تو بیرون آمدی از توی صندوق
و “او” شنگول شد از بوی صندوق
بُوَد صندوق از یاران “ایشان“!
ز “آقا” بوده این نیروی صندوق
سی و اندی ست مردم در شگفتند
از این افسانه و جادوی صندوق
همه پاچه خوران بیت رهبر
شده حالا سگان کوی صندوق
اراده می کند “آقا” و فورا
عسل می ریزد از کندوی صندوق
هزاران ریش پرپشتِ هاش اکبر
فدای کله ی بی موی صندوق
خود موسی پس از آن معجزاتش
عصایش را گذاشته روی صندوق
وحتی رهبر جن های عالم
نهان بوده توی پستوی صندوق
و بیرون آمد از صندوق روزی
همان ملا که خورد آلوی صندوق
ز صندوق آمد آن محمود بیرون
ولی برداشتش یابوی صندوق
گمان می کرد فیثاغورث است او
و روزی می شود الگوی صندوق
و در تاریکی شب سوت می زد
نمی ترسید از لولوی صندوق
بسی چاخان نمود و بست خالی
صفا می کرد با هالوی صندوق
لگد می زد به “آقایش” شب و روز
همان انچوچک پر روی صندوق
ولی پیدایش تو چیز دیگه س
تویی ریشوترین ریشوی صندوق
حمایت می کند “آقا” ز سرکار
تو هستی بهر او هلوی صندوق
حماسه های ایشان را صفا کن
بکش وسمه تو بر ابروی صندوق
به پای سر بدو دنبال “آقا“
مث بره بشو آهوی صندوق
خلاصه هرچه “آقا” گفت، آن کن
که بازم دربیای از توی صندوق
هنوز البته تو هاله نداری ولی حتما به زودی در میاری