هنر، آگاهی ومسئولیت: رسالت هنرمند در برابر حقیقت و مردم

ابوذر غفاری

مقدمه

هنر از آغاز، زبان آگاهی انسان بوده است؛ بازتابی از کوشش او برای معنا بخشیدن به جهان و رهایی از جبر و جهل. همان‌گونه که قلم در قلمرو اندیشه، مظهر آزادی و آگاهی است، 

اما هنر، آنگاه که از حقیقت و مسئولیت جدا شود، از گوهر خود تهی می‌گردد.

هنرمند، در هر شاخه‌ای – نویسنده، شاعر، فیلم‌ساز، موسیقی‌دان، نقاش یا بازیگر – تنها زمانی «هنرمند» است که در برابر حقیقت و انسان، خود را مسئول بداند.

همان‌گونه که قلم‌فروشی خیانت به آگاهی است، هنر بی‌مسئولیت نیز خیانت به ذات انسان است.

آزادی و تعهد: دو بال هنر راستین

هنر بدون آزادی نمی‌زید، اما آزادی بدون تعهد، به بی‌معنایی می‌انجامد.

آزادی هنرمند، نه رهایی از هر قید اخلاقی، بلکه توان بیان حقیقت در برابر قدرت و دروغ است.

هنرمند راستین میان این دو تعادل برقرار می‌کند:

آزاد در خلاقیت، اما وفادار به حقیقت و انسان.

هنرمند آزاد، کسی است که درون مرزهای وجدان انسانی زیست می کند و حقیقت را از اسارت دروغ‌ها می‌رهاند.

در مقابل، هنرمند غیر مسئول، همان «قلم‌فروش» یا صرافِ کلمه است و کسی است که هنر را نه ابزار رهایی، بلکه وسیله‌ی معامله و شهرت و منافع شخصی می‌سازد.

سقوط هنر در بی‌مسئولیتی

آن‌گاه که هنر از مردم جدا می‌شود، از ریشه‌ی خود جدا شده است.

هنرمندی که درد انسان را نبیند، به ابزاری در دست بازار، قدرت یا غرور شخصی بدل می‌شود.

هنرِ بی‌وجدان، هنرِ تبلیغاتی، هنرِ تزیینی و هنرِ مصرفی نه تنها رشد نمی‌دهد، بلکه تخدیر می‌کند، آگاهی را می‌پوشاند و انسان را از خود بیگانه می‌سازد.

در این معنا، گناه هنرمندِ بی‌مسئول بزرگ‌تر از خطای اخلاقی فردی است، زیرا او دروغ را به‌صورت زیبایی درمی‌آورد و زشتی را با نقاب هنر مشروع می‌سازد.

هنرمند در جامعه‌ بسته: رسالت حقیقت در برابر قدرت

در جوامع اقتدارگرا، جایی که سانسور و ریا بر زبان و اندیشه سایه می‌افکند، مسئولیت هنرمند دوچندان می‌شود.

قدرت، از هنر می‌ترسد، از این رو، همواره می‌کوشد با دادن مجوز، جایزه، مقام یا شهرت، هنر را در چارچوب خویش محدود کند.

هنرمندِ راستین، اگر به بهای آزادی و وجدانش چنین «موفقیتی» را بپذیرد، دیگر هنرمند نیست.

هنرمند وابسته، هرچند پرآوازه باشد، در خدمت قدرت است نه مردم.

اما هنرمندِ آگاه، حتی اگر در حاشیه و سکوت باشد، در خدمت حقیقت است.

وضعیت هنر و هنرمندان در ایران کنونی

واقعیت سپری شده بیانگر این است که در رژیم هنرکش آخوندی مقوله هنر، در تشبیه، بعد از شهیدان راه آزادی و بعد از زنان جامعه ما، سومین شهید می باشد که توسط این رژیم ذبح و قربانی شده است. 

دستاربندان هنرکش رژیم ولایت فقیه، از نخستین روزهای به قدرت رسیدن، بر اساس ماهیت ارتجاعی خود، به آزار و سرکوب هنرمندان روی آورد. موسیقی حرام اعلام شد و بسیاری از شاخه‌های هنرهای تجسمی و نمایشی با محدودیت‌های شدید و دستگیری مواجه گردیدند. آواز خواندن زنان ممنوعه اعلام شد و…

این سیاست سرکوبگرانه تا سال‌ها ادامه یافت و حتی در مواردی به جان‌باختن هنرمندان انجامید. در طول زمان، با افشای ماهیت واقعی رژیم در اثر خون‌های پاک مجاهدان و مبارزان راه آزادی و نیز قیام ها و مقاومت مردمی، حکومت ناچار به عقب‌نشینی تاکتیکی شد، اما با تهدید، تطمیع و کنترل‌های پیچیده، بسیاری از هنرمندان را به همکاری وادار کرد.

تعدادی از هنرمندنمایان و در واقع “هنربندان”  پشت به مردم کرده و تن به خواسته های حکومت داده اند. این افراد، با هنرنمایی در قالب برنامه‌ها و پروژه‌های حکومتی، هنر خود را به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به قدرت تبدیل کرده اند.

در مقابل، طیف دیگری از هنرمندان اصیل و مردمی، صف خود را از رژیم ضدهنر و ضدملت جدا کرده و در صف مردم و در کنار مقاومت، تا پایان به پیمان‌های انسانی و فرهنگی خود وفادار مانده‌اند. از جمله این هنرمندان می‌توان به مرضیه، مرجان، عماد رام، بهرام عالیوندی، منوچهر سخایی و آندرانیک آساطوریان اشاره کرد؛ افرادی که در سپهر هنری ایران زمین جایگاه ویژه ای دارند و نامشان در تاریخ هنر کشورمان همواره درخشان و جاویدان خواهد ماند.

هنرمندانی مانند محمدرضا شجریان نیز هرگز در مقابل این رژیم ضد هنر سر خم نکردند. او بارها در مصاحبه‌هایش نیز به صراحت اذعان کرد که در مقابل یک رژیم دیکتاتوری قرار گرفته که می‌خواهد او را به ندامت وا دارد و او حاضر به قبول آن نیست.

نتیجه‌گیری

هنر، زمانی حرمت دارد که در خدمت آگاهی و آزادی باشد.

هنرمند، اگر به مردم و حقیقت وفادار بماند، جاودانه می‌شود؛

اما اگر به قدرت، ثروت یا شهرت وابسته گردد، فرو می‌افتد.

در هر جامعه‌ای، هنر یا زبان قدرت است یا زبان مردم، راه سومی وجود ندارد.

رسالت هنر، ادامه دادن صدای آزادی است.

بنابراین، هر هنرمند به همان اندازه که در خلق زیبایی می‌کوشد، در برابر سرنوشت روح وآگاهی جامعه مسئول است.

آفرینش هنری اگر رهایی‌بخش نباشد، آراسته‌ترین چهره‌ی اسارت است.