دروضعیت به شدت بحرانی و افزایش روزمره تخاصمات درونی رژیم آخوندی که با نزدیک شدن نمایش انتخابات ریاست جمهوری اوج بیشتری پیدا میکند، رفسنجانی به اصطلاح پراگماتیست (به قول تجار محترم سیاسی)، بیهوده تلاش میکند راه چاره ای برای جلوگیری از سقوط محتوم رژیم پیدا کند.
تا خمینی ملعون زنده بود او نفر دوم نظام بود، اما واقعیت موجود این است که بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری وی و خصوصا بعد از قیام سال ۸۸، ولی فقیه ارتجاع این یار دیرین امام!! راحل و استوانه نظام را به صورت کاملا تحقیر آمیز از قدرت کنار زد و از آن ایام تا به امروز رفسنجانی در مقابل کوچکترین نق زدن سیاسی آنهم از سر دلسوزی به کل نظام از طریق باندهای مختلف وابسته به ولی فقیه لجن مال میشود و روزی نیست که وی از طریق حتی دون پایه ترین افراد سپاهی و امنیتی و امامان به اصطلاح نماز جمعه و سردژخیم شریعتمداری در کیهان به حقیرترین شکل آن مورد خطاب قرار نگیرد. اما با وجود این لابد به این دلیل که هنوز یک موضع بی خاصیت و فرمایشی تحت عنوان مجمع تشخیص مصلحت را در اختیار دارد. و مهمتر از آن به خوبی و بهتر از هر کس دیگری در نظام بو برده است که اگر نجنبند کلیت نظام جهل و جنون در معرض خطر است. او حتی به زندانی شدن فرزندان خود به دستور خامنه ای تن داد تا بلکه او را در قدرت سهیم کند و او هم به زعم خود با تاکتیکها و مانورهای البته بیحاصل مانع سقوط کل نظام شود. رفسنجانی تنها یک راه حل در مقابل خود میبیند و آن این است که همانطور که گاه و بیگاه مطرح میکند باندهای ناراضی و مغلوب رژیم از آخوندهای ناراضی گرفته تا اصلاح طلبان قلابی و دسته های کوچک مغلوب و سر خورده دیگر را با دور زدن باند احمدی نژاد و با بهره برداری از موقعیت تضاد آنها، به ولی فقیه تحمیل کند.
اما بحث جدی بر سر این است که آیا خامنه ای ولی فقیه طلسم شکسته ارتجاع، در وضعیتی هست که بتواند امثال رفسنجانی و خاتمی یا همپالکیهای آنها را به ریاست جمهوری رژیم خود بگمارد؟ و مهمتر اینکه آیا رفسنجانی و خاتمی یا هر مهره دیگری در این نظام متصور است که قادر باشد منجی این نظام پوسیده در شرایط بحران فعلی باشد؟
جواب هردو سؤال به طور قطع منفی است. به رغم تشبثات مذبوحانه و امیدهای خام خیالانه امثال رفسنجانی و خاتمی و …، ولی فقیه ارتجاع محاصره در بحرانها ، مواجه با بن بستها و ناتوان از هرگونه مانور و بازی سیاسی با امثال رفسنجانی، تصمیم بی دنده و ترمز خود را برای انقباض هر چه بیشتر گرفته استتا آن جا که در دیدار اخیرش با رفسنجانی چنان پردها را کنار زده و پاسخ التماس و درخواستهای اورا چنان درکاسه اش گذاشته که حتی شکافی برای پرروییهای بی حد و حصر رفسنجانی هم باقی نگذاشته است یعنی او را دست از پا دراز تر و با گوشهای آویخته پی کارش فرستاده است به نحوی که بعدا از این ملاقات، ضمن ردیف کردن خدماتش به خامنه ای که همه مدارجش در نظام آخوندی، ازعضویت در شورای انقلاب تا ریاست جمهوری وتا ولایت و رهبری این رژیم را مرهون خود رفسنجانی بوده . با سرخوردگی و دل شکستگی از بی اعتمادی خامنه ای نسبت به خودش صحبت میکند و اینکه گوش خامنه ای به هیچیک از و مسائل و مشکلات و حرفهایی که در این ملاقات با او مطرح کرده بدهکار نبوده است. و اینکه (در مسیر تشدید انقباض)، خامنه ای همه اموررا انحصارا از طریق سپاه پاسداران(تنها تکیه گاه و حافظ نظام ولایت فقیه)، پیش میبرد . و سرانجام اینکه رفسنجانی بر همین اساس، مأیوسانه نتیجه گیری میکند که در این وضعیت کاری نمی توان کرد، یعنی نه خودش می تواند کاری کند و نه رژیم را می توان نجات داد. ملاحظهکنید:
« یکی از استانداران دوران اصلاحات به سحام نیوز گفت که آقای هاشمی با نقل سختان مفصل خود با رهبری در مورد مسائل و چالش های اساسی کشور که اتفاقا شب قبل از ملاقات ما بود به اختلاف دیدگاه خود و ایشان اشاره کردند و گقتند اساسا ایشان طور دیگری فکر می کند و اشکالات موجود را قبول ندارد. هاشمی به رابطه ویژه خود با رهبری و نقش ویژه در معرفی ایشان به امام، شورای انقلاب، ریاست جمهوری و رهبری در دهه های گذشته پرداخت و گقت: ”من آقای خامنه ای را از مشهد به تهران آوردم و با دوستان در شورای انقلاب صحبت کردم و به شورا بردم“. بسیاری از دوستان با سابقه انقلاب از این کار من گله کردند اما من گقتم ”حضور ایشان لازم است“. مراحل بعد را هم که خود می دانید چگونه بوده. رابطه ما مثل دو برادر بوده اما مسائلی که در این سال ها پیش آمده موجب شده که ایشان دیگر به من اعتماد نداشته باشند،… هاشمی رفسنجانی بر اساس این سخنان و این دیدار انجام شده نتیجه گرفت در این وضعیت نمی توان کاری کرد و تاکید نموده بود که حضور من هم به صلاح نیست…. حالا سپاه نبض اقتصاد، و سیاست خارجه و داخله را در دست گرقته و به کمتر از کل کشور راضی نیست.» (سحام نیوز۲۷ فرودین ۹۲)
این اظهارات مأیوسانه رفسنجانی آیینه تمام نمای نظام پوسیده ولایت فقیه در واپسین مرحله موجودیت روبه زوالش است که هیچ راه پس و پیش و هیچ میدان مانوری برای برون رفت از بحرانها و بن بستها باقی نمانده است همچنانکه به طریق اولی هیچ چشم اندازی برای باندهای رقیب درونی این رژیم یعنی انواع مدعیان قلابی میانه روی و اصلاحات و سبزینه های معتقد و ملتزم به ولایت فقیه با شعار بازگشت به دوران طلایی امام جنایتکاران، متصور نیست. رفسنجانی و خاتمی و…. به نوبه خود همچون ولی فقیه ارتجاع تمام راههای خیانت و رذالت را رفته اند و راه برگشتی جز سقوط محتوم ندارند. هیچ نوع امداد غیبی دیگر از نوع شرقی و غربی آن دیگر چاره ساز نیست. چشم انداز سرنگونی این رژیم به دست مردم و مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران درراه است.
۲۹حمید معاصر
فروردین ۱۳۹۲