مشرق در مطلبی به نام «گل به خودیهای ظریف»، در بزنگاههای حساس را در همین ۶ سال اخیر به تحلیل ظریف و طیف او پرداخته است و انها را اینطور بیان میکند:
“تحقیر صنایع نظامی کشور در دانشگاه تهران
تهمت پولشویی سنگین به جمهوری اسلامی در کشاکش برچسبهای بین المللی!
استعفای ظریف در روز سفر بشار ارسد به ایران و تحت الشعاع قرار دادن این سفر مهم
دفاع همه جانبه از جیسون رضاییان در زمان بازداشت
حالا هم پیشنهاد مذاکره به آمریکاییها آنهم پس از ترور حاج قاسم.”
مشرق ادامه میدهد، وقتی به عقبه و سابقهی ظریف، زندگی و تحصیلات و مشاغل و مسوولیتهای ظریف مینگریم، آنگاه چندان عجیب نمی نماید.
محمدجواد ظریف در تاریخ ۱۷ دی ماه سال ۱۳۳۸ ، در یــک خــانواده مــذهبی ســنتی و نسبتاً ثروتمند در تهران متولد شد. پدر وی از تاجران امور نساجی بود . محمدجواد ظریف تحصـیلات ابتـدایی و متوسـطه خـود را از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ در دبسـتان و دبیرسـتان علـوی تهران گذراند ولی پیش از پایـان تحصـیلات دبیرسـتانی و بـه دلیـل شـرایط سیاسـی و امنیتـی در سال ۱۳۵۵ با ویزای دانشجویی بـرای ادامـه تحصــیل به ایالات متحده عزیمــت کــرد و از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۶ در کالج مقدماتی درو در ایالت سانفرانسیسکو در حال تحصیل بود.
پدر مرحوم آقای ظریف به شدت مخالف خط مشی انقلابیون مسلمان علیه حکومت شاهنشاهی بود. ظریف در سال ۵۵، یعنی زمانی که هنوز آتش انقلاب شعله نزده بود، از کشور خارج شد و در جریانات انقلاب در داخل کشور، هیچ حضوری نداشت.
او در آمریکا، زمانی که دیگر آتش انقلاب شعلهور شده بود و پایههای رژیم شاهنشاهی در حال فروپاشی بود، به انجمن اسلامی دانشجویان در برکلی نزدیک شد. اوج فعالیت انقلابی ظریف در این بود که به توصیه حسین شیخالاسلام(دیپلمات باسابقه جمهوری اسلامی) رشته تحصیلی خود را تغییر داد:
” انقلاب که در آستانه پیروزی بود، بنده هم تصمیم گرفتم رشته ام را عوض کنم.”
تازه فعالیت جدی ظریف در انجمن اسلامی دانشجویان مربوط به دوران بعد از پیروزی انقلاب بود .
ظریف در سال ۵۸، برای مدتی کوتاه به ایران بازگشت و در همین فاصله ازدواج کرد و دوباره خیلی زود با خانواده به آمریکا برگشت. ظریف درحالی که ۲۰ سال داشت در کنسولگری جمهوری اسلامی در سانفرانسیسکو مشغول به کار شد. او مدتی بعد و همزمان با تحصیل در دانشگاه ایالتی سن فرانسیسکو، کارمند محلی نمایندگی جمهوری اسلامی در سازمان ملل شد و تا سال ۶۷ و با وجود اینکه هنوز کارمند وزارت خارجه نبود، سمتهایی چون مشاور و کاردار نمایندگی را عهدهدار بود.
جدای از این که ظریف در تمام طول جنگ تحمیلی در آمریکا بود، حتی در اواخر جنگ، سال ۶۷ که بحث سربازی ظریف مطرح شد، سربازی خود را هم به صورت امریه در نمایندگی ایران در سازمان ملل گذراند.
ظریف در بخشی از کتاب «آقای سفیر» درباره دوران خدمت سربازی خود می گوید:
“آقای ولایتی به رئیس جمهور وقت که رئیس شورای عالی دفاع نیز بودند، نامه ای نوشت تا مرا در وزارت امور خارجه مامور کنند. به این صورت از تاریخ ۸ آبان ۱۳۶۷ مامور به خدمت سربازی در وزارت امور خارجه شدم. حتی وقتی به عنوان سفیر و نفر دوم آقای دکتر کمال خرازی به نیویورک اعزام شدم هنوز سرباز بودم. دکتر خرازی شرط رفتنشان به نیویورک را پذیرش سفارت و نفر دومی بنده اعلام کرده بودند.”
مهدی نصیری، مدیرمسوول اسبق روزنامه کیهان یکی از مواجهات خود را با محفل موسوم به «حلقه نیویورکیها» در وزارت خارجه، چنین روایت می کند:
“پس از انقلاب حلقه های متعدد فکری و سیاسی در جمهوری اسلامی شکل گرفت که گاه بر آنها عنوان حلقه داده شد .
دو حلقه مشهور و موثر از این حلقه ها یکی حلقه کیان با محوریت نشریه کیان و ترویج آرای دکتر سروش و جریان روشنفکری دینی بود و دیگری حلقه نیویورک با محوریت آقایان کمال و صادق خرازی و محمد جواد ظریف.”
“این حلقه با استقرار در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل نقش به سزایی در ترویج تئوری گفتگو و مذاکره با آمریکا و تنش زدایی ایدئولوژیک بین ایران و آمریکا داشت و به نظرم ثمره نهایی تلاشهای این حلقه در ماجرای برجام به بار نشست. البته حلقه نیویورک در سالهای بعد تا ۸۲ تحولاتی را پشت سر گذاشت و آقایان ناصری و موسویان و … به آن اضافه شدند و از نقش خرازی ها کاسته شد و ایده گفتگو و تعامل با آمریکا قوت گرفت.”
” نکته قابل توجه در جمع بندی بحثها این بود که جناب خرازی به بنده و جمع توصیه کردند که لازم است دیداری از نیویورک و آمربکا داشته باشیم. پرسیدیم: ربط این توصیه با مذاکرات امروز ما چیست؟ ایشان لبخندی زد و سری تکان داد و گفت: توصیه می کنم دیداری داشته باشید، بد نیست.
مقصود به طور واضح این بود که دیدار از نیویورک و آمریکا می تواند به تعدیل مواضع شما نسبت به آمریکا منجر شود و طبعا دیگر این قدر از سیاست خارجی هاشمی و ولایتی انتقاد نخواهید کرد.”
اوج روایت نصیری آن جاست که از قول نادر طالبزاده، سخنی را از یکی از اعضای «حلقه نیویورک» نقل می کند که به نوعی شبیه همان سخن ظریف در دانشگاه تهران در سال ۹۳ بود:
“آقای نادر طالب زاده نیز بعدا برای من تعریف کرد که وقتی برای ساخت مستند ساعت ۲۵ (با مضمون انعکاس فقر و بی خانمانی در جامعه آمریکا) به آمریکا رفته بود، برای استمداد و طلب همکاری به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل مراجعه می کند و وقتی درخواستش را مطرح می کند، یکی از کارمندان ارشد دفتر و عضو حلقه نیویورک، پرده پنجره ای را که در منطقه منهتن نیویورک باز می شد بالا می زند و به طالب زاده می گوید: برجها را می بینی؟ بیا از عقل در جامعه آمریکا فیلم بساز و نه فقر!
درک این نکته اساسی، بسیار مهم و حیاتی است که «ظریف» یک فرد نیست، یک «اندیشه» است؛ اندیشهای پرنفوذ و قدرتمند که حتی در ساختار سیاسی کشور است و سالها(حتی چند دهه است) گلوگاههای مهمی از حوزههای مختلف کشور را در اختیار دارد.
این اندیشه، قدمتی به اندازه خود انقلاب دارد و حتی در اوج فضای انقلابی دهه شصت هم در بزنگاههایی اعلام وجود کرده است. یک طیف این اندیشه، در سازمان مجاهدین انقلاب(که بعدا شاکله دستگاه امنیتی کشور را شکل داد)، معتقد بودند که نظر ولی فقیه نه مولوی، که ارشادی است و همینها موجب انشعاب و در نهایت انحلال این سازمان شدند.
یک طیف از این اندیشه، در مجلس شورای اسلامی، در اوج جریان دفاع مقدس، «مجمع عقلا» را شکل داد تا با مهار سپاه پاسداران، جنگ را هر چه زودتر و با هر شرایطی به پایان برساند. یک طیف آن، در خرداد سال ۶۵، در یکی از اتاقهای هتل لاله، با هیات سطح بالای آمریکایی به سرپرستی رابرت مکفارلین (مشاور وقت امنیت ملی کاخ سفید) مذاکره کرد و خط ارتباطی ایجاد شده را برای سالهای بعد حفظ نمود.
یک طیف آن در اوایل دهه هفتاد با راه اندازی دو روزنامه «ایران» و «همشهری»، فاز عبور جامعه از انقلابیگری و شکلدهی به طبقه بورژوا-لیبرال ایرانی را کلید زد. یک طیف آن، در اوایل دهه هفتاد در درون تشکیلات امنیتی کشور در حال برنامة ریزی و طراحی روی کار آمدن «اصلاحات» بود.
یک طیف این اندیشه، در اواخر دهه شصت، از «جهاد سازندگی» وارد حوزههای استراتژیکی چون «نفت و نیرو» شد و تا همین امروز، شاهراه اقتصادی کشور را در کنترل دارد و…
آن «اندیشه» غربشیفته که شرح آن رفت، امروز خود را در یک تنگنای تاریخی حس می کند و فرصت را برای نهایی کردن پروژههای سه دههای خود، بسیار محدود میبیند. پس عجیب نیست که همه سلولها و ابزارهای خود را فعال کند تا در یک بازه زمانی کوتاه، دستکم برخی سرپلها را برای خود فتح و تثبیت کند تا جلوی حذف خود را از صفحه سیاسی بگیرد.