ابوذر غفاری
در تاریخ معاصر، کمتر رژیمی بهاندازه رژیم آخوندی حاکم بر ایران با تناقض میان گفتار و واقعیت دستوپنجه نرم کرده است. نظامی که خود را پیامآور “مقاومت” و “استقلال” میدانست، امروز در نقطهای ایستاده که هر حرکتش نشانهای از زوال است. رویدادهای اخیر در خاورمیانه و شکل گیری ائتلافهای تازه، بهویژه نشست صلح در شرمالشیخ، بیش از هر زمان دیگر، پرده از پایان نقش سیاسی و ایدئولوژیک “ولایت فقیه” در منطقه برداشته است.
یک نظام گرفتار در آینهی خویش
رژیم آخوندی سالها کوشید تصویری از قدرتی فراملی بسازد؛ قدرتی که با تکیه بر گروههای نیابتی و شعارهای ارتجاعی و توسعه طلبانه، مرزهای نفوذ خود را تا سواحل مدیترانه گسترش دهد. اما اکنون، همان شبکههایی که قرار بود ابزار اقتدار باشند، به نشانههای فرسودگی بدل شدهاند. از غزه تا لبنان، از دمشق تا بغداد، نفوذ این رژیم دیگر نه مایهی هراس، بلکه باری سنگین بر دوش متحدانش است.
این فروپاشی نه با بمب و موشک، بلکه در اوج بیاعتباری رخ داده است. جهانی که زمانی مجبور بود به زبان تهدید این رژیم گوش بسپارد و تن به سازش و مماشات دهد، امروز میبیند که این تهدیدها توخالیاند. سپاهی که از “جغرافیای مقاومت” میگفت، حالا در محدودهی جغرافیای ترس و وحشت زندگی میکند.
شرمالشیخ، آینهی انزوای رژیم ملاها
نشست صلح شرمالشیخ، که با محوریت بازیگران اصلی نظم جدید خاورمیانه برگزار میشود، فقط یک اجلاس نیست، نقطهی عطفی در بازتعریف قدرت در منطقه است. برای نخستین بار، کشورهای عربی و غربی در قالبی واحد، بدون حضور و حتی بدون نیاز به رژیم حاکم بر ایران، دربارهی آیندهی امنیت خاورمیانه تصمیم میگیرند.
این حذفِ نمادین، مهمتر و فراتر از هر تحریم یا تهدید نظامی است. وقتی دیگر کسی برای نظر این رژیم فرسوده در موضوعات منطقهای ارزشی قائل نیست، معنایش این است که نظام، حتی پیش از سقوط سیاسی، از درون و از نظر ایدئولوژیک نیز تهی شده است.
دو انتخاب برای یک شکست
نظام “ولایت” اکنون در برابر انتخابی ایستاده که در هر دو حالت به پایان ختم میشود:
اگر در چنین نشستهایی شرکت کند، باید عملاً بپذیرد که همهی شعارهایش دربارهی مقاومت و ضدیت با غرب، سرابی بیش نبوده است؛ و اگر نرود، بهصورت رسمی در انزوای بینالمللی فرو میرود.
در دنیای سیاست، هیچ چیز خطرناک تر از زمانی نیست که یک حکومت از سوی همهی طرفها غیرضروری تلقی شود. امروز، رژیم آخوندی دقیقاً در همین وضعیت است: نه شریکِ قابلاعتماد برای شرق است و نه عامل مؤثر در معادلات غرب.
فروریختن ستون مشروعیت
تمام نظامهای مستبد و ظالم تا زمانی دوام میآورند که بتوانند دشمنی بیرونی بسازند و مردم را حول آن بسیج کنند. اما وقتی دشمن خیالی فرو میپاشد، اهرم های فریب و دروغ و دجل نیز همراهش از بین می رود. رژیم “ولایت فقیه” دههها به بهانه مبارزه با “استکبار جهانی” خیلی ها را در داخل و در منطقه خاورمیانه فریب داد و به جنگ طلبی دامن زد. اما امروز مردم منطقه عملاً مشروعیت شعارهای این رژیم دجال را نفی کردهاند.
از این پس، هرچه رژیم بیشتر از “مقاومت” بگوید، تصویرش مضحک تر خواهد شد. زیرا مردمی که طعم صلح را میچشند، دیگر برای جنگ افروزی کسی کف نمیزنند.
پایان سیاست ترس، آغاز سیاست مردم
شاید مهمترین پیام لحظهی کنونی برای مردم ایران این باشد که آینده دیگر در دست حاکمان نیست. جهان به تدریج درک کرده است که این رژیم با ایرانِ واقعی، یعنی مردم، تفاوت دارد.
فروپاشی مشروعیت این رژیم نه فقط پایان یک حکومت، که آغاز فرصتی تاریخی است؛ فرصتی برای بازتعریف ایران در جایگاه طبیعیاش: کشوری با تمدن، عقلانیت و ارادهی صلح.
نتیجه: بنبست به مثابه آینهٔ فروپاشی
در این نقطه از تاریخ، نظام “ولایت” نه میتواند به عقب بازگردد و نه توان پیش رفتن دارد. هر تصمیمش، سندی تازه بر بی راهی گذشته است.
شرمالشیخ، برای بسیاری کشورها نماد آغاز صلح است، اما برای رژیم آخوندی نماد پایان دوران فریب.
و شاید در سکوت همین بنبست، صدای واقعی تر از همه به گوش برسد:
صدای مردمی که پس از دهه ها سایه، آمادهاند از نو، از دل ویرانه ایدئولوژی ارتجاعی این رژیم شکست خورده، ایران را دوباره بسازند و ارزش های فرو ریخته را از نو پایه ریزی کنند.



















