نعمت فیروزی
خاورمیانه به عنوان یکی از قدیمیترین نواحی مسکونی جهان، میزبان فرهنگها، تمدنها و دینهای مختلف و همچنین دارای بخش اعظم ذخایر انرژی جهان بوده و هست. از همین رو این منطقه در طول تاریخ خود ذائقه استعمار را بسیار تحریک کرده است و شاهد جنگهای استعماری و توسعه طلبانه بسیاری بوده است. دو بازیگر اصلی، «بنیادگرایی دینی» و «استعمار» در آن نقش های جنایتکارانه بی شماری ایفا کرده اند. نطفه بحران امروز خاورمیانه در اوایل قرن ۲۰ و بویژه بعد از جنگ جهانی اول و اضمحلال امپراتوری پوسیده عثمانی وقطعه قطعه کردن آن توسط قدرت های پیروز جنگ آن روزگار کاشته شد. جنگ اسراییل و فلسطین در ادامه همان بحران، سه سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، با تشکیل دولت اشغالگر اسراییل بر سرزمین های فلسطین، در فضایی که بخاطر جنایات و نسل کشی یهودیان توسط هیتلر، همدردی بسیاری با آنان در افکار عمومی جهان شکل گرفته بود، به بلوغ خود رسید. وجود این دولت در قلب خاورمیانه تبدیل به نزاع دائمی اعراب و اسراییل و زخم بازی شد که همچنان تا کنون خون ریزی دارد. با تشکیل سازمان آزادی بخش فلسطین به رهبری عرفات، این نزاع به «نبرد آزادی بخش» ارتقا یافت. تا وقتی عرفات با رهبری بلامنازع خود حضور داشت، جنبش آزادیبخش پیشرفت های بسیار کرد، اگرچه به سرانجام نهایی آزادی فلسطین نرسید اما در جاده درست تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسراییل حرکت کرد و مقدمه آن را با اولین دولت خودمختار فلسطینی، فراهم کرد. روی کار آمدن فاشیسم بنیادگرای دینی در ایران، برغم امیدواری اولیه که برای جنبش فلسطین پدید آورد اما در عمل تبدیل به خنجری بر پشت این جنبش شد. رژیم آخوندی حاکم بر میهن، سوار بر مارپیچ خشونت جاری به نام فلسطین اما به کام توسعه طلبی های منطقه ایی خویش، بسا ضربه ها به آرمان فلسطین زده است. جنگ آزادیبخش فلسطین با اسراییل بعد از عرفات فقید و کودتای حماس علیه سازمان آزادیبخش فلسطین، علاوه بر اینکه از یک نبرد عادلانه فاصله گرفته، از آرمان آزادی فلسطین نیز خارج شده است، و توسط «سر مار در تهران» تبدیل به جنگ اسلام – یهود شده که بنیادگرایان مذهبی دو طرف از آن تغذیه می کنند. این جنگ اکنون کور و با ویژگی نسل کشی ادامه دارد. قربانیان اصلی مردم غیر نظامی و بیگناه از دو طرف است. از زمان شعله ور شدن آخرین جنگ بزرگ بین مصر و اسراییل در سال ۱۹۷۳بعد از نیم قرن، جنگی که از ۷ اکتبر استارت زده شده از حیث تلفات و بزرگی برای اسراییل بی سابقه بوده است.
لقمه بزرگتر از دهان
در میان خزندگان بعضی از مارها از جمله «آرکوندا» و «پیتون» گاهی به دنبال طعمه های بزرگی هستند که بسیار بزرگتر از دهان شان هستند. در بسیاری موارد اتفاق می افتد که هنگام بلعیدن لقمه بزرگتر از دهان خود، دچار خفگی می شوند! تاریخ روایات متقن و تکان دهنده ای از سرنوشت بسیاری از رهبران را به دست میدهد که به هدف کسب منافع بیشتر و به سبب توهم و اشتباه محاسبه در قدرت و قد و قواره خویش، به اقدامات توسعه طلبانه ای دست زده اند که علاوه بر اینکه قیمت سنگینی را از بشریت گرفته اند، در حقیقت «لقمه بزرگتر از دهان خود» برداشته اند، که سرانجامی جز خفگی نظامشان نداشته اند. جنگ نیابتی که ولی فقیه رژیم توسط حماس استارت زده است، یکی از آن «لقمه های بزرگتر از دهان» می تواند باشد، که فاشیسم دینی رابا عواقب جبران ناپذیری مواجه کند. دو هفته است که این جنگ با ویژگی نسل کشی ادامه دارد. برخلاف خلیفه ارتجاع در تهران که سوار بر خون فلسطینیان کری پیروزی می خواند، اکنون این «سرمار» در تهران است که انگشت ها به سمت آن نشانه می رود. برغم چشم پوشی شرمگینانه «ازما بهترون» در دو سوی آتلانتیک، و اصرار عجیب آنها در ویراژ دادن و انکار نقش آخوندها در این جنایت، بدلیل شدت جنایت و خون های ریخته شده مردم بیگناه، پای فاشیست های اسراییل و فاشیسم آخوندی ایران به عنوان رقبای تبهکاری که در مقاطع مختلف اشتراک منافع دارند و به مدد هم می شتابند، به میان کشیده است. اکنون بحران به سمتی کشیده شده است که یا یک طرف باید طرف دیگر را حذف کند یا مجبور به دادن امتیازی استراتژیک شود، تاجنگ خاتمه یابد. بنابر این، اوضاع به شرایط قبل از ۷ اکتبر برنمی گردد. اما مهمتر از هر چیز دیگر که باید برای آن چاره فوری اندیشیده شود نقش آفرینی «قابله مرگ» است.
میکلا مورجیا، رماننویس و نمایشنامه نویس معاصرایتالیایی، رمانی با نام «آکابادورا» (قابله مرگ) نوشته است که در باره یک سنت و باور عجیب و غریب اما واقعی است. وقایع رمان «آکابادورا» در جزیره ساردنیای ایتالیا شکل میگیرد. مطابق این رسم، خانواده های فقیر، یکی از دختران خود را به پیرزنان متمول که وارثی ندارند یا نابارورند، بر اساس قرارداد مالی به فرزندخواندگی می سپارند. این رسم برای کمک مخارج خانواده فقیر است و دختر بعد از فوت پیرزن نه تنها وارث دارایی او، بلکه «میراث دار روح» او نیز میشود. از این رو فرزند خوانده را «فرزند روح» می نامند که باید شغل قابلگی را ادامه دهد.آنها معتقدند همانطور که یک مادر، انسان را متولد میکند (قابله)، یک مادر هم برای مرگ انسان نیاز است! و او را «قابلهی مرگ» می نامند! به این معنا که خانوادههای افرادی که مبتلا به بیماری لاعلاج هستند، برای خلاصی عزیز شان، آن را به دست پیرزنی در مقام «آکابادورا» یا همان «قابلهی مرگ» می سپارند تا معمولا به روش خفه کردن خلاصش کند! کار «قابله مرگ» در حقیقت عکس کار «قابله زندگی» یا «ماما» است.
بنظر می رسد که بنیادگرایان دینی در دو طرف جنگ، «فرزندان روح» همان «قابله مرگ» هستند. آنها به عنوان شخصیت های تهی از هر گونه اصول انسانی، در این چند دهه چیزی جز شیوه های «تولد مرگ» برای ایران و خاورمیانه نبوده اند. با این تفاوت که در رمان «آکابادورا» گرفتن جان افراد با موافقت خانواده صورت میگرفت ولی در ایران، ولی فقیه صاحب اختیار مطلق کون و مکان است. همچنانکه در بالا گفته شد، روند جنگ برگشت ناپذیر شده است و هرکس می تواند به گمانه زنی بپردازد و تابلوهای مختلفی را برای خود متصور بداند.اما قبل از آن باید پاسخی برای پرسش های زیر داشته باشد:
– آیا اسراییل با توجه به مخالفت آمریکا می تواند غزه را اشغال کند؟
– با اشغال غزه جنگ پایان یا گسترش می یابد؟ اگر گسترش یافت صف بندی ها چگونه خواهد بود؟
– آیا پس از اشغال غزه حماس نابود می شود؟
– بعد از اشغال غزه اسراییل در آنجا می ماند یا تخلیه میکند؟ اگر تخلیه کند آنجا را به چه کسی میسپارد؟
– افکار عمومی اسراییل و اعراب و اروپا و آمریکا چه نقشی دارد؟ و آیا گوش شنوایی به آن هست؟
– در این هرج و مرج صلح چه جایی دارد؟ آیا در محاسبات می آید؟ چگونه؟
– نقش «سر مار» فاشیسم دینی ایران در این معادلات چیست و راه کار با آن چیست؟
هرکس بر اساس تعلق فکری وسیاسی خود برای این پرسش ها یا پرسش های بیشتری می تواند پاسخ داشته باشد، اما آیا منطق منفعت بشری حکم نمیکند که پس از این همه سال، با هزینه کمتر، واقعی ترین راه حل را برگزید؟ بالا گرفتن بحران اسراییل و فلسطین برای چندمین بار اثبات کرده است که این بحران راه حل نظامی ندارد و بی گفتگو واقعی ترین راه حل برای آن صلح است. مانع اصلی در مقابل صلح، رژیم آخوندی و دست راست های اسراییل هستند. دست راست های اسراییل را میتوان با انتخابات کنار زد. یعنی همیشگی و قدرت ماندنی نیستند. تنها می ماند آنکه به ضرب پاسدار و سرنیزه خود را نگه داشته است و با همین روش هم تصمیم دارد خود را به هر قیمت حفظ کند. بنابر این در پیش رو فقط یک راه باقی می ماند. از هر طرف که برویم نهایتا برمی خوریم به مانع اصلی که مانع همه تحولات دموکراتیک در منطقه هم هست. بنابر این ”باید ”سر مار” ولایت و فاشیسم دینی در تهران را هدف قرار داد.” هدف قرار دادن ”سر مار” به معنی حمله نظامی خارجی به ایران نیست بلکه تمرکز روی رژیم به عنوان عامل بی ثباتی منطقه و جهان و کنار گذاشتن سیاست مماشات با آن و اعمال تحریم های واقعی و نیز برسمیت شناختن حق مقاومت برای مردم ایران است. بدون تردید مقاومت سترگ میهنی با بیش از ۴ دهه ایستادگی به نمایندگی شورای ملی مقاومت و مجاهدین و هزاران کانون های شورشی بی تاب برای نبرد نهایی، به یاری مردم خود آماده و توان تعیین سرنوشت خود را دارند.