میراث حنیف کبیر: فدای بیکران برای تحقق ایده نو 

نعمت فیروزی

به بهانه سحرگاه خونین۴خرداد۵۱

در طول تاریخ، ظهور ایده‌های نو نه امری تصادفی، بلکه محصول «نارضایتی از اکنون» و «تخیل رهایی به‌سوی آینده» است. آنان‌که با عبور از وضع موجود، جهان را دگرگون می‌سازند، حضورشان ضرب‌آهنگ تند پیشروی تمدن است. جهان انسانی در مواجهه با تاریکی‌ها وبن‌بست‌ها، همواره در جست‌وجوی راهی نو بوده است؛ وبا کشف ایده‌های تازه، مسیرهای بسته را گشوده است. نوآوری، صرفاً محدود به اکتشافات فنی یا اختراعات صنعتی نیست، بلکه ظهور معنایی نو در درک هستی وتجربه‌ زیسته‌ انسان را نیز در بر می‌گیرد. ایده‌های نو به واسطه‌ خلاقیت کشف می‌شوند؛ و خلاقیت، توانایی عبور اندیشه از مرزهای مألوف و دست‌یافتن به لحظه‌ای رازآلود است که در آن، بینش‌ها و راه‌حل‌هایی نو متولد می‌شوند و افقی تازه برای فرد و جامعه می‌گشایند.

یافتن ایده‌هایی که به جهان شکل تازه‌ای می‌دهند، از باشکوه‌ترین لحظات حیات انسانی است. زنـان ومردانی که این ایده‌ها را می‌یابند وبه جامعه عرضه می‌کنند، نقشی تعیین‌کننده در تاریخ دارند. غیبت‌شان برابر با رکود وایستایی است، وحضورشان، جهشی به‌ سوی پیشرفت وتحول.

فرایند یک ایده نو، از لحظه کشف تا به‌ کارگیری و به ‌ثمرنشستن، می‌تواند کوتاه یا طولانی باشد؛ اما محک اصالت و پایداری آن، صرفاً در نو بودنش نیست، بلکه در ثبات قدم حاملان آن ایده و پایداری نسل‌هایی است که با آن زیسته و پرورده شده‌اند. بدیهی است که عبور از موانع وپایداری بر سر باور، بهایی دارد؛ واین بهای پرداخت ‌شده است که گذار از کهنه به نو را ممکن می‌سازد. آن ایده‌ای که از آزمون زمان سربلند بیرون آید، در درازنای زمان «ماندگار» خواهد شد. به گفته‌ی والتر بنیامین، تاریخ را باید نه ‌تنها به‌ مثابه‌ پیشرفت، بلکه همچون رشته‌ای از لحظات «مقاومت در برابر فراموشی» بازخواند. در این خوانش، هر ایده نویی که بتواند حافظه‌ رهایی‌بخش ملت‌ها را فعال کند، ماندگار می‌گردد.

شصت سال پیش، در چنین زمینه‌ای، «ایده نو» شکل گرفت؛ ایده‌ای که مرز میان حق وباطل را نه در خدا یا بی‌خدایی، بلکه میان استثمارگر واستثمارشونده تعریف می‌کرد. این ایده، سنگ‌ بنای سازمان مجاهدین خلق ایران بود که توسط حنیف‌ کبیر بنیان نهاده شد. سازمانی که به گفته‌ دکترهزارخانی فقید، «ذهن مردم ایران را از قرون وسطی به امروز منتقل کرد.» در این معنا، مجاهدین نه‌ فقط یک گروه سیاسی، بلکه تجسم یک گذار تمدنی بودند؛ همان ‌گونه که ماکس وبراز نقش جنبش پروتستان در پیدایش سرمایه‌ داری سخن گفت.

«مرز میان حق وباطل نه با خدا وبی‌خدا، بلکه بین استثمارشونده واستثمارکننده است.» این جمله، همان ایده‌ نویی بود که ۶۰ سال پیش برای بهروزی مردم ایران کشف شد و سنگ ‌بنای حرکتی برای فتح دروازه‌های فردا و معماری آینده ایران شد. بر اساس همین سنگ‌ بنا، سازمان مجاهدین توسط حنیف کبیر بنیان‌گذاری شد وچنین بود که به‌قول دکتر هزارخانی: «مجاهدین ذهن مردم ایران را از قرون وسطی کندند و به امروز منتقل کردند.»

این سخن، از منظر جامعه ‌شناسی تاریخی، نشان می‌دهد که گاه یک جنبش، حامل تمام یک «گذار تمدنی» می‌شود؛ همان‌گونه که ماکس وبر، جنبش پروتستان را مقدمه‌ تولد سرمایه‌داری نوین می‌دانست. آن بنای سترگی که در ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ پی ‌ریزی شد، مدت شش سال بی‌نام ونشان بود ودر زندان‌های شاه، زمانی‌که دشمن گمان می‌برد همه‌چیز پایان یافته است، نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بر خود نهاد؛ یعنی: «تازه آغاز کرده‌ایم! »

این سازمان، از ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ تا امروز، بارها در شرایطی که دشمن پایان آن را تصور می‌کرد، دوباره آغاز شده وچون ققنوس از خاکستر برخاسته است. کمتر جنبشی در تاریخ معاصر ایران چنین پویایی، خلاقیت وتداومی را در نبرد با استبداد وارتجاع داشته است. این شش دهه، آکنده از تجربه، درس، فدا، ایستادگی وآفرینش است.

در این مسیر، مفاهیمی چون «فدا» و «ایثار» نه ‌فقط واژگانی اخلاقی، بلکه ابزارهای شکستن چرخه‌ سلطه و خلق تعادل جدید در مناسبات قدرت بوده‌اند. تاریخ نشان داده است که حتی با وجود نابرابری شدید در قدرت وامکانات، آنچه موازنه را می‌شکند، اراده‌ی پرداخت هزینه وآمادگی برای ایثار است.

ایثار، یعنی ترجیح دیگری بر خود؛ عملی متعالی که در همه‌ی ادیان ومکاتب ستوده شده است. نخستین‌بار اگوست کنت این مفهوم را در برابر خودپرستی نهاد واز آن ارزشی اجتماعی ساخت. ایثار جان خود وفدا شدن، در معنای بنیادین، مرگی جسمانی است، وگرچه ظاهری از نیستی دارد، اما در محتوا، آفریننده‌ی حیات است.

یعنی همین نبود ونیستی، در کارکردی متناقض، ماهیت عوض می‌کند وبه بود وماندگاری می‌انجامد. چرا؟ چون خاصیت زنده‌کننده وحیات‌بخش دارد. بخشش خویش و «فدا»، نشان اوج سخاوت است؛ سخاوتی که در پیکره‌ اجتماع، روح زندگی جاری می‌سازد. به هرکس که می‌بخشی یا برایش فدا می‌کنی، او را توانمند کرده‌ای وبه ‌عبارتی زندگی بخشیده‌ای.

هر فداکاری، بدل به آجری در دیوار مقاومت می‌شود. ووقتی جمعی می‌گردد، پوسته می‌شکند وتبدیل به سدی بزرگ وقطور با مقاومتی بیشتر در برابر دشمن می‌شود. ارتش شهیدان مقاومت ایران ومجاهدین، همین نقش را داشته‌اند ومقاومت را ماندگار وحیات‌بخش کرده‌اند. بر خلاف مرگ معمولی که یأس ودلمردگی و اندوه می‌آورد، این فداکاری‌ها موجب انگیزش، خیزش و ورود نسل‌های پیاپی به میدان شده‌اند. هرکس از موزه‌ شهیدان مقاومت ایران بازدید کرده باشد، انگیزش آن را در خود و دیگران احساس می‌کند.

تئوری «فدا ضد نابودی»، اصلی‌ترین پاسخ به مسأله‌ی بقا وماندگاری در تاریخ معاصر ایران است؛ پاسخی که از سوی مجاهدین خلق به‌کار گرفته شد. بنیان‌گذاران مجاهدین، زمانی‌که به این تئوری رسیدند، نخست خود به آن عمل کردند وبا پذیرش فدا شدن در مسیر مبارزه، هم این تئوری را اثبات کردند وهم سازمان واستراتژی خود را بیمه وماندگار ساختند. تفاوت اصلی مجاهدین با سایر جریانات سیاسی ایران نیز در همین است: سایر جریانات با بهانه‌هایی چون آماده نبودن شرایط اجتماعی یا مخالفت با مبارزه‌ خشونت‌آمیز، از پرداخت قیمت مبارزه گریخته‌اند ودرنتیجه، پراکنده وبی‌اثرشده‌اند.

مجاهدین آغازگر مسیری بودند که سال‌ها بعد، در دوران حاکمیت شیخ، به «فدای حداکثر» ارتقا یافت وبالغ شد. شاید در آن زمان، پاسخ تئوریک به مسأله‌ بقای سازمان دشوار بود، اما اکنون، پس از گذشت ۶۰ سال و رویدادهای تاریخی متعدد، دلیلی متقن و گواهی تاریخی داریم: آنچه ضد نابودی و عامل بقا و ماندگاری بوده، «فدا» است.

آن‌هم در شرایطی که تعادل قوا کاملاً به نفع شاه بود وهیچ‌ چیز جز نابودی سازمان، در چشم‌انداز متصور نبود.

هر چه گویم عشق را شرح وبیان / چون به عشق آیم، خجل گردم از آن

پاورقی:
والتر بنیامین (۱۹۴۰-۱۸۹۲) فیلسوف، منتقد ادبی ونظریه‌ پرداز فرهنگی آلمانی بود؛ از چهره‌های برجسته مکتب فرانکفورت، که در مواجهه با فاشیسم، مفهوم تاریخ، حافظه ومدرنیته را بازاندیشید. او هنگام فرار از نازی‌ها، در مرز فرانسه واسپانیا، خودکشی کرد. آثارش امروزه الهام‌بخش طیف گسترده‌ای از متفکران وکنشگران است.