نعمت فیروزی
برغم افزایش سطح آگاهی بشر در قرن بیستم، و برغم گفتمان ۲۰۰ ساله دموکراسی، این قرن کم دیکتاتور نداشت. از قضا شاید بشود گفت بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ بشر در این قرن پدیدار شدند. آنها از یکدیگر و از تاریخ پیشینیان خود آموختند که برای نگهداشتن قدرت، تنها خشونت و قتل و کشتار و هراسافکندن کفایت نمیکند، بلکه باید شیوه های جدیدتری را در تکمیل رعب و سرکوب بکار گیرند. از مخوفترین نظام های دیکتاتوری امروز در جهان، نظام فاشیسم مذهبی ولایت فقیه است. که در همه زمینه ها گوی سبقت را از بقیه ربوده است. آخوند فاشیست در این ۴ دهه مبتکر شیوه های عمل ویژه ایی در خفه کردن جامعه بوده است. این نوآوری! های آنها به موازات و برای سرکوب قیام، بکار گرفته شده است. تولید اپوزیسیون از «بازیافت» انواع «پسماندهای» سیاسی و روانه کردن مجدد آنها به بازار سیاست، همراه با گسیل آنها به خارج کشور با مارک های مختلف، همان هنری است که فقط از نظام فاشیسم دینی برمی آید. تلاش و هزینه برای جا انداختن یک «شاهزاده» به عنوان رهبر یک «انقلاب» خونین اجتماعی علیه خود نظام!، از آن عملیات محیر العقولی است که گمان نمی کنم ابدا در جای دیگری غیر از ایران مسبوق به سابقه باشد. (فکرش را بکنید نظام، خودش اپوزیسیون برای خودش درست میکند!) و مکمل آن، ظهور و پدید آوردن موجودات «دوجنسیتی» (هرمافرودیت) سیاسی جمهوری خواهان سلطنتی! در سپهر سیاسی ایران حول جناب همین شاهزاده است. بطوریکه جناب بابا تاریخ هم که در عمر خود شاهد ظهور و سقوط آنها بوده از درک این پدیده عاجز است!
اخیرا بعد از افشای نقش رضا پهلوی در فروپاشی منشور کذایی سال گذشته که مثل «توپ قاجاری»(۱) خودی را لت و پار کرد و قیام مردم ایران را به شکست کشاند! جمهوری خواهان سلطنتی! در جلسه ایی با ولینعمت آینده خود، حمایت خود را از رهبری ایشان ابراز داشتند و حلول دوباره او را در کالبدی جدید، کلید زدند!! ایشان هم در پاسخ، ضمن عرایض مختلف و متلون خود، پس از توضیحاتی پیرامون سه مشکل، که او با آنها درگیر است، مانیفست سال قبل خود را که در شعار «شه بانوی آینده » و «مرگ سه فاسد – ملا چپی مجاهد» خلاصه شده بود، با حذف ملا، به «تجزیه طلب چپی مجاهد» اصلاح کرد و در نهایت با لگد پرانی ملوکانه به کانون مشکل یعنی مجاهدین پرداخت و گفت: «مجاهدین تمامیت خواه هستند و می خواهند کشور را قبضه کنند!» تا نشان سم اسبت گم کنند- ترکمانا نعل را وارونه زن! بنظر می رسد که «هرمافرودیت های سیاسی» به مثابه معین عمل (کاتالیزور) ، شروع روند پروژه جدیدی را برای حیات دوباره سلطنت و بازگشت بعد از مرگ آن را کلید زده اند، شاید بدین وسیله باور «تناسخ» (۲) را لااقل در عرصه سیاسی بتوانند از بوته آزمایش، با موفقیت بیرون آورند. با این تفاوت که شاهزاده در سلطنت جدید آرزو دارد در هیبتی جدید و دو گانه جمهوری- سلطنتی ظهور ملوکانه یابد!
پروسه «بازیافت» البته به همین جا پایان نمی پذیرد و پسماندها هم از انواع مختلف هستند و هریک وظیفه ایی دارند وسود و بهره مشخصی به فاشیسم دینی می رسانند. نکته مهم اما این است که اتاق فکر یا کارگاه اپوزیسیون سازی ولایت، حواسش جمع است که هریک از پسماندها ساز خودش را نزند! و همه زیر شنل «شاهزاده جمهوریخواه» جمع شده تا توپی را که قرار است حواله مجاهدین کنند صدایش قویتر باشد! نگارنده البته نگران است که این توپ جدید هم خودی ها را لت و پار کند! لذا پیشنهاد میکند یکی از مشاورین ممتاز که از بیت ولایت ارسال شده است، ترجیحا ، (اعتمادی) یا هم دژخیم کار کشته پرویز ثابتی را به عنوان افسر ایمنی و امنیتی توپ جدید بگمارند تا حادثه منشور کذایی سال قبل مثل «توپ قاجار» ، تکرار نگردد!
الغرض، طیف دیگر از بازیافت شدگان یاران دیروز و خائنان و جبهه عوض کرده های امروز هستند. از میان آنها باند معروف به «مزدور نفوذی» ایرج مصداقی یک حساب و رابطه ویژه دارد. این طیف با فرماندهی ایرج مصداقی و خط دهی وزارت اطلاعات دو تا ماموریت مهم و به موازات هم بر عهده گرفته است:
یکم . در میانه جبهه سلطنت، با ماسک جمهوری خواهی، شعار «برای حفظ نظام، فقط رضا پهلوی» را به عنوان استراتژی مرحله ایی برگزیده و بازار گرمی کنند.
دوم. در نوک حمله فحاشی و شیطان سازی به مجاهدین و هرکس که از مجاهدین حمایت می کند جا رزرو کرده اند و به صورت گله کفتارها عمل کنند.
صرف نظر از ماموریت، نقطه مشترک عقیدتی این طیف با طایفه سلطنت، نگاه بازاری و بیزینسمنی شان به انقلاب و مبارزه و سیاست است که بعد از ترک مبارزه کشف و شهود کرده اند! به همین جهت برغم امنیتی که در نظام ولایت دارند، مهد بورژوازی (اروپا) را برای لفت و لیس برگزیده اند.آنها در دگردیسی خود دچار نوستالژی عمیقی نسبت به دوران شاه شده اند و بر خود بارها لعنت فرستاده اند که وارد مبارزه شدند! و بطوری بسیار تماشایی برای «بچه شاه» بسیار قربان صدقه میروند و مایه میگذارند. آنها که در محیط بورژوازی زندگی کرده اند می دانند، در این فرهنگ بازار، زمین آموزش اخلاق است! بنابر این اخلاق تاجر مسلکی، بر مبنای بده بستان است و بر اساس عرضه و تقاضا تنظیم می شود و آنچه به «یغما» برده می شود «شرافت» است. به عبارت بهتر، هرچه سود آورتر است همان هم اخلاقی تر است .
ماموریت اینها زدن به نقطه قوت مجاهدین و حامیان شان و حتی ایرانیان آزادیخواه و غیر حامی مجاهدین است، یعنی نقطه «شرافت». درست همان نقطه ایی را که خودشان از دست داده اند. چرا؟ زیرا به تجربه شخصی دریافته اند که اگر شرافت را از فردی بگیری ، در بی شرافتی بسیاری از کارها را می توان با او پیش برد! آنها تلاش میکنند با توپخانه دروغ و فحاشی و افترا، افراد را وادار به عقب نشینی و یا دست کم سکوت کنند.
شرافت یک ویژگی فردی است که هم دارای آموزههای اجتماعی و هم از اخلاق شخصی است و خود را به عنوان یک کد رفتار نشان میدهد و دارای عناصر مختلفی مانند شجاعت، جوانمردی، صداقت، و دلسوزی و…. است. از این رو به طور کلی افراد، بر اساس هماهنگی اعمالشان ، با یک کد شرافتی خاص، که با منشور اخلاقی جامعه همخوان است، ارزش گذاری میشوند. یکی به عنوان شجاع شناخته می شود، یکی به عنوان صادق و دیگری جوانمرد، همه این صفات مظاهر شرافت هستند. یکی از تفاوت های یک انسان شرافتمند با غیر شرافتمند در این است که او از یک عمل ناپسند پشیمان میشود، حتی زمانی که دیگران از عمل ناپسند او مطلع نشده باشند. وقتی این صفات با مبارزه سترگ میهنی گره خورده باشد، بیشتر درخشش پیدا می کند.
واتسلاو هاول نویسنده کتاب قدرت بی قدرتان می گوید: «از پلیدی های استبداد، یکی هم این است که شریف زیستن را مدام دشوارتر میکند. استبداد کارش این است که هر روز آدم های بیشتری را مجبور به انتخاب بین شرافت و آسایش کند. استبداد کارش این است که هر روز شریفانه زیستن را دشوارتر کند. استبداد کارش این است که هر روز بنشیند به تماشای آدم هایی که در ترجیح شرافت بر آسایش یک جا می لغزند و از چشم دیگران می افتند. استبداد کارش این است که هر روز هزینه شرافت را بالا ببرد تا تعداد کمتری قادر به پرداخت آن باشند. استبداد کارش همین است تهی سازی جامعه از شرافت» .
همه آنها که دستی در آتش مبارزه داشته و دارند می دانند، شرافت در مبارزه و سیاست نه ارثی است و نه خریدنی، بلکه با فداکاری، همان پایداری بر سر اصول در سخت ترین شرایط است. مطابق همین معیار، بر کسی پوشیده نیست که دشمن اصلی فاشیسم آخوندی، به گواه خود رژیم، چه در داخل و چه در خارج از ایران، مجاهدین هستند. معیار دوستی و دشمنی و حتی برقراری رابطه دیپلماتیک با کشورها، برای رژیم بر اساس دوری و نزدیکی با مجاهدین، تنظیم شده است و از این رو هرکس به مجاهدین نزدیک می شود و یا با قلمش از واقعیات صحنه سیاسی ایران میگوید، مورد حمله و هجوم گله سایبری های رژیم و باند مصداقی قرار میگیرد. جدیدترین نمونه ای که طی هفته های گذشته بوقوع پیوست حمله و هجوم گله ایی باند مصداقی به آقای بهرام رحمانی بود که گناهش بیان نظراتش در باره فیلم «کودکان اشرف» نسخه خارجی فیلم «سرهنگ ثریا» بود. البته آقای رحمانی در مسیر آرمان آزادی مردم ایران استوارتر از این است که با این فحاشی ها از میدان بدر رود.
در پایان اگر در این نوشته اسامی مزدورانی برده شده است، از سر حسن نیت، و به عنوان کسانی که خط و خطوط آخوندهای فاشیست را بکار بسته اند، بوده!، و از آنجا که می دانیم در نظام های شاه و شیخ، پاداش وفاداری، بیش از پاداش توانایی و شایستگی است! برای بیشتر شدن پاداش های شما نامتان ذکر شده است و شما می توانید کماکان به وفاداری خود به آخوندها ادامه دهید. لذا اراذل و اوباش تحت امر را گله ایی برای لت و پار کردن نگارنده این نوشته در فضای مجازی نفرستید! در عوض من هم اعتراف می کنم که رفتار شما، غنای زیادی به محتوای این نوشته بخشیده است!!
پاورقی:
۱- توپ قاجاری: يکي از وزيران ناصرالدين شاه در جريان جنگ هاي ايران و روسيه ادعا کرده بود مي تواند توپي بسازد که از دارالخلافه تهران، سنت پترزبورگ روسيه را با خاک يکسان کند و بعد از چند ماه، توپ را آماده کرد و ناصرالدين شاه و بقيه درباريان را براي مشاهده شليک آن دعوت کرد. با شليک توپ، گلوله توپ درون لوله منفجر شد و خدمه توپ را لت و پار کرد. ناصرالدينشاه با عصبانيت پرسيد مردک، اين بود آن توپي که وعده داده بودي؟ گفت:قربان، وقتي خودي ها را اين جور لت و پار کرده است، حالا تصور بفرماييد که با دشمن چه ميکند؟!
۲- تناسخ یک باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ است و در آیین هندو به چرخه زندگی و مرگ و انتقال روح از جسم مرده به جسمی تازه و تکرار زایش و مرگ گفته میشود.