واقعیتی میان دو «سراب»

نعمت فیروزی 

سراب پدیده‌ای فیزیکی است که در آن به دلیل شکست نور در هوای گرم، اجسام یا مناظری در دوردست به شکلی نادرست دیده می‌شوند؛ برای مثال، در بیابان‌ها، گاهی فرد به اشتباه فکر می‌کند در دوردست آب وجود دارد، اما هر چه بیشتر به سمت آن پیش می‌رود، متوجه می‌شود که چیزی جز توهم نبوده است. در معنای استعاری، سراب به طرح‌ها یا اهدافی اشاره دارد که در نگاه اول قابل دستیابی به نظر می‌رسند، اما در واقعیت دور از دسترس هستند و تنها توهمی از واقعیت‌اند. این مفهوم در سیاست نیز به کار می‌رود، زمانی که برخی رهبران یا گروه‌ها با توهماتی از قدرت و استراتژی‌های غیرواقعی سعی در دستیابی به اهداف خود دارند.

در فضای سیاسی امروز، بسیاری از دولت‌ها، گروه‌ها و جریان‌ها به دنبال استراتژی‌هایی هستند که نه تنها به واقعیت نمی‌پیوندند، بلکه به سرابی شباهت دارند که دست‌یافتن به آن ممکن نیست. امروز در سپهر سیاسی ایران با دو سراب مواجه ایم که به موازات هم عمل می کنند. و در حقیقت دو روی یک سکه هستند. با طرح دو سوال زیر وارد اصل موضوع می شویم.

 یکم. آیا «عمق استراتژیک»رژیم می تواند با صدور ترور و جنگ در منطقه برای رژیم امنیت ایجاد کند و او را از تهدید سرنگونی در پیش رو برهاند؟

دوم. آیا موشک و هواپیماهای اسراییل می تواند رژیم آخوندها را سرنگون کند؟

سراب «عمق استراتژیک»

برای دهه‌ها، فاشیسم دینی ایران با تکیه بر گروه‌های نیابتی خود مانند حزب‌الله در لبنان و حماس در فلسطین سعی در گسترش نفوذ منطقه‌ای خود داشته است. آنها با هزینه های کلان که اگر از بودجه کل کشور بیشتر نباشد کمتر هم نیست این سیاست را تحت عنوان”عمق استراتژیک” پیش برده اند. رژیم با نیروی نیابتی در عین اینکه «سر مار» را اختفا کرده دو خواسته حداقلی و حداکثری را نیز دنبال کرده است: 

حداقلی: گسترش نفوذ و اعمال هژمونی در منطقه از طریق ایجاد ماشه شلیک علیه اسراییل با این استدلال که نتیجه فشار به رژیم باعث شلیک به اسراییل است! پس به رژیم فشار نیاورید تا شلیک صورت نگیرد.

حداکثری : ایجاد امنیت در داخل و سد بستن در برابر قیام مردم با انتقال جنگ از خیابان های تهران به سوریه و لبنان و عراق، همچنانکه خامنه ای اعتراف کرد: «ما اگر در سوریه و بیروت و در غزه و یمن نجنگیم، باید در خیابان‌های تهران و اصفهان و شیراز و شهرهای کشور با دشمن بجنگیم.»

دو خواسته فوق البته روی با هم ارتباط ارگانیک دارند و در صورت موفقیت، و به موازات تلاش برای دست یابی به بمب اتم به هدف تضمین بقای رژیم طراحی شده بود. بر این اساس می توان گفت آنچه که باعث شلیک ماشه به سمت اسراییل شد، پیشرفت مقاومت و قیام داخلی بود که ولی فقیه ارتجاع را به کشاندن ماشه وادار کرد. شاید بتواند چند صباحی با جنگ خارجی در مقابل قیام سد ببندد. حالا یک سال پس از عملیات باصطلاح «طوفان الاقصی» طوفان سراپای سیاست عمق استراتژیک خامنه ای را درهم پیچیده و در داخل هم باعث تشدید جنگ گرگهای رژیم شده است. نباید از نظر دور داشت که «عمق استراتژیک» امتیازاتی را نصیب رژیم کرده اما در یک عملکرد دیالکتیکی تضمین بقا با آن را، تبدیل به سراب کرده است. ضربات وارده به نیروی نیابتی رژیم، در جنگ اخیر غزه و لبنان، به طور کیفی به تضعیف تمامیت رژیم منجر شده است. و با هر ضربه‌ای بیشتر ضعیف می شود. اعترافات ناگزیر در مطبوعات  رژیم به خوبی این مطلب را گویا کرده است:

روزنامه شرق رژیم ۱۵ مهر نوشت : عملیات طوفان الاقصی را باید یک خطای راهبردی دانست. 

روزنامه هم میهن در همان تاریخ نوشت: ایران دو بال قدرت خود را در منطقه تا یک دوره طولانی از دست داد! نتیجه این سیاست این شده است که در صحنه بین المللی، آنچنان که از ۴ دهه قبل رهبر مقاومت گفت:«سرمار» هویدا شده و غرب هم ناگزیر از مقابله با آن در تهران شده است. به چالش کشیدن کشوری مانند اسرائیل، با نیابتی برای ایران منافع تاکتیکی منطقه ای داشته است اما همچنان که مقاومت ایران گفته بود، بازنده استراتژیک و بازی با آتش بوده است. اکنون پس از یک سال جنگ در غزه و لبنان پایان آن برای رژیم بسیار تلخ و زهر آگین در حال رقم خوردن است. در ورای این نکات، سوال پایه ای این است که: آیا واقعا رژیم با نیروهای نیابتی امکان نابودی اسرائیل را داشت؟ در نگاه واقع‌گرایانه به توازن قوا در خاورمیانه، و جهان، بوضوح روشن است که رژیم پاسخ دندان شکنی گرفته است. لذا این سراب‌، هرچند به خودی خود واقعیت ندارند، و امکان به واقعیت پیوستن را هم ندارد اما موقتا در جهت‌دهی به رفتارها و سیاست‌ها نقش داشته است.

سراب تکیه بر اسراییل برای تغییر رژیم  

تاریخ معاصر ایران و جهان شاهد ظهور و سقوط شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی‌ای بوده است که برای رسیدن به قدرت، به جای تکیه بر اراده ملی ، به مهره استعمار بدل گشته اند.در آن روی سکه «عمق استراتژیک» فاشیسم آخوندی ، بقایای رژیم سلطنتی نیز به سرابی مشابه دل بسته‌اند. این محفل امیدوار است که با تکیه بر حمایت خارجی، به‌ویژه اسرائیل ، بتواند دوباره به تاج و تخت پدری برسد و «رژیم چنج» کند!

تحرکات اخیر رضا پهلوی با شرکت در جلسات راست های افراطی آمریکایی- اسراییلی، با مواضع بشدت ضد ملی نشان از نگرش این خاندان سرسپرده به کسب قدرت دارد. با بالا گرفتن جنگ منطقه و احتمال رویارویی اسراییل و فاشیسم آخوندی، رضا پهلوی در پیامی با گنده گویی و دروغ بزرگ گفت: « ائتلافی گسترده از ایرانیان میهن‌پرست در داخل و خارج آماده‌اند تا برای خدمت به کشور ما و برقراری صلح با کشورهای منطقه وارد عمل شوند! ومن هم برای نظارت بر این گذار مسالمت‌آمیز به دموکراسی و بازگشت ایران به جامعه ملل قدم به پیش خواهم گذاشت! » گنده‌گویی یا ادعاهای بزرگ‌تر از واقعیت، به نوعی رفتار سیاسی یا اجتماعی اشاره دارد که در آن فرد یا جریانی، توانایی‌های خود را به شکلی اغراق‌آمیز و نادرست نمایش می‌دهد، بدون آنکه پشتوانه‌ای واقعی برای ادعاهای خود داشته باشد. و البته مضحک این تصور است که رژیمی که با انقلاب مردمی سقوط کرد، می‌تواند از طریق کشوری در قد و قواره اسراییل دوباره به قدرت برسد، و تکیه برآن چیزی بیش از یک خیال واهی نیست. مضحک تر از این خیال واهی، میدان دادن رژیم درمانده از طریق مزدور معلوم الحال نفوذی مصداقی به این نگرش است. پرواضح است که برای رژیم روشن است که سرنگونی از این طریق محال است. بی دلیل نیست که این مزدور نفوذی تمام قد با برچسب جدیدا «چپ»، در کنار نتانیاهو ایستاده و به آن افتخار هم می کند!

الگو برداری در خدعه!

رضا پهلوی در میان چهره های باصطلاح اپوزیسیون در خارجه از جمله کسانی است که خود را محتاج هیچ برنامه و پلاتفرم و پرنسیپ سیاسی نمی بیند! صرف نظر از لفاظی ها و انشا نویسی و از روخوانی متونی که دیگران نوشته اند، و فارسی آن با انگلیسی اش در تناقض هستند! در موضع گیریهای او کمتر حرف حساب برای شنیدن می بینید. زیرا تکیه اش بر ارث و میراث پدر است و نه یک گفتمان قابل طرح. از این رو به وفور و بدون هیچ شرمی به تناقض گویی می افتد! او که داعیه غلیظ تمامیت ارضی دارد و تیغ تجزیه طلبی را بر سر و روی جنبش های ملیت های دیگر ایرانی می کشد، براحتی خود را «پارتنر ایرانی!» اسراییل در اقدام حمله به ایران می داند. از سوی دیگر وقتی موج انتقادها به او به عنوان یک وطنفروش بالا می گیرد، در مصاحبه ای می گوید: «جنگ خط قرمز من است!» از سوی دیگر افسر موساد در مصاحبه با سی ان ان از همکاری سعید قاسمی نژاد با اسرائیل برای تعیین اهداف حمله اسرائیل در خاک ایران می گوید. سعید قاسمی‌نژاد از اعضای گروه فرشگرد و از مشاوران ارشد رضا پهلوی، مناطقی را برای بمباران به کارفرمای اسرائیلی در شبکه ایکس خود نیز پیشنهاد کرده است :زیر ساخت‌های اقتصادی از قبیل تولید نفت و گاز، پالایشگاه‌ها و تأسیسات حمل و نقل، پتروشیمی‌ها و تأسیسات تولید فلزات صنعتی !  بنظر می رسد رضا پهلوی با الگو برداری از «خدعه!» خمینی  به دوگانه گویی روی آورده است، تا با «ابهام» کمتر سرزنش شود.  اما این تاکتیک هم با خود خمینی برای مردم به گور رفته و دردی دوا نمی کند. 

واقعیتی میان دو سراب 

در شرایط بحرانی سیاسی و اجتماعی امروز جهان و ایران، راه درست نه تکیه بر بیگانه است و توسل به نیروهای خارجی، بلکه استفاده از نیروی مردمی داخلی است. کانون‌های شورشی که در سال‌های اخیر به‌ویژه در داخل ایران شکل گرفته‌اند، نماد خشم و نارضایتی مردم از وضعیت موجود هستند. این نیروهای مردمی که مترصدند هر لحظه جرقه قیام را بزنند تنها به نیروی مردم و خواسته‌های واقعی ملت ایران تکیه می‌کنند، و با حمایت مردم می‌توانند سرنوشت کشور را تغییر دهند.

واقعیت این است که امروز صورت مسئله مردم ایران، «اسراییل حمله می کند یا نمی کند»  نباید باشد، زیرا آن در دست و اختیار ما نیست و آنها هم به خواست ما مردم ایران حمله را انجام یا منتفی نمی کنند. صورت مسئله حقیقی این است که چگونه جنگ خارجی را تبدیل به جنگ مردم با حاکم ستمگر کنیم؟ این شرایط بحرانی جهانی فرصتی فراهم می آوردکه می‌توان از آن برای بهره‌برداری به نفع مقاومت و جنبش‌های انقلابی استفاده کرد. و بساط فاشیسم دینی را از ریشه برکند.این بحران‌ها، از جنگ‌ها و تنش‌های بین‌المللی تا مشکلات اقتصادی جهانی، زمینه‌ای را فراهم می کند که نیروهای انقلابی داخلی با اتکا به خشم عمومی ، و ضعیف شدن هر چه بیشتر رژیم بتوانند به معادله قدرت را بچرخانند و مردم بر سرنوشت خود مسلط شوند. اغلب انقلاب های بزرگ زمانی رخ داده اند که یک درگیری بین المللی باعث شده تعادل قوای قبلی تغییر کند و تعادل قوای جدید با صف بندی جدیدی شکل بگیرد. اما در همه ی مثالهای تاریخی کسی که صحنه را تعیین تکلیف کرده مردم بودند. به جای نگاه کردن به آسمان باید به زمین یعنی به کف خیابان نگاه کنیم. به قدرت مردم در همگامی و همراهی با کانون های شورشی، که به قیام سراسری مسلحانه مردم شکل میدهند. در قسمتی از پیام  ۷ مهر مسعود رجویآمده است: «مهمتر از هر چیز آماده‌باش شورشگران برای آتش و قیام و سرنگونی نظام به‌دست مردم و مقاومت ایران است.» باید بکوشیم  این وظیفه مبرم سازماندهی وآمادگی و وصل شدن به مقاومت انقلابی سراسری را همه ما چه در داخل میهن و چه در خارج، عملی کنیم. راه کار درست که منافع ملی میهنی را در پی دارد، پیوستن به براندازان حقیقی در خارجه به ائتلاف شورای ملی مقاومت و مجاهدین و در داخل به  رزمنده کانونهای شورش، برای تحقق نبرد سرنگونی است.