نعمت فیروزی
اپیزود اول :
پس از حدود دو ماه، اتوبوس مجانی منشور ائتلاف هرمافرودیت(دوجنسیتی) سلطنت و جمهوری! از کار افتاد و شوفر و شاگردشوفر به فاصله کمی پیاده شدند. کمی بعد شاگرد شوفر لو داد که هم موتور اتوبوس سوخته و هم شوفر گواهینامه رانندگی نداشته! واتوبوس به مقصد نمی رسید! چهار سرنشین دیگر تصمیم گرفتند تا تغییر آب و هوای سپهر سیاسی ایران فعلا در اتوبوس بی راننده بمانند! معصومه قمی علینژاد در پاسخ به سوال اختلاف در ائتلاف منشور گفت:«اگر قرار بود مایک دست باشیم می شدیم مجاهدین خلق!! و یا جمهوری اسلامی !!» بهتر از این جمله نمی شد چنته خالی و خامی و صغارت در مبارزه و سیاست را نشان داد.علمای فن برای صغار کفیل را واجب کرده اند! او هنوز نمی داند یکدست بودن و وحدت در تشکیلات از مثبتات یک جریان است و نه منفی! این جمله را به نشانه رکورد حماقت در کتاب گینس باید به ثبت داد!
اپیزود دوم:
سفر وارث ذکور سلطنت به اسراییل از سوی مافیای رسانه چنان با آب و تاب پوشش داده شد که گویی دوران ماه عسل سیاسی خاندان سلطنتی و دولت اسراییل است! هدف سفر حل مشکل آب آینده ایران اعلام شد! رضا ضرابی و هالو طی نطقی در فضای مجازی با دروغ های سفارش شده از جانب وزارت اطلاعات، تلاش کردند مجاهدین را در افتضاح سیاسی این سفر آلوده کنند! متعاقب آن بیانیه۳۲ نماینده مجلس اسراییل به وزیر خارجه، درباره برسمیت شناختن کشور آذربایجان جنوبی به پایتختی تبریز! افکار عمومی ایرانیان را برآشفت!! و علامت سوال بزرگی را در ذهن هرکس که حداقل های خرد را دارد کاشت: چه رازی در کار بوده است که از این سفر، طفل نامشروع و حرامزاده بیانیه ۳۲ نماینده کنست اسراییل متولد شد؟ شازده که احساس کرد توسط نمایندگان اسراییل آفسایدگیری وسکه یک پول شده، خونش به جوش آمد و طی اطلاعیه ایی، بیانیه نمایندگان را نابخردانه خواند! که به نفع جمهوری اسلامی است ! متعاقب آن با توپ و تشر وزارت خارجه اسراییل، ۲۵ تن از ۳۲ نماینده اسراییل بیانیه شان را پس گرفتند! اینکه چرا ۷ تن دیگر پس نگرفتند هنوز گمانه زنی ها ادامه دارد. برغم این گمانه زنی ها، آن سوال بزرگ همچنان بی پاسخ در افکار عمومی در چرخش است، یک نکته اما قطعی است که سفر اسراییل به ضد خود تبدیل شد. به تعبیر رهبر مقاومت، شد غلامی که آب جوی آرد- آب جوی آمد و غلام ببرد!!
اپیزود سوم :
تحولات اپیزود دوم باعث واکنش های ضد و نقیض در میان شاه پرستان شدکه مرور چند نمونه از آن ها را که توسط «چیز فهم های»آنها طرح شده، خالی از لطف نیست:
کاملیا انتخابی فرکه به عنوان سردبیر در بخش فارسی نشریه ایندیپندنت انگلستان از زمان احمدی نژاد در ماموریت بسر می برد، طی توییتی نوشت: «در پشت جسارت ۳۲ نماینده پارلمان اسراییل به تمامیت ارضی ایران باید دست لابی سازمان مجاهدین خلق را ببینیم! اسراییل یکی از حامیان بزرگ این گروه است. و محتمل می بینم که شاهزاده رضا پهلوی در سفر اخیر خود به اسراییل خواستار قطع حمایت دولت نتانیاهو از این گروه شده باشد!!» براستی کسی شک دارد که این جملات از خودش نیست و از تهران سفارش شده است؟ زیرا که جنس دروغ بلکه از جنس شیطان سازی های سفارش شده از وزارت اطلاعات است.
رضا تقی زاده: یکی از نفراتی که برای عضویت در منشور از هم پاشیده کاندید شده بود درتوییتی نوشته است: «پس گرفتن امضاء ۲۵ نماینده کنست، در مورد غلط قبلی آنها که خواستار جدایی آذربایجان ما شده بودند، بعد از توییت شاهزاده، شکست سیاسی بزرگی برای مجاهدین!، تو دهنی محکمی به جدایی طلبان قومی و پیروزی با اهمیتی برای ایران است. یکپارچه میمانیم و باهم به آزادی میرسیم. » این توییت علاوه بر اینکه پاسخ مامور بخدمت در ایندیپندنت است، اما مرا به یاد دیدار خمینی با نمایندگان مجلس اول انداخت که فخرالدین حجازی در حالیکه شور خمینی عقل نداشته اش را ربوده بود! فریاد می زد: «اماما زبان شما همچون شمشیرذوالفقار است که با یک دم آن غرب را می زند و دم دیگر آن شرق را!!» حالا هم توییت شاهزاده همان شمشیر دو دم است که یک دم آن مجاهدین را و دم دیگر تجزیه طلبان را از سر راه برمیدارد! جل الخالق از این همه پاچه خواری!!
حق حماقت محفوظ!
خداوند عالم قربانش بروم، اگرچه از سخاوت خودش در سلسله مراتب تكامل موجودات زنده، داشتن شعور را براي بشر الزام کرد اما اجبار نکرد! و اختیار را هم برايش قائل شد تا اگرکسی نخواست از شعور بهره ایی گیرد مختار باشد! شاید نمیدانست! مثل حق امضاء محفوظ، عده ایی حق انحصاری حماقت محفوظ! را براي خود به ثبت میدهند. جايي که حماقت تبدیل به رفتار آدمی می شود، از نظر علماي اهل فن! اين دیگر تك عنصري نیست و از وقاحت نيز قاطي دارد، بي دليل نبوده كه تامس فولر نویسنده آمریکایی گفته است: ”حماقت مستمر يك انسان، بايد بزرگترين راز او باشد .” به نظر می رسد حماقت سه گانه در سه اپیزود بالا از نوع انحصاری والبته پر از راز است. کانت فیلسوف عصر روشنگری ؛ حماقت را «کمبود نیروی داوری» و هابز فیلسوف انگلیسی قرن ۱۷ حماقت را «کاستی توانایی متناسب فهمیدن جهان» میدانند. ورای این تعاریف اما، اگر بتوان برای بیان شرح حال این روزهای جمیع حمقا در جبهه ضد خلق یک کلمه پیدا کرد،آن «کابوس» است. بله مجاهدین «کابوس» ولایت و جبهه ضد خلق شده اند. آنها تا وقتی مجاهدین هستند همیشه این کابوس را می بینند! زیرا به تجربه دریافته اند یکی هست که بعد از ۱۲۰ سال نبرد ملت ایران برای آزادی، چه در خواب و بیداری، درکمال هشیاری حاضر و ناظر و حافظ انقلاب از گزند ارتجاع و استعمار و پادوهای آنان بوده و خواهند بود.
بجاست که ختم نوشته را از لطيفه هاي شیرین به جاي مانده از عبيد زاكاني طنز پرداز بزرگ ایرانی در قرن هشتم هجری کمک بگیریم: « متقدمان (پیشینیان)در حوادث جهان هيچ حكمت ناگفته رها نكرده اند كه ما متأخران را در انشاي آن رنجي بايد. شخصي دعوي نبوت كرد، او را نزد خليفه بردند، خليفه گفت: دماغ (مغز) او خشكیده! او را روزانه كمي آب و شراب دهيد تا دماغش به قرار آيد! چند روزي چنين كردند، تا به قرار آمد. روزي خليفه از او ياد آمد. بفرمود تا او را بياورند. از او پرسيد آيا هنوز جبرئيل بر تو فرود ميآيد؟ گفت آري!! گفت چه مي گويد؟ گفت: مي گويد جاي نيك به دست آورده ايي!، هرگز هيچ پيامبري اين همه آسايش نداشت، زينهار! از اين جاي بيرون نروي!
بله آنكس كه به مرض خشكيدگي دماغ و لاجرم كودني و حماق گرفتار آمده خاصه که (ژن) سلطان یا در ظل خليفه باشد به رغم همه كباده كشي هاي میهن دوستی وتجزیه ناپذیری میهن، رایحه كريه وطن فروشی از او استشمام می شود.
داستان مار خوش خط و خال وارث ذکور كه بر سر راه انقلاب، چمبره زده است و ارتزاق خون مي كند هم، نمونه ایی دیگر در عصر ماست. خودش( رضا پهلوی) در پاسخ به حسن اعتمادی که پرسیده بود چرا هرکس با شما ائتلاف میکند می سوزد!؟ با حاضر جوابی حماقت بار لو داد: « ولی من خودم نمی سوزم!» بله با حمایت ارتجاع و استعمار «جای نیک بدست آورده زینهار! که از دست بدهد!» کاشتن او بر سر راه انقلاب، طنز تلخ حوادث تاریخ معاصر ایران است كه پیشینیان نیز، از گذشته دور و نزدیک نظيرش را کمتر نقل کرده اند. او و همگنانش آنچه همه خوبان و نازنینان! دارند، از لایف استایل فرنگی و چپاول اشرافی و فریب وریای آخوندی، همه را یک جا دارند. خشكيدگي دماغ، و وقاحت ضمير ماهیتی را در او ساخته كه چون بوقلمون هر روز به رنگی می شود. البته راز این رفتار پوشیده نیست و بزرگان پیشین در کتاب کلیله و دمنه به ما رسانده اند كه: «پرده حيا را بردريد تا بر هر مكر و زشتي مجاز شويد!»