در پی دعوت دولت “سوسیالیستی” فرانسه از حسن روحانی، نماینده حکومت تروریستی حاکم بر ایران در 28 ژانویه، سوالهای متعددی در اذهان، نه تنها عموم مردم ایران، بلکه در اذهان بسیاری از محافل و مجامع سیاسی و حقوق بشری بینالمللی ایجاد شد.
اولین موضوعی که به ذهن خطور میکند طرح این موضوع است که غرب و فرانسه در ارتقاء روابط خود با ایران در دوران پساتحریم بدنبال چه منافعی میگردند؟
بدیهی است که یکی از ابتدائیترین دلیلها درغالب چنین روابطی منافع اقتصادی است که هر دو طرف ازآن سود خواهند جست. اما انچه که مسلم است تجربه سی وچند سال روابط اقتصادی دوجانبه غرب با ایران و باج دادنهای متعدد به آخوندها در دوران پیش از تحریمها این نظر را که مردم ایران از این بازرابطه به نوائی خواهند رسید کاملا ابطال میکند.
بخش دیگری به این موضوع میپردازد که برداشتن محدودیتهای اعمال شده اقتصادی از سوی غرب و سازمان ملل متحد علیه رژیم ایران این فرصت را برای کشورهای صنعتی طرفهای معامله با رژیم ایران فراهم میکند تا در جستجوی بازار سود، درآمدهای هنگفتی را از یک بازار 80 میلیونی به جیب خود ریخته و از محل این درآمدها در رفع ورجوع بحران اقتصادی که اکنون سخت گریبان بسیاری از همین کشورهای غربی و سرمایه داری، از جمله فرانسه را گرفته است، از آن بهره جویند. که البته این موضوع به خودی خود چندان هم عجیب نیست.
روابط اقتصادی فیمابین غرب و ایران، به عنوان تأمینكننده بخشی از مواد اوليه مورد نیاز انها، تاریخاً بر اساس روابط استعماری بوده است. این قدرتها حداقل تا پایان دوران حکومت پهلوی، با استفاده از ضعف و بی کفایتی حاکمین وقت موفق شده بود تا قرادادهای استعماری اقتصادی و ناعادلانه ای را به مردم ایران تحمیل کرده و از این طریق وابستگی اقتصادی وسیاسی ایران به این کشورها را تضمین کنند.
اکنون نیز در دوران پساتحریمها، با توجه به عمق بحران اقتصادی ایران، همین کشورها طبیعتاً در راستای سیاست بهره برداری و سودجوئی، در روی سکوی پرش قرار گرفته و حداکثر تلاش را به کار میبرند تا از ضعف، فلاکت و به پیسی افتادن رژیم آخوندی که غرقه در بحرانهای داخلی و خارجی گرفتار شده و نیازمند به “امدادهای غیبی” است تا چند صباحی دیگر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، استفاده کنند.
اما آیا اینکه در این دوران همه شرایط یا بخش اعظمی از شرایط لازم برای پیشبرد چنین اهدافی فراهم هست و پاسخگوی ولع و حرص و آز همین سودجویان و تحمیل قرادادهای جدید استعماری به مردم ایران خواهد بود؟… در این بحث قابل تأمل است.
به نظر میرسد که دراین مقطع از زمان، برخلاف دوران قبل، نه راه گشایشی برای رژیم ملاها در چشم انداز است، و نه چشمانداز روشنی برای غرب و دیگر کشورهای صنعتی برای به غارت بردن اموال صاحبان اصلی آن یعنی مردم ایران وجود دارد.
تظاهرات بزرگ ایرانیان درپاریس، همزمان با سفر آخوند روحانی، قدرت و عزم جزم ملت ایران و مقاومت سازماینافته و سرفراز انها را به نمایش گذاشت و پیام روشنی را به طرفهای معامله ارسال کرد که هیچ چیز، نه حمایت سیاسی و نه اقتصادی، این رژیم در حال احتضار را از سرنوشت محتوم آن، که همانا سرنگونی است، نجات نخواهد داد.
حضور هزاران ایرانی شریف به نمایندگی اکثریت قاطع مردم در این تظاهرات با شکوه به دعوت شورای ملی مقاومت، بار دیگر به دولهائی که حتی تمام پرنسیپهای اخلاقی و ارزشهای دموکراتیک خود را به زیر پا نهادند و به فرهنگ و تاریخ خود “حجاب اجباری” بپوشانند تا با قاتلان مردم ایران، بر روی میز “شراب” خون بنشینند، پیام داد که سرمایه گذاری بر روی چنین رژیمی عبث و بیهوده است و مردم ایران و مقاومت خونبارش، که آنها بارها بر روی آن با سران داعشی حکومت به معامله نشستند، بدون شک آن را همچون رژیم پیشین، که در آخرین روزهای حیاتش نیز “جزیره ثبات” لقب گرفته بود، به زبالهدانی تاریخ خواهند فرستاد.
مطمئنا مردم ایران در آینده پس از رژیم ولایت فقیه، دوستان خود را از میان کشورهائی انتخاب خواهد کرد که دامن خود را از ننگ همکاری و حمایت از رژیم جنایتکاران مبرا نگه دارند.
مجتبی قطبی
2 فوریه 2016