مجتبی فتحی: شعری به مناسبت شهادت زندانی سیاسی غلامرضا خسروی

و سکوتشهادت غلامرضا
لبریزترین
جام ایامم شد…

آنگاه که ابلیس مرگ
پیمانه ی پر غرور زندگی یک زندانی را
زهر آگین کرد
و
قامت شمشادی را
در خون غلتاند

تا شاید
سرو سرکش آزادی را
به زیر بکشد….

ناقوس مرگ
دوباره
در سرای ضحاک به صدا در آمد

و عشق و خون
در هم آمیخت

لاله ای
رنگ آمیزی شد

و کبوتری خونین بال
پرکشید…

سفر به سلامت
ای گلدسته ی آزادی…

و تو ای دژخیم

باش تا آتش فشان
فروخفته در انبار دلها
طغیان کند…

11 خرداد 1393
1 ژوئن 2014‎