ازوقتي كه مهندسي مورد نظر ولي فقيه ارتجاع براي انتخابات رژيم با ثبت نام رفسنجاني، برهم خورده است، باندها و عوامل رژيم با آشفته حالي بسيار از اثرگذاري مواضع مقاومت درشقه نظام و پيامدهاي پيام مسعود رجوي مي نالند ويكديگر را به بي عقلي و بي مغزي متهم ميكنند.
بخشهايي از مطلبي در اين باره، در يك سايت حكومتي:
وقتي مسعود رجوي معيار سياستورزي ما ميشود
«مسعود رجوي از کانديداتوري هاشمي رفسنجاني حمايت کرد».
همين خبر دستاويز نوابغي ميشود که اگر چه به ظاهردشمن مسعود رجوي و دارودسته اويند، در غايت سرشتي همانند ساکنان پادگان اشرف و کمپ ليبرتي دارند…
من در مقام دفاع از آقاي هاشمي نيستم. ايشان نه نيازي به دفاع امثال من دارد و نه من چنين وظيفهاي براي خود قائل هستم اما نميفهمم چرا بايد کينه از شخص هاشمي کار را به جايي برساند…تا هر نتيجهاي که دلمان ميخواهد بگيريم و درباره ديگران هر چه دل تنگمان خواست بر زبان آوريم؟ آيا دشمن اين جمله را نشنيده؟ آيا دشمن فقط بلد است از کارهاي بد ما شاد شود و از کارهاي خوبمان غمگين؟ و آن وقت اين احساسات بي غل و غش خود را با صداقت تمام بيان کند تا ما بفهميم کجاي کارمان خوب بوده و کجايش بد؟ حقيقتاً اگر اين دشمن آنقدر احمق و در عين حال صادق است چرا بيش از سه دهه است که دارد براي ما مشکل درست ميکند و ما نميتوانيم براي هميشه از شر او راحت شويم؟ اصلاً چرا مدتهاي مديد از اين دشمن هيچ خبري نبود و حالا درست شب انتخابات پيدايش شده تا به ما بگويد هاشمي چه موجود خطرناکي است؟
راستي دشمن گاهگداري از توان نظامي ما هم دفاع ميکند، اگر قرار باشد تعريف دشمن دليلي باشد براي نادرستي رفتار ما، پس چرا در اين مورد چيزي نميگوييم؟ همين ديروز پريروزها کيهان تيتري زده بود با اين مضمون که دشمن معترف به اقتدار هستهاي ايران است و تعريف و تمجيدهايي کرده از هوشمندي ما و توان بالاي فني و علمي ما.
چه بايد کنيم؟ براي اينکه دشمن حالش گرفته شود، بزنيم دخل تاسيسات هستهاي خودمان را بياوريم چطور است؟ دانشگاههايمان را تعطيل کنيم چطور؟
دانشمندانمان را در درياي خزر غرق کنيم چطور؟
قصد مزاح ندارم اما با نوابغي که همه چيز را به سطحيترين حد ممکن تنزل ميدهند چه ميتوان گفت جز آنکه: «مغز يک غدة مزاحم نيست»، لطفاً گاهي اوقات از آن استفاده کنيد!