نعمت فیروزی
«اين چه نوع سیستمی است كه وسيله بهتری برای دفاع از خود جز «جلاد» نمی شناسد؟»
بيش از صد سال پيش داستايوسكي رماني به نام برادران كارامازوف خلق كرد. در آن کتاب، شكنجه به صورتي بسيار عميق و انساني مطرح شده است. «ايوان»، يكي از دو برادر، برادر ديگرش «آليوشا» را در برابر سؤالي دشوار قرار ميدهد: «فرض كنيم براي آن كه بشر به سعادت جاوداني برسد الزام باشد كودك خردسالي را تا حد مرگ شكنجه بدهيم. تو حاضري اين كار را بكني؟» و آليوشا پاسخ ميدهد «نه حاضر نيستم». داستايوسكي ميگويد: «اگر اراده خداوندي براين داير باشد كه بچة معصومي به دست ظالمي شكنجه شود من بليتم را پس ميدهم». وآريل دورفمن نویسنده شیلیایی نوشته است: « شكنجه نه تنها ستمي در حق جسم، كه نيز جنايتي است كه بر تخيل انسان روا ميداريم، زیرا مستلزم آن است كه ما استعداد تصور عذاب ديگري را در خودمان نابود كنيم.»
تاريخ شكنجه از آنجا آغاز شد كه انساني به خود اجازه داد، دسترنج و ثمرة مادي حيات، و يا حتي جان، و در اشكال پيچيده تر از آن، عواطف انسان ديگري را به مالكيت خود بگيرد. بشريت مترقي براي رسيدن به ارزش نامشروع کردن شکنجه، راهي بس طولاني و دراز طي كرده است. فلاسفه و نظریه پردازان معاصر، شكنجه را كيفر ماقبل جامعه مدرن دانسته و هدف از بکارگیری آن را، نمايش قدرت می دانند. تجربه همه نظام های ضد مردمی هم نشان می دهد، هدف از شکنجه، ایجاد ترس و مرعوب ساختن دیگران برای وادار کردن به کناره گیری از شرکت در تعیین سرنوشت خویش است. دیکتاتورها سعي در تئوريزه كردن شكنجه داشته اند، و نام «مجازات» بر آن نهاده اند، که لباس قانون به آن بپوشانند. بشريت معاصر، چه در كسوت خدا باور و چه خدا ناباور، به اين دستاورد ارزشمند انساني وفادار هستند كه: «شكنجه جنايتي است ضدبشري.» واضح است که شغل متلاشی کردن جسم و روان انسان ها در دخمه ها، به موجودی با درجه ایی از سبعیت نیاز است که از رده انسان با تعریف شناخته شده خارج است. «جلاد» و «دژخیم» نامی است که بشر به دشمنان همنوع ارزانی داشته است. همه دیکتاتورها برای حفظ و ادامه حکومت خود، در میان افراد وفادار به خود به چنین موجوداتی نیازمند هستند. البته معدود افرادی پیدا می شود که حاضر به شغل شکنجه و متلاشی کردن جسم و روان انسان ها باشند. نظام های دیکتاتوری معمولا یک یا چند نفر را به عنوان نماد سرکوب و شکنجه بیرون می دهند. پرویز ثابتی با عنوان مقام امنیتی نماد سرکوب ساواک شاه و یکی از این جمله بود.
براستی که سپهر انقلاب دموکراتیک ایران در یک سال گذشته، با پدیده های عجیبی روبرو بوده که در کمتر انقلابی در جهان نمونه اش یافت می شود!. پخش سریال پرویز ثابتی از تی وی به پایان خط رسیده «من و تو»، و «طلبکاری شرافت» از مردم ایران از آن نوبرانه های سیاست است که گمان نمی رود باعث حیرت هر انسان آزاده ای نشود! سرجلادی که، حالا بعد از ۴۵ سال از صدقه سری جنایات فاشیسم آخوندی، آمده است تا به خود مدال شرافت بدهد. کسی که خود نماد اصلی سرکوب بوده است!! و کسی که همتایانش تا کنون هفت کفن پوسانده اند! در تاريخ ايران وبلكه جهان كمتر پرسوناژ اكسيد شده اي از فرط منفوریت و انقضای تاریخ وجود داشته است که با برخورداري از حمایت تمام قد یک شبکه بی هویت لندن نشین، تلاش کند به تاریخ برگردد و برای خود، شرافت طلبکاری کند. و براستی که این جمله مارکس چقدر مصداق دارد که با پرخاش سؤال ميكند: «اين چه نوع سیستمی است كه وسيله بهتري براي دفاع از خود جز «جلاد» نميشناسد؟ »
اهداف سناریو پردازی ثابتی
از آنجا که ثابتی خود را تک ستاره ستاد امنیت سلطنت مضمحل شده می داند که هم سناریست بوده و هم کارگردان نمایش های تلویزیونی که به جنایت منتهی شده است، آمده بود تا با فخر فروشی عنصر ستادی بویژه به شاه اللهی های ینگه دنیا طلب آبرو کند ! از فحوای آنچه از این سریال می توان گفت عجالتا بطور خلاصه می آید:
– شایسته ترین فرد امنیتی بوده که در عالم امکان سلطنت وجود داشته است و بیش از خود شاه دلش به حال سلطنت می سوخته است! (مصداق واقعی کاسه داغ تر از آش!) گرانفروشی برای سلطنت طلبان.
– برغم نقش ستادی و تعریف و تمجید از خود در تهیه سناریوهای امنیتی، ناچار از تناقض گویی فاحشی شد. او برای سفید سازی خودش در کمال جبن و زبونی، شکنجه و کشتار را به گردن بالایی ها و پایینی ها انداخت! و از سویی هم نقش اول بزن بهادری را در زندانها برای خودش برنداشت! و هم نابودی چریکهای فدایی و مجاهدین را در میدان به جیب خودش ریخت!
– دریک اظهار لحیه تاریخی، در باره پیشوای کبیر نهضت ملی گفت: مصدق میخواست انتقام قاجار را از پهلوی بگیرد! تلاشی مضحک برای ماله کشی از سرچشمه نامشروع شدن سلطنت بویژه بعد از کودتای ۲۸ مرداد۳۲ .
– در نقش حقوقدان پاسخ مسئله ایران را در نظام سلطنت مطلقه و بی در و پیکری می یابد که آزادی و دموکراسی اسباب اضافه است. الگوی او سلطنت فرانکو بوده و از این منظر لابد انقلاب مشروطه پرانتری در تاریخ سلطنت بوده که باید بسته می شد. ذهن عقب مانده ایی که سلطنت را هم از نوع فئودالی اش پسند می کند!
– برغم همه تلاش هایش برای تحریف تاریخ اما نتوانست حقیقت هم سنخی شاه و شیخ را پرده پوشی کند. و ناگزیر از اعتراف به میدان دادن به آخوندها در زمان سلطنت پهلوی شد.
نباید از حق گذشت که این سر شکنجه گر بسیار خوش اقبال بوده است که توانسته جانش را برداشته و فرار را برقرار ترجیح دهد که از خشم خلق در امان بماند! اما این با نقش و رلی که او برای سلطنت داشته، تناقض دارد. چرا باید سه ماه زودتر از ولی نعمت خود، دست به فرار بزند؟ در فرار هر میزان بخت یارش بوده، اما ۴۵ سال بعد این میزان بخت یارش نیست که بتواند با پرده پوشی، عناصر حقایق تاریخ را جابجا کند. او نباید گمان کند که می تواند، جنایات افزون از حد شیخ را دستمایه «بازیافت» شرافت از دست رفته کند!! زیرا آنان که کابل های شکنجه او و زیر دستانش، بر تنشان خطی از خون کشیده هنوز، زنده اند. ضرب المثلی از فرزانگان شمال آفریقا میگوید: روزی پسری به پدرش گفت : پدر بیایید خلعت شریفان به تن کنیم ! پدر گفت: پسرم به خود بستن عنوان شریف آسان است ، میتوان شجره نامه خویش را زیب و فر داد و شریف زاده گردید ، لکن برای این کار باید مدتی صبر کرد تا آنها که ما را می شناسند سر بر زمین بگذارند!!
این از شگفتی های روزگار است که شکنجه گری، که از طوفان ۵۷ جان به در برده و ۴۵ سال است در پناه آزادی و دموکراسی غرب لمیده و نشخوار کرده، آزادی و دموکراسی را برای مردم ایران اضافه میداند! و انتخابات را لایق مردم ایران نمیداند و از توصیه دیکتاتور نظامی اسپانیا فرانکو به شاه که گفت ایران آمادگی دموکراسی ندارد حمایت میکند! پیدا شدن چنین موجودی در صحنه سیاسی ایران در قرن ۲۱ با نزدیک نیم قرن زندگی در غرب اگر نوبر نیست پس چیست؟ درجه سنخیت با گردانندگان امنیتی رژیم آخوندی را چه میزان گمانه می زنید؟
با این همه و برغم هم نامردمی های او یک توصیه انساندوستانه برای او این است که به تاسی از بچه شاه ولی نعمت خود که هشیاری به خرج داد و سرانجام عطای بازگشت به میهن و سلطنت را به لقایش بخشید، او هم همین هشیاری را بخرج دهد و آرزوی بازگشت به میهن و مقام امنیتی سابق را از سر بدر کند! و در این آخر عمری سرنوشت ژنرال رئیس خود را جهت عبرت، بیشتر پیش چشمانش بیاورد! ادامه لمیدن و نشخوار کردن در چند صباح باقیمانده عمر در همان ینگه دنیا بهترین گزینه است. از ما گفتن!