درروزهای اخیر صحبت هایی از به اصطلاح سران رژیم، رفسنجانی ،روحانی وخاتمی مطرح شد که از بسیاری لحاظ قابل تامل است. ولی برای من حرف های
رفسنجانی که در فضای مجازی سر وصدای زیادی کرد، و مقایسه ان با حرف های همین فرد درسال60 خیلی جالب بود.
چون این فرد روباه صفت، تو حرف هاش به خامنه ای کنایه زده، به صندلی قدرت چسبیده وبا ظلم و فشار می خواد مانع از آگاهی مردم بشه. واقعأ این روباه صفت به فکر آزادی مردمه؟
این به اصطلاح نخبه سیاسی رژیم، چقدردیر فهمید که نمی شود و نباید مانع آزادی وآگاهی مردم شد.
سوالی که برای من مطرح شد این است، از سی و چند سال پیش که مجاهدین بابت همین صحبتها و اهداف، دسته دسته به مسلخ
می رفتند. چه چیزی برای این فرد تغییر کرده، که مجبور به گفتن این حرف ها شده.
در اوایل انقلاب وقتی مجاهدین صحبت ازآزادی های مدنی و مهار افسار قدرت طلبی خمینی می کردند، نظر ایشان چه بود و چرا؟
چطور تظاهرات های سال88 را برای نیل به هدف خود دست آویز قرار میدهد، ولی بر تظاهرات های سال60 وجنایت های آن سال ها سکوت وفراموشی پیشه می کند.
جواب واضح است. نه در آن سال ها و نه در حال حاضر، روباه داستان ما به فکر مردم نبوده و نیست. در آن سال ها چون به نوعی خود را بزرگترین شریک و وارث قدرت خمینی می دانست. در برابر جوانان حق طلب آن روز ظلم واستبداد را واجب، ولی امروز که می خواهند او را از نردبام قدرت به زیر بکشند، ظلمی که به او هم تلنگری بزند، بسیار نا جوانمردانه خواهد بود.
این پیر روباه صفت، امروز از آن جهت با صدای خلق قهرمان هم نوایی می کند که، او را از نمد ولایت خامنه ای،کلاهی نیست. وگرنه او همانی است که وقتی در ولایت خمینی خود شریک حق غصبی میدانست، در تظاهرات های سال 60 برای مجاهدین، این فتوا را صادر کرد.
حکم درباره مجاهدینی که در صحنه تظاهرات دستگیر می شوند از این قرار است.
-باید در همان جا به فجیع ترین حالت اعدام شوند.
-یک دست ویک پای آنها قطع شود.
-در ملا عام به دار آویخته شوند.
و تمامی این احکام را فقط برای مردمی صادر می کرد که، چیزی جز آزادی نمی خواستند.
ولی امروز ماجرا فرق کرده، وآن مار خونخوار ولایت که او خود با خون جوانان ،سیرابش می کرد.افعی شده واو و خانواده اش
را نشانه گرفته است.
او که دیروز از بام بر مردم نظاره می کرد، و برای فرزندان مردم چنان حکم های صادر می کرد. امروز به زیرآمده و فرزندان خود را در همان حالت می بیند. او که دیروز حکم تجاوز به دختران مجاهد را قانونی می دانست، و برای رسیدن به اهداف قدرت طلبانه از انگ زدن ابایی نداشت، امروز خود را مواجه با همان مصائب می بیند.
امروز دختران او را فاحشه می خوانند و پسرش در انتظار محاکمه برای دزدی، با یک تفاوت بزرگ که جوانان به مسلخ فرستاده شده مردم به واقع بی گناه وپاک بودند. ولی، فرزندان او در چپاول مردم با پدر همراه.
و در آخر خطاب به او که دم از آزادی و حقوق مردم میزند. می گویم:ابتدا از آنچه بر جوانان و خانواده هایشان کردی، ابراز ندامت و پشیمانی کن تا کمی حرف های امروزت قابل قبول تر به نظر آیند. وبا این شعر که وصف حال او و تمام ظالمان است حرف هایم را به پایان می رسانم.
ای کشته کرا کشتی تا کشته شدی زار
تا باز شود کشته همان کس که تو را کشت.
به امید پیروزی هر چه زودتر خلق قهرمان
شهیاد احسانی ناطق
14 ژانویه 2015