۲۸ مرداد تبانی مثلث شاه و شیخ و استعمار

نعمت فیروزی

” این‌جا لندن است‌، رادیوی BBC‌، اکنون دقیقاً نیمه شب است “،

در طول تاریخ، کودتاهای متعددی در سراسر جهان به وقوع پیوسته‌اند که هر یک به دلایل مختلفی از جمله تضادهای داخلی، رقابت‌های سیاسی و یا منازعات ایدئولوژیک رخ داده‌اند. در بسیاری از این کودتاها، نیروهای نظامی و ارتش با هدف دخالت در نزاع‌های داخلی وارد عمل می‌شوند. اما زمانی که پای قدرت‌های استعماری و دخالت بیگانگان به میان می‌آید، کودتا به یک فاجعه ملی تبدیل می‌شود که استقلال و حق حاکمیت یک ملت را زیر سؤال می‌برد. یکی از نمونه‌های بارز چنین کودتاهایی، کودتای سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی است که طی آن آگوستو پینوشه با حمایت مستقیم ایالات متحده علیه دولت دموکراتیک سالوادور آلنده به قدرت رسید. 

در تاریخ ایران نیز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به‌عنوان یک نمونه شاخص از کودتاهای “ارتجاعی-استعماری” به شمار می‌رود. این کودتا که با دخالت مستقیم بریتانیا و ایالات متحده و همکاری نیروهای ارتجاعی داخلی به وقوع پیوست، نه تنها دولت ملی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد، بلکه موجب بازگشت سلطنت پهلوی شد؛ سلطنتی که خود به واسطه کودتای استعماری دیگری بنیاد نهاده شده بود. 

ایران در ابتدای دهه ۱۳۳۰ با تحولات بزرگی مواجه بود. ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، موجی از امید و غرور ملی را در میان ایرانیان برانگیخت. این اقدام نه تنها کنترل منابع حیاتی کشور را به دست ملت ایران سپرد، بلکه به عنوان نمادی از استقلال و مقاومت در برابر استعمار بریتانیا شناخته شد. اما این دستاورد مهم، به شدت منافع اقتصادی و سیاسی بریتانیا را تهدید کرد و به دنبال آن، دولت بریتانیا با همراهی ایالات متحده به طراحی و اجرای کودتایی علیه دولت مصدق پرداخت.

رادیو بی‌بی‌سی، به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی پروپاگاندا در این کودتا، نقش محوری ایفا کرد. پیام معروف ” این‌جا لندن است‌، رادیوی BBC‌، اکنون «دقیقاً» نیمه شب است”، به‌عنوان رمز آغاز عملیات کودتا شناخته می‌شود، علاوه بر آن، ابزار هماهنگی دقیق بین نیروهای داخلی و خارجی برای سرنگونی دولت مصدق بود. بی‌بی‌سی همچنین به عنوان اهرم نفرت پراکنی علیه دکتر  مصدق بود بویژه در آن زمان که عصر رسانه و اینترنت نبود و همین رسانه ها در انحصار استعمار بود. بی بی سی نه تنها اطلاعات واقعی را مخفی می‌کرد، بلکه با تحریف اخبار، افکار عمومی را به نفع کودتاچیان شکل می‌داد، این رادیو فقط رسانه آنها نبود که در حقیقت مثل یک سلاح، ابزار کودتا بود و بریتانیا را برای سقوط دولت ملی مصدق همراهی میکرد. به دو نمونه از نفرت پراکنی این بنگاه قبل از کودتا علیه دکتر مصدق توجه کنید: 

– روز ۲۴ تیر۱۳۳۲ حدود یک ماه قبل از کودتا، رادیو بی. بی. سی در تفسیر وقایع ایران گفت: «فاجعه روز یکشنبه تهران نشان داد که دکتر مصدق حاکم و مسلط بر اوضاع نیست و کمونیستها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد کار ایران تمام خواهد شد.» (عبدالرضا هوشنگ مهدوی، روزهای افتخار، نشر گفتار، تهران، ۱۳۷۵، ص ۱۷۹.)

– شب قبل از کودتای ۲۸ مرداد نیز رادیو BBC در برنامه فارسی خود، شعری از فردوسی را قرائت کرد که دوازده سال پیش از آن، در شب سوم شهریور ۱۳۲۰ و در آستانه ورود ارتش‌های متفقین به ایران خوانده بود. » چو فردا برآید بلند آفتاب     /      من و گرز و میدان و افراسیاب «!!

رادیو بی‌بی‌سی، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ نیز نقش مشابهی ایفا کرد. این بار، بی‌بی‌سی به بلندگوی اصلی خمینی در داخل ایران تبدیل شد و با پوشش گسترده و هدفمند اخبار انقلاب، به تقویت جریان ارتجاعی و بلامنازع کردن رهبری خمینی در انقلاب۵۷ کمک کرد. این رسانه، به عنوان تنها بلندگوی خبری در ایران، توانست افکار عمومی را به سوی منافع خود، در تبلیغ برای خمینی هدایت کند و نقش مهمی ایفا کرد.

نقش نیروهای ارتجاعی داخلی 

در کنار دخالت‌های خارجی، نیروهای ارتجاعی داخلی نیز به‌عنوان عاملان داخلی در اجرای کودتا نقش بسزایی داشتند. شخصیت‌های مذهبی و سیاسی محافظه‌کار که از تغییرات اجتماعی و سیاسی تحت رهبری مصدق نگران بودند، به‌سرعت به مخالفان او و به ابزارهایی در دست قدرت‌های استعماری تبدیل شدند. آخوند ابوالقاسم کاشانی که در آغاز جنبش ملی شدن نفت از مصدق حمایت کرده بود، به‌تدریج به دلیل اختلافات سیاسی و منافع شخصی از او فاصله گرفت و به یکی از مخالفان اصلی دولت تبدیل شد. علاوه بر کاشانی، آیت‌الله حسین بروجردی و دیگر روحانیون برجسته نیز به دلیل نگرانی از کاهش نفوذ مذهب در دولت، به حمایت از بازگشت شاه به قدرت پرداختند. و با بسیج لمپن مذهبی های بازار مانند شعبان بی مخ و… ضلع دیگر آن کودتای استعماری را فراهم کردند.

از سوی دیگر، نظامیان و شخصیت‌های سیاسی محافظه‌کاری مانند فضل‌الله زاهدی، که پس از کودتا به‌عنوان نخست‌وزیر منصوب شد، نیز با حمایت مالی و سیاسی خارجی‌ها، در سرنگونی دولت مصدق نقش ایفا کردند. این نیروهای داخلی، به جای دفاع از منافع ملی، به واسطه منافع  شخصی و ترس از تغییرات اجتماعی، به ابزارهایی در خدمت قدرت‌های استعماری تبدیل شدند.

سلطنتی استعماری

اکثر سلسله های پادشاهی در تاریخ ایران از پی یک نبرد تاسیس شده اند. بی بته ترین سلسله سلطنت در ایران پهلوی بوده است که از همان ابتدا برای مقاصد بیگانه و با حمایت استعمار و به واسطه کودتایی مشابه در سال ۱۲۹۹ توسط رضا شاه بنیاد نهاده شد. این سلسله فقط بنیادش بدست استعمار نبوده، بلکه همواره حفظ اش هم در تمام طول حکومت وابسته به حمایت‌های خارجی بوده است. کودتای ۲۸ مرداد به‌عنوان یکی از دردناک‌ترین فصل‌های تاریخ ایران، زخمی عمیق بر تن این ملت برجای گذاشت که هنوز التیام نیافته است. این کودتا زمینه ساز تحولاتی شد که تا همین امروز هم از مردم ایران قیمت می گیرد. پدر و پسری که سلطنتشان بر پایه‌های لرزان کودتا و حمایت‌های استعماری بنا شده بود، در نهایت با انقلاب ۱۳۵۷ به پایان رسیدند. اما سلطنت از مدار ناسیونالیستی و پادشاهی به سلطنت دینی و فقیه تبدیل شد. و دولت بریتانیا به عنوان یکی از قدرتهای تصمیم گیرنده در کنفرانس گوادلوپ نقش استعماری در انحراف انقلاب از اهداف خود و جلوگیری از رادیکال شدن انقلاب  و دست به دست شدن قدرت از شاه به شیخ داشت. 

محمدرضا پهلوی پس از بازگشت از فرار به قدرت، با سرکوب مخالفان و محدود کردن آزادی‌های سیاسی، حکومت خود را برای ۲۵ سال تثبیت کرد، اما این حکومت همچنان بر پایه‌های لرزانی از بی‌اعتمادی عمومی و وابستگی به قدرت‌های خارجی بنا شده بود. چند فاکت مختلف به نقل از افراد و کتاب های مختلف و بویژه افراد دست اندر کار آن نظام بیشتر می تواند ما را با محتوای آن آشنا کند:

وقتي شاه، حسین فردوست، دوست و عقل منفصلش را پس از خلع ِرضاشاه درشهريور ٢٠  به در باغ تابستاني سفارت بريتانيا فرستاد تا بپرسدتكليف وليعهد چه ميشود، كسي بيرون آمد، به جاي دعوت از او به داخل شدن، قدري همراهش كنار گندم زارهاي زرگنده قدم زد و اندرز داد رفيقش فعلا  بهتر است گوش كردن به تبليغات مضر را ترك كند تا بعد! وقتي فردوست برگشت و پيغام را رساند، محمدرضا پهلوي طوري كه همه جاي كاخ صدايش را بشنوند به پيشخدمت ها نهيب زد چرا اين راديو و نقشه را هنوز از اتاقش بيرون نبرده اند. پيروزي آلمان آرزوي پدرش بود و او هم ظاهرا عادت پدرش را ادامه داده بود كه هر شب مسير پيشروي ارتش آلمان را طبق گزارش برنامة فارسي راديو برلن با سنجاق روي نقشه علامت بگذارد.( نقل از ظهور و سقوط پهلوی خاطرات حسين فردوست صفحه۱۰۱)

وقتي عَلم تذكری داد که: خوب نيست اردشير زاهدي وسط فرودگاه پاريس در برابر دوربينها زانو بزند و دست او را ببوسد، با دلخوري به دوست قدیمیش علم گفت:  به فرنگيها بفهمانید خا كساري در برابر شاهنشاه، سنتي ملي است!!

در سال ۱۹۶۵ که شاه هنوز به نقطه قدر قدرتی نرسیده بود، وزارت خارجه آمریکا در تحلیلی ابعاد قدرت شاه را چنین بیان می نویسد: «شاه فقط پادشاه نیست، بلکه عملا شغل  نخست وزیر را نیز از آن خود کرده. فرمانده ارتش است و همه تصمیمات مهم دولت تابع نظر اوست. هیچ انتصاب مهمی در دستگاه دولت بدون تایید او صورت نمی گیرد. دستگاه امنیت مملکت را مستقیما اداره می کند. سیاست خارجی دست اوست. سفرا را او انتخاب و انتصاب می کند . ارتقا درجه در ارتش مستقیما در دست اوست و بدون تایید او تحقق نمی پذیرد. تصمیمات مهم اقتصادی از چند و چون وام های خارجی تا محل مناسب برای تاسیس کارخانه را به او تاویل می کنند. مدیریت دانشگاهها و انتصاب روسای دانشگاهها با اوست. چند و چون مبارزه با فساد را او تعیین می کند. نمایندگان مجلسین شورا و سنا را او برمی گزیند. کیفیت فعالیت مخالفت مجلسین شورا و سنا را و نیز لوایحی که از تصویب باید بگذرد با اوست.» (نقل از صفحه ۵۱۰کتاب نگاهی به شاه نوشته عباس میلانی)

آنتوني پارسونز،آخرين سفير بريتانيا در زمان شاه با اشاره به سرنوشت دريانورد ِرمان لرد جیم (۱) می نویسد: « انتظار داشتیم و به او گفتیم پس از تجربه فرار در تابستان ١٩٥٣، اين بارمحكم سر جايش بماند و دل به تقدير بسپارد. »  اما او بزدل تر از این بود که تن به طوفان بسپارد.

نا كامي خودش در جدي گرفته نشدن را از چشم دموکراسی غرب می دید. پامنبريهاي دستگاهش 

مي گفتند غرب دو جنبه دارد: جنبة خوب، يعني صنعت وعلم و غيره; و جنبة بد، که باعث می شود رعيت پررو شود و بخواهد به ميل خودش رأي بدهد!!  ایران و شاهنشاه دموکراسی خودش را دارد و احتياجي به آن حرفها نیست. همان طرفداران رؤيازده اش که سرسختانه معتقدند غربيها چون تحمل عظمتش را نداشتند پائينش كشيدند!!

«حالا پدرسگ فرنگي به ماميگويد چرا دموكراسي نداريد؟ همين الان ا گر من كنار بروم و بگويم خودتان يك رئيس جمهور انتخاب كنيد سي وپنج ميليون نفر سي وپنج ميليون رأي مختلف خواهند داد. يعني هركس خود را رئيس جمهور خواهد دانست و به خود رأي خواهد داد») از خاطرات علَم)

بقول ستون نویس خوش قلم آیندگان که در شماره های آخر آن روزنامه قبل از توقیف نوشت: عاقبت به خير نشد اما آرزو به دل نماند! هرچه خواست گفت, هرچه خواست كرد اما سرانجام كيش و مات همین قشر باصطلاح خاکستری شد! و آخر اینکه سؤال مناسب شايد اين نباشد كه چرا سقوط كرد؟  اين باید باشد كه چگونه آن همه سال دوام آورد؟

پاورقی:

۱-در رمان لرد جيم, اثر جوزف كونراد, دريانوردي تازه كار از طوفان وحشت ميكند, كشتي پر از مسافر را وسط دريا ميگذارد و ميگريزد!