نعمت فیروزی
در یک تعریف ساده، دوران گذار سیاسی، وضعیت بیثباتی است که در فاصله بین دو وضعیت پایدار رخ میدهد.یک دوره زمانی حرکت از یک ثبات اولیه به یک ثبات ثانویه است.(۱) گذار، یک فاصله زمانی بین دو رژیم است. فرق دوران گذار با غیر گذار این است که بدلایل مختلف، تحولات، دارای سرعت و شتاب بیشتری می شوند. دوران گذار زنگ پایان خط را برای رژیم به صدا در می آورد و این زنگ توسط توده های مردم هم شنیده می شود. از این رو باید متوجه بود که دوره ای است که ممکن است اتفاقات، مطابق با پیش بینی های ما رخ ندهد و حتی مخالف انتظارات ما باشد. زیرا بازیگران جدیدی ظهور می کنند. دوران گذار دورهای پر از ابهام و رازآلود است. دوره سرگردانیها و آزمون و خطاست. به عبارتی دیگر، مسیری دقیق و روشن و حاوی روند گام بهگام، برای عبور از آن وجود ندارد. و راه و مسیر حرکت را باید ساخت. نظامهای سیاسی به این دلیل وارد دوران گذار میشوند که کهنه شده اند، یعنی قوانین، رویهها و نهادهایش، کارایی ندارد و در بن بستی گرفتار می شود که مدام کابوس سقوط را می بیند. تغییرات و شکاف در درون حکومت و بین حکومت و جامعه ایجاد میشود و هر روز گسترش می یابد. همچنان که گفته شد، نیروهای سر برآورده چه از بیرون نظام و چه از درون نظام، می پندارند زمان بهره گیری از تحولات فرا رسیده است و برای مصادره یا کانالیزه ثمره و دستاوردهای جنبش، زور خود را می آزمایند. اگر نیروی آلترناتیو استخواندار و اصیلی در صحنه نباشد، نظام ها می تواند به موفقیت هایی هم دست یابند. آنها ساکت نمی نشینند که مرگ خود را نظاره کنند. می توانند با بازی با نیروهای مختلف، دوران گذار را کشدار کند، و زمان بخرد و اگر بتواند ثبات از دست رفته را باز یابد. از این رو در دوران گذار همه بازیگران در صحنه تلاش می کنند با اقدامات خود بر تحولات تاثیرگذاشته و آن را به سمت خواسته ها وآرمان های خود بکشانند.
جامعه ایران و نظام فاشیسم دینی، از تحولات سال ٨٨ به بعد به دوران گذار، وارد شده است. اگر چه قبل از آن هم بدلیل ضربات مقاومت مسلحانه بی آینده شده و دارای ثبات به مفهوم حقیقی نبوده است، در دوران گذار پس از ۸۸ ، مخالفت اکثریت مردم با نظام فاشیسم ولایت فقیه از عمق به سطح آمد و به ظهور رسید.
از جرج تاون تا کادیز
دوران گذار فاشیسم دینی حاکم از سال ۸۸ تا کنون فازهایی را سپری کرده است و از قیام های سال های ۹۶ ۹۷ و ۹۸ عبور کرد و به قیام ۱۴۰۱ و جنبش مهسا رسید. همچنانکه در بالا آمد، از ویژگی دوران گذار سر برآوردن و جان گرفتن نیروهای مرده و نیمه جان است، قیام۱۴۰۱ صحنه به میدان آوردن بقایای سلطنت بود که به عنوان جایگزین رژیم رونمایی شدند. رژیم از یک سو با سرکوب و کشتار قیام کنندگان در کف خیابان، و از سوی دیگر با آلترناتیو بازی و بخدمت گرفتن بقایای سلطنت گذشته و پرو بال دادن به آنها، توانست قیام را موقتا خاموش کند. بدنبال شکست ائتلاف منشور جرج تاون، پس از یک سال و نیم، اکنون خیز جدیدی را همان محافل، در همان راستا دوباره از کنفرانس کادیز اسپانیا آغاز کرده اند. هدف آنها در این مرحله، بین یک خواست حداقلی و یک خواست حداکثری، در نوسان است. خواست حداقلی اینکه با برگذاری مکرر کنفرانس برای کنفرانس! در آستانه کهکشان سالانه مجاهدین و شورای ملی مقاومت، اخبار پیشروی های سیاسی تنها نیروی سازمان یافته و آلترناتیو دیرپای شورای ملی مقاومت را تحت الشعاع قرار دهند، و خواست حداکثری اینکه می خواهند، خودشان را به شکل رهبران اعتراضات مردم گریم کنند و برای سوار شدن بر روی موج قیام بعدی و مصادره آن آمادگی داشته باشند. دم خروس آنجایی بیرون زد که چند روز پس از جلسه کادیز، کد «ائتلاف با همه بجز مجاهدین!» علنی شد.این همان کدی بود که در جریان قیام ۱۴۰۱، صادراتی های نظام، با خود آوردند. آنها برای سازماندهی و انتظامات و کنترل تظاهرات خارجه، گله گله با شعار «فراجناحی» به سامانه پادشاهی اعلام پیوستگی می کردند!! «در تظاهرات همه گروهها شرکت کنیم جز مجاهدین!» ناگفته نماند که بعد از شکست ائتلاف جرج تاون، همچنان جریان صادرات ریزشی های نظام به اردوی سلطنت با مدیریت خود رژیم ادامه دار است.
«کد ائتلاف با همه جز با مجاهدین!»
بقایای سلطنت که در رضا پهلوی نمایندگی می شود، حتی اگر در بیان خواست سرنگونی رژیم، صادق باشد، بدلیل وجه مشترک سرشت چپاولگرانه و سرکوبگرانه اش با رژیم، و حمایت از حکومت فردی و نگاه موروثی اش به حکومت که آن را ارث پدر می داند، نمی تواند ماهیتا دموکراتیک و برابری طلب باشد، از این رو نمی تواند یک تغییر ریشه ایی را در جامعه ایران نمایندگی کند. به همین دلیل دنبال زمین زدن رژیم از طریق بده بستان با قدرت های بیگانه و با پاسداران خود رژیم است! و توهم بسیار احمقانه و مفت خورانه ایی از «عبور از نظام» دارد و فکر می کند جماعت پاسدار جنایتکار، کلید «کاخ پدری» را در سینی طلایی در یک صبح رویایی به او میدهد! بگذریم که در تمام مدت سالیان بعد از سقوط پدرش، شخصا حاضر به هیچ ریسکی برای بازپس گیری ارثیه اش نبوده است! مشارکت در این بازی سیاسی، و ایجاد نسخه کاریکاتوری از آلترناتیو، که نه بر اساس شایستگی رهبری، که هیچ دانش و درکی از آن ندارد، بلکه با سرمایه گذاری روی دو موضوع: یکم، کمتر بودن جنایات پدرش از این رژیم. و دوم، تبلیغ رسانه ایی بویژه تی وی «من و تو»، برای ایجاد نوستالژی «خانه پدری!» می خواهد برتخت پدر بنشیند! تو گویی مردم كودكانی صغیر بوده اند كه دولت پدرش به مثابه للهایی مهربان، قاشق فِرني دهنشان می گذاشته است! این درحالی است کهنشان داده حتی برای گرفتن تاج و تخت پدری هم جدی نبوده است.از این رو مواضع اش نسبت به رژیم، مطلقا خالی از جسارت بوده است. او بر اساس بزدلی خود، حد لازم جسارت را برای جوانان و قیام کنندگان مشخص می کند و مدام به جوانان کف خیابان فراخوان به پرهیز از هزینه و خشونت می دهد. در قیام مهسا نیزآخر سر فراخوان بازگشت به خانه را داد.
در فضای اختناق نفسگیر فاشیسم دینی، علیه نیروی راستین انقلاب-مجاهدین و کانون های شورشی- آخوندها از ترس رادیکال شدن قیام، با گشاده دستی بسیار فضا را برای رضا پهلوی فراهم کرده و می کنند، تا بدون هیچ نگرانی مجال یابد، کشتی ائتلاف بر خون قربانیان براند. و به عنوان سد و مانع پیشروی جنبش عمل کند! رعایایش به صلاحدید آخوندها کد «ائتلاف با همه بجز مجاهدین!» آمده از اتاق فکر وزارت را ، قافیه گفته ها و مصاحبه های شان ساخته اند. و جالب است که بدانیم نظام به چه پوسیدگی رسیده است که افراد ریزشی اش چه به حقیقت و چه به «فرمان»!، وقتی کاندیدای مشارکت در گورکنی نظام می شوند، اول کد « نه با مجاهدین» را لو می دهند! نفس چنین بازی از جانب رژیم و مامورانش، خبر از درک بی آیندگی توسط صاحب نظام، و نشانی آدرس آلترناتیو اصلی میدهد.
اخیرا رضا پهلوی پس از مدت ها ناز و غمزه و شش بش برای معرفی خود به عنوان رهبری، در سفر خود به لندن، پز میانه روی داده و گفت: افراطیون راست و افراطیون چپ مانع شکل گرفتن اتحاد اپوزیسیون هستند! و ادامه داد: حاضر است رهبری دوران گذار را بپذیرد! مضحک اما فیگور تجاهل احمقانه ایی است که بخود می گیرد. در حالیکه حتی بعضی دوستانش، به پژواک فاشیسم از درون خانواده اش و از مشاورین و اطرافیانش نشانه روی کرده اند، خود را پشت سپر وقاحتش پنهان می سازد!.
رژیم علاوه بر بازی با بقایای سلطنت، در بازار مکاره ایی که به نام اپوزیسیون در شهر فرنگ بر پا کرده و همه جور جنس عتیقه و بنجل و مدرن در آن بفروش می رساند و دخل(سود) ویژه دارد! از مزدور عبور کرده از هضم رابع، تا ماموران سرویس جاسوسی از ما بهتران تا ورشکستگان به تقصیر و حسادت خرده محفل هایی که خود را به عنوان اپوزیسیون گریم کرده اند نیز تغذیه سیاسی میکند .
در خصلت سرگیجه آور بحرانهای داخلی و بین المللی که آخوندها در آن غلت می خورند، و تخم عناصر بحران های کشنده جدید و اجتناب ناپذیر، یکی بعد از دیگری کاشته می شود، در میهن جوشان، این پیام جنبش مقاومت است که بر حسب شناخت دقیق از رژیم و اتخاذ استراتژی واقع گرایانه «قهر»، در هیئت کانون های شورشی، گسترش می یابد و قلمرو وسیع تری را در عین و ذهن جامعه از چنگال آخوندها و بختک هایی به نام اپوزیسیون، آزاد میکند. و بی جهت نیست که بقایای سلطنت بدلیل نداشتن «نیروی فداکار» در کف خیابان های ایران مجبورند تبدیل به زائده بیگانه شوند و روی حمله نظامی خارجی و نیروهای نظامی ریزشی از رژیم سرمایه گذاری کنند. واضح است نسلی که شاکی از فریب پدران خود در انقلاب ۵۷ است با تجربه جنبش مهسا بسیار هوشیارتر شده است و آگاه است که اکنون میهن اسیر، چون گوی آتشینی است که نمی تواند بین دستان شاه و شیخ دست به دست شود. به این اعتراف جدید از جانب یکی از سردمداران رژیم توکلی، در خبرگزاری تسنیم رژیم توجه کنید: «وقایع پاییز ۱۴۰۱ ثابت کرد که کلان پروژه مجاهدین در سطحی وسیع و تا عمق استخوان معارضین جمهوری اسلامی رسوخ کرده است. ادبیات استفاده شده توسط مخالفان سیاسی نظام گواهی بر این موضوع است…غفلت کنیم، اطرافمان را جوانانی احاطه میکنند که……. از بدیهیات تاریخی و بهدلیل شکافهای اقتصادی و اجتماعی، مجذوب گفتمان مخفی مجاهدین خواهند شد.»
«هشیاری»، نیروی فداکار و حاضر به پرداخت قیمت و تشکیلات آماده ۳ عامل مهم برای هدایت دوران گذار است که از نیروهای حاضر در سپهر سیاسی ایران، شورای ملی مقاومت و مجاهدین با فاصله نوری از بقیه جلوترند، معنای آن این است که تحولات به هر طرف که بچرخد پیروزی خلق تضمین شده است.
پاورقی:
۱- ساموئل هانتینگتون کتاب “موج سوم دموکراسی”