سلام خدمت برگزار کنندگان محترم جشنواره تمپو
چندی پیش از طریق دوستانم متوجه شدم که تعدادی از افراد شامل امیر یغمایی و حنیف بالی، قصد دارند فیلمی را تحت عنوان مستند «کودکان اشرف» در جشنواره فیلم شما به نمایش بگذارند. امری که هم اکنون اجرا شده است.
کمی که در مورد محتوای این فیلم جویا شدم، متوجه شدم که آنها در این به اصطلاح مستند خود، از جمله سازمان مجاهدین، والدین خود و دیگر پدران و مادران ساکن قرارگاه اشرف در بازه زمانی حمله اول آمریکا به عراق را به بیعاطفگی نسبت به کودکان و فرزندان خود متهم میکنند. با این استدلال که آنها (کودکان) را بدلیل بی عاطفگی نسبت به فرزندان خود و یا تحت اجبار به کشورهای اروپایی و آمریکایی فرستادند.
من، فرشید ورمزیاری، یکی از همین کودکان هستم که در سال ۱۹۹۰ به همراه بسیاری دیگر از کودکان هم سن و سال خودم، به سوئد فرستاده شدیم. جایی که همراه با ۲ کودک دیگر توسط یک خانواده هوادار سازمان مجاهدین به مدت ۷ سال مورد رسیدگی قرار گرفتیم. البته من در سال ۱۹۹۸ به تصمیم و اراده خودم و بدون اینکه کسی حتی یک جمله یا کلمهیی به من گفته باشد یا درخواست کرده باشد، به عراق و نزد سازمان مجاهدین برگشتم و امروز در اشرف ۳ در آلبانی زندگی می کنم.
چنانچه میبینید، سرگذشت من با سرگذشت افرادی که این مستند اغراق آمیز را تهیه و ارائه کردهاند تفاوت چندانی ندارد. ولی نظر و عقیده من در مورد حوادث ۱۸۰ درجه مغایر آنهاست.
اجازه بدهید بطور خلاصه به چند مورد آن اشاره بکنم.
اول اینکه، همچنانکه می دانید، سازمان مجاهدین و والدین کودکان حاضر در قرارگاه اشرف در عراق زمانی تصمیم به اعزام فرزندان خود به کشورهای اروپایی و آمریکایی گرفتند که آمریکا در صدد حمله به عراق بود و بمباران ها شروع شده بود و برخی کودکان که دیرتر عراق را ترک کردند، برای مدتها در سنگرهای جمعی زندگی میکردند. از این رو، هدف از اعزام کودکان به خارج عراق صرفا نجات جان آنها از شرایط جنگی بود. شما با یک نگاه ساده به وضعیت کودکان در اوکراین و غزه متوجه میشوید که منطقه جنگی جای مناسبی برای کودکان نسیت. و من به عنوان فردی که در آن شرایط عراق را به مقصد سوئد ترک کردم، از سازمان مجاهدین و همه افرادی که برای انتقال حدود ۹۰۰ کودک و از جمله خود من به کشورهای اروپایی و آمریکا و بدور از منطقه جنگی تلاش کردند تشکر می کنم.
موضوع دومی که میخواهم به آن اشاره بکنم، فراهم کردن محلی برای زندگی برای این قریب به ۹۰۰ کودک است. همانطور که پیشتر اشاره کردم، من به همراه ۲ کودک دیگر توسط یک خانواده هوادار سازمان پذیرفته شدیم. یک زوج مسن (۴۵-۵۵) سال که خود ۳ فرزند بالغ داشتند که دیگر نزد آنها زندگی نمیکردند. آنها با وجود مشکلات زندگی خود و سن و سال بالا، صرفا جهت نجات جان ما، پذیرفتند که ۳ کودک ۹ تا ۱۱ ساله نزد آنها زندگی کنند. حتما میدانید که بزرگ کردن کودک در این سن چقدر سخت و طاقت فرسا است. خصوصا که آنها را نشناسید و از قوم و خویش خودتان نباشند بلکه صرفا جهت یک اقدام بشردوستانه این مسئولیت را پذیرفته باشید. در حالی که در این مستند دروغ، از این افراد به عنوان اشخاصی فاقد احساسات نسبت به این کودکان یاد شده است. من شخصا از آن خانم و آقایی که به مدت ۷ سال مانند فرزند خود به من رسیدگی کردند، و متاسفانه امروز در قیدحیات نیستند، بابت کاری که برای نجات جان من انجام دادند سپاسگزارم.
موضوع سوم و موضوع آخری که می خواهم به عنوان یک سند و دلیلی مبنی بر غیر قابل اعتماد بودن تولید کنندگان این مستند بگویم، این است که شاید حدود یک سال پیش (تاریخ دقیقا را به خاطر ندارم) در یک فیلم آپلود شده در یوتوب از یکی از رومهای کلاب هاوس که توسط امیر یغمایی و برخی افراد دیگر (بدلیل مسائل شخصی اسمی از آنها نمیبرم)، امیر یغمایی برای اثبات حرفهای خودش علیه سازمان مجاهدین، به دروغ میگوید که حنیف امامی (یکی از کودکانی که در سوئد زندگی میکرد و در سال ۱۹۹۸ به همراه هم به عراق و نزد سازمان مجاهدین برگشتیم و در سال ۲۰۰۹ در نتیجه حمله ارتش عراق به قرارگاه اشرف به درخواست رژیم ایران به شهادت رسید) هنگام آمدن به قرارگاه اشرف در عراق کمتر از ۱۸ سال داشت. این درحالی است که من خودم در جشن تولد ۱۸ سالگی حنیف امامی در سوئد حضور داشتم و این ادعای او دروغی بیش نبود.
حرف برای گفتن زیاد است. ولی فکر میکنم همین اظهارات من، به عنوان فردی که مستند مربوطه قرار است ظاهرا به نوعی گویای سرگذشت وی باشد، دلیلی برای تجدید نظر و تردید در مورد صادقانه بودن این مستند و تولید کنندگان آن باشد.
بهترین آرزوها
فرشید ورمزیاری