عقب نشینی خامنه‌ای ودود استتار شریعتمداری

نعمت فیروزی

در حالی‌ که طی ماه‌ های گذشته تنش‌ها میان جمهوری اسلامی ایران وایالات متحده به ‌ویژه در سایه اصرار اسرائیل ولابی‌های راست‌ گرای آمریکا برای حمله نظامی افزایش یافته بود، تحولات جدید حاکی از چرخشی تعیین ‌کننده در مسیر بحران است. پذیرش مخفیانهٔ مذاکره مستقیم از سوی علی خامنه‌ ای رهبر جمهوری اسلامی، علیرغم مواضع ظاهری مبتنی بر رد آن، اکنون چشم انداز تازه‌ای را در برابر تحلیل‌گران سیاسی گشوده است. در این نوشته، با بررسی داده‌های جدید، سناریوهای پیش ‌رو را تحليل وتأثيرات این عقب ‌نشینی استراتژیک را بر توازن داخلی رژیم، نیروهای اپوزیسیون، واحتمال سرنگونی نظام بررسی می‌کند.

تحول کلیدی: آغاز مذاکرات مستقیم

به گفته دونالد ترامپ، مذاکرات مستقیم با جمهوری اسلامی از روز شنبه آغاز خواهد شد. این تحول در پی ملاقات وی با بنیامین نتانیاهو وتغییر لحن آشکار در مواضع آمریکاست. بنظر می رسد علی خامنه‌ای از علنی کردن مذاکره مستقیم به جهت ریزش نیروهای داخلی هراس دارد و علی‌رغم نمایش رسانه‌ای نپذیرفتن مذاکره مستقیم، در عمل عقب‌نشینی کرده است. اما از سوی دیگر نیابتی خامنه ای در کیهان روزنامه نگار شکنجه گر دود استتار زده و از فرستادن گلوله برای ترامپ می نویسد. بقول استراتژیست های نظامی: خامنه‌ای عقب‌نشینی کرد وشریعتمداری دود استتار زد.”

واکنش حسین شریعتمداری، شکنجه‌گرونماینده خامنه‌ای در روزنامه کیهان، که خواستار ارسال چند گلوله برای ترامپ شد، به نماد جنگ جناحی درونی تبدیل شده است. این موضع باعث تشدید منازعات داخلی شد و جناح‌های مختلف رژیم را در موقعیت تدافعی قرار داد. چنین حمله‌ای درون‌ساختاری، نشانه‌ای از تزلزل و ناهمگونی در رأس نظام است. در واقع، آنچه امروز در ساختار رژیم جریان دارد، یک «جنگ گرگ‌ها» است؛ جدالی بی‌رحمانه برای حفظ یا کسب برتری در نظامی که مشروعیتش به باد رفته است.

مطالبات ترامپ: فراتر از پرونده اتمی

ترامپ نه تنها خواستار توقف فعالیت‌های هسته‌ای ایران است بلکه خواهان محدودسازی برنامه موشکی و انحلال شبکه‌های نیابتی ایران در منطقه نیز شده است. تحقق این خواسته‌ها، به معنای تخلیه کامل قدرت راهبردی جمهوری اسلامی است. در صورت تن دادن به این شروط، خامنه‌ای جایگاه فقهی-سیاسی خود را از دست خواهد داد و به تعبیری، به رهبری بی‌اختیار تبدیل می‌شود. وضعیت جدید مانند “ماری است که نیش‌اش کشیده شده باشد”؛ یک رهبر بی‌دندان، بی‌نیش، و بی‌نفوذ.

تأثیرات داخلی در صورت پذیرش توافق:

۱- ریزش نیرو در درون سپاه و بسیج: عقب‌نشینی از اصول راهبردی نظام، اعتماد بدنهٔ امنیتی و نظامی را متزلزل می‌کند. سرداران سپاه که خود را بازوی ضدآمریکایی وهژمون منطقه می‌دانستند، حالا با واقعیتی تلخ روبرو می‌شوند: نه جهاد، نه مقاومت؛ فقط معامله.

۲- تعمیق شکاف درونی رژیم: جنگ گرگ‌ها میان جناح‌ها شدت می‌گیرد و جناح مغلوب، خامنه‌ای را بابت سه دهه ماجراجویی و اتلاف منابع ملی، مورد پرسش قرار خواهد داد. به زبان روشن‌تر، «سرمایه‌سوزی در تنور اتمی وجنگ‌های نیابتی»، حالا روی میز محاکمه جناح‌ها آمده است.

۳ـ فرصت برای قیام مردمی: با تضعیف موقعیت رهبر، کانون‌های شورشی، به‌ویژه سازمان‌یافته‌ترین آن‌ها یعنی مجاهدین، فرصت بیشتری برای تشویق مردم به قیام وبراندازی خواهند داشت. این قیام دیگر به شعار خلاصه نخواهد شد، بلکه یک پروژه عملیاتی خواهد بود.

سناریوهای پیش رو:

الف) توافق کامل:

در این صورت، رژیم به‌ طور جدی از ابزارهای راهبردی خود خلع سلاح می‌شود. این اتفاق، فرایندی از فرسایش قدرت را رقم می‌زند که درون حاکمیت را دچار فروپاشی تدریجی کرده ودر نهایت، به قیام های مردمی وانتقال قدرت منتهی خواهد شد. در این سناریو، نقش شورای ملی مقاومت ومجاهدين پر رنگ می‌شود.

ب) عدم توافق وبازگشت به تهدید نظامی:

اگر خامنه‌ای در مقابل برخی خواسته‌های کلیدی مانند انحلال نیروی قدس یا توقف کامل برنامه موشکی مقاومت کند، مذاکرات متوقف وسایه جنگ مجدداً سنگین می‌شود. در این حالت، رژیم در برابر دو انتخاب دشوار قرار می‌گیرد: یا مقاومت وخطر حمله، یا تسلیم وفروپاشی درون‌زا.

ج) توافق موقت وشکننده:

با توجه به سیاست اعلام شده ترامپ توافق موقت وشکننده مانند مذاکرات دولت های قبلی آمریکا اساسا متصور نیست زیرا دیگر پایان ماجرا فرا رسیده است ودیگر از مذاکراتی که صرفاً زمان بخرد خبری نخواهد بود. بنا بر این با حذف این گزینه، تحولات با سرعت بیشتری به تعیین تکلیف نهایی با رژیم بر سر سه موضوع اتمی موشکی ونیابتی خواهد رسید. 

د) تضعیف سناریوهای آلترناتیو استعماری:

در این وضعیت جدید، سناریوهایی مانند بازگرداندن رضا پهلوی به‌عنوان یک گزینهٔ قابل‌قبول برای غرب واسرائیل عملاً از کارآیی می‌افتد. چرا که این مدل، فاقد پشتوانه مردمی در داخل، نهاد عملیاتی، وتوان سازمان‌دهی میدانی است. در میدان واقعی، چیزی که تعیین‌کننده است، حضور، تداوم وتأثیرگذاری است؛ و این چیزی‌ست که در اختیار سازمان‌هایی چون شورای ملی مقاومت قرار دارد. 

نتیجه‌گیری:

با پیش‌روی مذاکرات مستقیم واحتمال عقب‌نشینی کامل جمهوری اسلامی از مواضع پیشین خود در زمینهٔ برنامه هسته‌ای، موشکی ودخالت‌های منطقه‌ای، نظام ولایت فقیه در آستانه‌ٔ یک تضعیف تاریخی قرار گرفته است. این روند، چه به امضای توافق منجر شود وچه نه، یک واقعیت را آشکار می‌سازد: رژیمی که زمانی با فریادهای «نه شرقی، نه غربی» و «محو اسرائیل» به میدان آمده بود، اکنون در برابر اراده سیاسی ونظامی غرب، چاره‌ای جز عقب‌نشینی ندارد.

این عقب‌نشینی، رژیم را به موجودی وارفته، بی‌دفاع وبی‌هویت بدل می‌کند. موجودیتی که نه توان ادامه جنگ را دارد ونه مشروعیتی برای بقا. در چنین شرایطی، پروژه‌هایی که با تکیه بر سناریوهای استعماری وبازگشت به گذشته، سعی در سوار شدن بر موج فروپاشی دارند – از جمله پروژه‌ٔ سلطنت‌طلبی ونمایش‌های رسانه‌ای وابسته به آن – عملاً بی‌اثر می‌شوند. رژیم ضعیف‌شده دیگر نمی‌تواند پشتوانه‌ای برای تقابل با این جریان‌ها فرآهم کند، و در عین حال، مردم نیز پس از ۴۵ سال سرکوب، دیگر پذیرای بازتولید استبداد در قالب نوستالژی نیستند.

در نقطهٔ مقابل، خیابان‌های ایران با تپش جنبش‌های رادیکال ونیروهای آگاه سیاسی زنده‌اند. کانون‌های شورشی وشبکه‌های سازمان‌یافته در سراسر کشور، که سال‌هاست با شجاعت وفداکاری مشغول مبارزه‌اند، اکنون فرصت تاریخی یافته‌اند تا رهبری این قیام را به دست بگیرند.

از این‌رو، ضرورت تاریخی ایجاب می‌کند که جبهه خلق در گستره‌ای وسیع و با محوریت هدف مشترک براندازی، شکل بگیرد. جبهه‌ای متشکل از نیروهای چپ، ملی، جمهوری‌خواه، لاییک، سوسیالیست وهمچنین ملیت‌های تحت ستم که همگی باید در همبستگی با شورای ملی مقاومت ایران وکانون‌های شورشی، راه را برای ایجاد یک جمهوری دموکراتیک، مستقل ومردمی باز کنند.

اکنون دیگر دوگانه «اصلاح‌طلب – اصولگرا» در هم شکسته، پروژه سلطنت مصرف خود را از دست داده، وتنها بدیل واقعی، مردمی وریشه‌دار، آلترناتیوی است که در کف خیابان متولد شده وبا خون وفداکاری شکل گرفته است.

فاشیسم دینی نفس‌های آخر را می‌کشد؛ تنها یک خیز بلند دیگر مانده است.