیاسی و امنیتی رژیم هم‌راستا باشد، به‌ویژه در زمانی که فشارهای بین‌المللی بر سر قتل‌عام ۶۷ افزایش یافته است. این انتخاب تلاشی برای القای روایت رژیم از قتل عام با مینیمیزه کردن آن است . رژیم بعد از اینکه نتوانست از طریق مزدور نفوذی جنبش دادخواهی را مصادره کند حالا به کوچک سازی و مینیمیزه کردن جنبش دادخواهی روی آورده است. این دقیقاً مصداق همان جمله جورج برنارد شاو است که می‌گفت: «اگر نمی‌توانی دشمن را شکست دهی، داستانی درباره او جعل کن.» اما مشکل اینجاست که جعل تاریخ، همچون جعل پول، فقط تا وقتی جواب می‌دهد که کسی آن را از نزدیک بررسی نکند!.


یکی از راهبردهای کلاسیک دیکتاتورها و حامیان استعماری شان، برای تضعیف جنبش‌ها، مهندسی افکار عمومی است. تمرکز فیلم بر مصداقی، تلاشی برای ایجاد تردید در میان مخاطبان، به‌ویژه نسل جوانی است که اطلاعات دست‌اولی از تاریخ ندارند. این مهندسی ادراک، هدفش دستکاری حافظه تاریخی، و انحراف افکار عمومی است، تا سرکوب انجام شده یا وارونه یا به مینیمم و حداقل رسانده شود. در مورد بی‌بی‌سی نیز، معرفی شاهسوندی به‌عنوان تحلیلگر مستقل و سانسور اطلاعات کلیدی درباره او، که زنده‌یاد احمد شاملو آن را «حرامزاده‌ترین نوع سانسور» نامیده، به همین هدف خدمت می‌کند: حفظ روایت رسمی رژیم برای بازیافت یک شاگرد جلاد به تحلیلگر سیاسی.


فیلم «بازماندگان راهرو مرگ» نیز، به‌جای کمک به روشن شدن حقیقت قتل‌عام ۶۷، به ابزاری برای تبرئه عناصر مشکوک و پیشبرد پروژه فراموشی سازمان‌یافته تبدیل شده است. و نتیجه، هر دو مورد، مشارکت در یک کمپین هماهنگ، مهندسی افکار عمومی است.علاوه بر این بازنمایی رسانه‌ای چهره‌هایی چون سعید شاهسوندی توسط بی‌بی‌سی فارسی، نمونه‌هایی از پاتک رژیم به ضرباتی است که از سوی مقاومت در ماه گذشته خورده است . و کلام آخر اینکه: همچنان که ولتر، گفته است: ‘بسیاری با فریب دادن دیگران، خود را فریب می‌دهند.’ در میدان سیاست امروز، با سیستم ارتباطات امروز، اعتبارسازی‌های پوشالی با ترفندهای رسانه‌ای و روایت‌های جعلی، چون حبابی است که دقایقی بعد از تشکیل می ترکد. و تنها رسوایی است که به جا می‌ماند.

نعمت فیروزی
28 اسفند 1403 برابر با 18 مارس2025

پاورقی
1- گزارش رسمی: Informe de la Comisión Nacional de Verdad y Reconciliación (گزارش رتیگ)، منتشرشده در ۱۹۹۱ توسط دولت شیلی پس از پایان دیکتاتوری.