عجب شنبهیی شد! درواقع غروب شنبه شب جمعهی فرنگیهاست و از بعد از ظهر صدای نفس نفس و های و هوی بلند است و ملت دارند میشمارند که چه کسانی زودتر «میآید» و بالاخره آخرین کسی که آمد با سروصدای بسیار هم آمد هاشمی رفسنجانی بود! دختر خانمشان گفته بود بابا جان بالاخره از خواب بیدار شد و دارد تلاش میکند که بیاید! خاتمی که از اول گفته بود من هول ندید من آمدنی نیستم! تازه پروستات عمل کردم. مشایی هم اینقدر احمدینژاد براش عشوهی شتری آمد که بالاخره آمد! همه دم از «نزدیکی» با آقا میزنند و میگویند ما به دلیل نزدیکی به «آقا» آمدیم! در این میان «آقا» دراز به دراز روی تخت افتاده است و چشم به سقف دوخته است و از حال رفته است و نای حرف زدن ندارد!
و چنین شد که «ایران» باز آبستن حوادث شد!
گروهی در خارج مشت به سینه میزنند و پستان به تنور میچسبانند که: «اجاقت کور شه ای عجوزه تا کی میخوایی «آبستن حوادث» بشی! بذار نوبت به ما برسه!»
اصلاح طلبهای صندوقی هم میگن اکبرو خدا پدرت رو بیامورزه آمدی وگرنه مجبور میشدیم بین «بد» و «بدتر» بریم ساق دوش، قالیباف و روحانی بشیم این خرده آبرومون بره حالا اقلا میگیم پشت سر گادفادر وایسادیم نه باقرشرخر!
حالا یکی یکی اونایی که آمده بودن میرن کنار و رینگ را خالی میکنند برای بازیگران اصلی شورای نگهبان هم در نهایت چند نامزد را «گُزینش» کند تا ملت بروند «رای» بدهند و یکی از نامزدها را «انتخاب» بکنند!
حالا باید دید در روزهای آینده اجاق و تنور انتخابات کور می شه و ایران خانم «سقط جنین» میکنه یا دوران حامله گی را پشت سر گذاشته و در پایان خرداد پر حادثه کوسهخرعنتری میزاید!
به هر حال قدیما میگفتن زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند اما ظاهرا این توبمیری دیگه ازاون تو بمیریها نیست و دعوای «اکبر» و «رهبر» داره در میان سوت و کف حضار به مرحلههای بامزهاش میرسه و این فیلم چند پردهیی هنوز ادامه داره و کسانی که زود ورزشگاه را ترک کردند در حال برگشتن هستند و با این فورواردی که وارد زمین شد بعید نیست ورق برگردد و اوضاع دگر گون شود!