ماجرای سانحه رانندگی برای پورشه 2015 در خیابان شریعتی تهران که به مرگ دو جوان دختر و پسر انجامید همچنان موضوع روز است در فضای مجازی، شبکه های اجتماعی و محافل خانوادگی اس، اما نه به خاطر خود سانحه بلکه از دیدگاهی متفاوت.
ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد 31 فروردین 1394 اتومبیل پورشه مدل 2015 – که از گران قیمت ترین خودروها در ایران و در زمره اتومبیل های لوکس در دنیا به حساب می آید- با دو سرنشین، از شمال به جنوب خیابان دکتر شریعتی تهران در حرکت بود که پس از عبور از پل صدر، راننده کنترل خودرو را از دست می دهد و پورشه با رنگ زرد قناری با درختی برخورد می کند. دختر جوان راننده«پریوش اکبرزاده» در دم جان می بازد و سرنشین و مالک ان «امیر هوتن قلعه نویی» نیز ساعتی بعد.
اما این حادثه به دلیل دارا بودن مولفه های متفاوت از یک سانحه معمولی رانندگی، بطور خاص مولفه “آقازاده ها” و تشدید اختلاف طبقاتی و ظهور سرمایه سالاران و مستکبران جدید و البته نکات دیگری، با دیگر ماجراها متفاوت و متمایز شده است و موضوع را به یک بحث داغ اجتماعی بدل کرده.
در زمانی که تحت سلطه رژیم سلطنتی پهلوی، شاهد رشد تدریجی شکاف طبقات در جامعه ایران و اعمال تسلط “هزار فامیل” بر همه چیز و همه کس بودیم، شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» فروغ فرخزاد جایگاه ویژه ای داشت. منتظر بویدم که خوابی که وی دیده بود تعبیر شود. و کسی بیاید « …کسی دیگر، کسی بهتر، کسی که مثل هیچکس نیست… و سفره را بیندازد ، و نان را قسمت کند، و پپسی را قسمت کند، و باغ ملی را قسمت کند، و شربت سیاه سرفه را قسمت کند… و هرچه را که باد کرده باشد، قسمت کند و سهم ما را “هم” بدهد…»
و اما وقتی که خمینی دجال به قدرت رسید شعار «حاکمیت مستضعفان بر مستکبران» را داد و خیال برمان داشته بود که وی همان کسی است که فروغ فرخزاد به خواب دیده بود. وی نیز شعار میداد: ﺁﺏ ﻭ ﺑﺮﻕ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺨﺮﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ، ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻠﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺣﺬﻑ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻗﻄﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ ، ﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﻧﻔﺖ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯿﺎﻭﺭﻡ، ﻤﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺣﻖ ﻧﻔﺖ ﻣﺎﻫﯿﺎﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻨﻨﺪ، ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﻨﻨﺪ و انها نباید رئیس جمهور شوند… و کذا و گذا…
اما انچه درعین حال امروز پس از گذشت 36 سال از ان روزها، شاهد هستیم که اختلاف طبقاتی به انچنان درجه فاحشی رسیده است که طبقه متوسط کاملا از میان رفته است، طبقه فقیر به حد اکثر رشد رسیده و یک درصد از جمعیت کشور به سرمایه افسانه ای دست یافته اند.
در حالت معمول وقتی در یک سانحه تصادف دو جوان، قربانی میشوند در وهله اول باید آهی بکشیم از این که این همه آرزو تباه و سیاه شده و هنگامی که تصویر آن دو را می بینیم آهی عمیق تر برآریم که دختر جوان و زیبا را با مرگ چه کار و رویاهای مرد جوان چگونه خاک شد.
اما با دیدن تصاویر تصادف پورشه زرد رنگ در رسانه های مجازی انچه که در این باره می خوانیم و می شنویم مولفه هائی از قبیل « پسره، مالک پورشه، نوه اخوند ربانی بود و مالک قبلی خودرو پسر قلعه نویی یک مربی مشهور فوتبال بوده که اتومبیل گران قیمت خود را با واسطه يا بي واسطه به نوه یک روحانی فقید و مشهور در سال های نخست انقلاب (اخوند عبدالرحیم ربانی شیرازی) فروخته… یعنی جامعه از انچنان از اختلاف طبقاتی بسیار در رنج است که اتفاقات چنینی مجالی برای ابراز این ناخرسندی به حساب میاید.
مردمی که اکنون در زیر بدترین شرایط اقتصادی له میشوند از خود سوال میکنند که: یک بازیکن فوتبال که خود در کودکی و نوجوانی با انواع محرومیت های اقتصادی رو به رو بوده و آرزوی مالکیت یک خودرو معمولی را در سر می پرورانده چگونه بویژه وقتي مشتري او هم روابطي يا انتساباتي با “اقاها” داشته باشد به این مال و منال رسیده اند.. بخصوص وقتی که در قسمت نظرها در رسانه های مجازی جملاتی را از قبیل«این دختر مردم عادی را به آتش کشید، حالا خودش را آتش زد» و یا مینویسند: خداروشکر اگه توهرچیزدیگه تودنیاعدالتى نیست مثلأ تقسیم ثروت ورفاه و…توهمین یکى منظورم مردن واسه همه هست چه پولدارهاى مال وجوون عزیز وچه فقرایى که ازجوون وزندگیشون سیرن! بنازم عدالت خدارو، موضوع بیشتر قابل تامل مي شود.
من به شخصه دریافتم که حرفهای خمینی به واقعیت پیویسته. اما برای یک درصد!!
مجتبی قطبی
چهارم مه 2015