شایعات حضرت سرکار باور می کنیم
حرف مفت و زر زر و ليچار باور می کنیم
زهر دادند و به ما گفتند داروی شماست
ما شفای عاجل بیمار باور می کنیم
شیر در حبس است و زنجیری به دست و پای او
جنگل و سلطانی کفتار باور می کنیم
معنی جمهوری و آزادی گفتار را
از زبان چوبه های دار باور می کنیم
بلبل و قمری و مرغ عشق را گردن زدند
ناله های جغد و قارّوقار باور می کنیم
راز ماهیِ سیاه کوچک بهرنگ را
از زبان مرغ ماهیخوار باور می کنیم
زنده رود و کرخه و کارونمان از یاد رفت
معجز چشمه علی در غار باور می کنیم
منکر الوند و کوه بیستونیم و سهند
برجک زندان پس دیوار باور می کنیم
آب دریای ارومیه چه شد، هامون کجاست؟
حوض مسجد شاه در بازار باور می کنیم*
نذر کرده سکه ای در آب حوض انداختیم
وا شدن های گره در کار باور می کنیم
جای پندار خوش و گفتار و کردار نکو
خدعه های واعظ مکار باور می کنیم
چشم ها و گوش ها بسته به سیما و صدا
از خر دجالتان اخبار باور می کنیم
لاله های واژگون بسیار بسیارند و ما
از زبان چکمه ها آمار باور می کنیم
خورده ای و منکری و ما خروس و دمب را
نه، که سوگند تو را هر بار باور می کنیم
اصل کاری اش درون جیب شلوار شماست
آنچه بیرون مانده از شلوار باور می کنیم
چشم های هیز مردان در پی زن ها روان
عفت زن در کمی چلوار باور می کنیم
مصلحت در هر چه باشد حکم شرعی هم همان
(عکس مار) ? را هر بار جای [مار] باور می کنیم**
تا گرفتار خرافات و طلسم و غفلتیم
عکس را در ماه هالو وار باور می کنیم
بی خیال شعرهای طنز هالو می شویم
چرت و پرت شاعر دربار باور میکنیم
محمد رضا عالی پیام – هالو
*-ازاعتقادات عوام است اگر در حوض مسجد شاه تهران که در بازار واقع است، سکه ای بیندازند، گره از کارشان باز می شود.
این رسم را در حوض صحن حرم امام رضا نیز دیده ام.
در صحن آتشکده یزد حوض بزرگی است و تابلویی به این شرح: سکه هایی که مردم در این حوض می اندازند ربطی به آیین و اعتقادات زرتشتی ندارد.
**- ماجرای ? (عکس مار) و [مار] را در پاورقی صفحه ده جلد هفتم افاضات آقای هالو بخوانید.