«مقاومت به هر قیمت» یا «خشونت پرهیزی»؟

نعمت فیروزی

قسمت دوم :

در ترازوی تعادل قوا

برای تغییر و جابجایی هر پدیده به قدرت نیاز است. و جواب معادله تغییر اجتماعی نیز چیزی جز قدرت نیست. تاریخ هم بار ها گفته قدرت عنصر مادی محقق شدن پیروزی ها، و نداشتن قدرت مبین شکست ها و ناکامی ها است. اما سوال اساسی این است که قدرت (توانایی) چگونه به دست می آید؟ چگونه کفه در ترازوی تعادل قوا سنگین می شود که با آن بتوان دشمن را شکست داد و سرنگونی را محقق کرد؟ در سپهر سیاسی ایران امروز راه کارهای مختلفی بیان می شود اما النهایه همه در دو راه کار کلی دسته بندی می شود:

یکم . مقاومت به هر قیمت (قهر آمیز)         دوم . راه کار خشونت پرهیز

«مقاومت به هر قیمت»

تاریخ معاصر پر است از جنبش های مقاومت و تجارب گران قیمتی که با هزینه های متفاوتی در جوامع مختلف به ثمر رسیده است. این تجارب به ما میآموزد که «هزینه مبارزه» با اتخاذ شکل وشیوه مبارزه ارتباط مستقیم دارد. شیوه مبارزه اما در اساس در اختیار نیروی مبارز نیست. بلکه به دشمن و در حقیقت به عنصر «توحش» و «دژخیمی» حاکمان ستمگر به بستگی دارد. از همین رو در ادبیات سیاسی گفته میشود روش و «استراتژی مبارزه را دشمن تحمیل میکند.» به عبارت دیگر انتخاب «روش مقاومت» و مبارزه ابتدا به پیشتازان و سپس به مردم یک جامعه، تحمیل میشود و ناشی از عملکرد حاکمان ستمگر است. پیشتاز و توده مردم در انتخاب روش مبارزه مجبورند واقع بین باشند! زیرا نفس هزینه ایی که با گوشت و پوست و زندگی خود پرداخت میکنند، بصورت جبری آنان را ناچار میکند واقع گرا باشند. به بیان ساده هیچ ملتی و قومی از سر شکم سیری و تفنن دست به مقاومت و مهمتر از آن، دست به مقاومت قهر آمیز برای تغییر نمی زند!! ضمن اینکه مجموعه ایی از روش های مسالمت آمیز و قهرآمیز در طول زمان به مثابه کلیدهای یک قفل تست می شود تا سرانجام کلید نهایی یافت شود. خصلت هر مقاومت حتی در شکل قهر آمیز آن در آغاز تدافعی است زیرا تحمیل شده از جانب دشمن است. یعنی خلق و پیشتازانش به ناچار و از روی اجبار و تحمیل دست به قهر می زنند. اما این بدین معنی نیست که همیشه در تدافع بماند. خصلت تهاجمی هم به خود میگیرد. خصلت تهاجم مقاومت اما ارتباط مستقیم با دٌز عنصر «فدا» دارد. هر جنبشی که خصلت تهاجمی بخود می گیرد باید ریشه آن را در ساختار تشکیلات   (ترکیبی از آرمان، رهبری، کادرها و اعضا و اعتماد میان آنها) دید. از این رو در ادبیات مقاومت ایران و مجاهدین ترم «مقاومت به هر قیمت» پروسه ایی پر پیچ و خمی داشته است. این ترم بدلیل شناخت دقیق از دشمن (رژیم آخوندی) و در جریان عمل بکار گرفته شده است و از همین رو از شاخصهای صلاحیت شناخته شده است. و بالا و پایین تشکیلات هم ندارد، همه با شاخص فدا و مقاومت به هر قیمت شناخته می شوند. خروجی مادی آن در صحنه نبرد «جنگ صد برابر» است. یعنی در پرداخت قیمت که همان فدا باشد، حد مشخصی وجود ندارد و بی انتها است. 50 سال پیش سعید محسن از بنیانگزاران مجاهدین گفت:«ارزش هرکس در مبارزه به اندازه قیمتی است که می پردازد.» حالا سوال اساسی این است که چگونه می توان در ورای شعار، و در صحنه مادی و صلب و سخت نبرد، به مقاومت به هر قیمت و جنگ صد برابر رسید؟ یا به عبارتی پشتوانه و زیر ساخت مقاومت به هر قیمت چیست؟ واقعیت این است که سرشت فدا و فداکاری با آزادگی تنیده شده است، نه با اجبار و اکراه! فرد و جریانی می تواند در فداکاری سقف بشکافد و مقاومت به هر قیمت را انتخاب کندکه دارای : 

یکم. رزمنده داوطلب و بدون چشمداشت مالی و غیر مالی.

دوم:  داوطلبی در طول زمان و مستمر باشد. 

 لازمه این کار داشتن سازو کاری تشکیلاتی است که عمیقا دارای دمکراتیسم درونی باشد تا بتواند داوطلبی اعضا را مستمرا تست کند. از این رو در تشکیلات مجاهدین مکانیزم «تعهد و انتخاب» بطور مستمر انجام می شود. در حقیقت نهایتا همه چیز از کلمه «انتخاب» میگذرد! در این تشکیلات مستمرا در معرض انتخاب قرار میگیرید که بمانید یا بروید. به مبارزه ادامه دهید یا انتخاب غیر مبارزه و دنبال زندگی شخصی بروید! با این توضیحات بخوبی می توان درک کرد که فرد و جمعی که مقاومت به هر قیمت را مستمرا انتخاب کرده است میتواند بیشتر فدا کند و بطور مادی در تعادل قوا دست بالا را پیدا کند و آنها نه تنها مرعوب نمی شوندکه مرعوب میکنند! آنچه که پای رزمنده را در میدان نبرد شل میکند و او را دچار ترس و فرار از پرداخت قیمت میکند، حساب و کتاب های کاسبکارانه منفعت فردی و خانوادگی و نگرش تجارت مآبانه به مبارزه است. وقتی که فرد دائما در این فضا سیر میکند که چه به دست آوردم و چه از دست داده ام، و در مبارزه و سختی ها یا نگران منفعت خویش یا نگران سرنوشت خویش است ، لاجرم اسیر تعادل قوای برتر دشمن و مرعوب قدرت او می شود.

خشونت پرهیزی

خشونت پرهیزی یا عدم خشونت، اصلی است که خشونت را رد کرده و در پی غلبه بر آن است. اصطلاح “غیر خشونت آمیز” در سال ۱۹۵۱ توسط نیکولاس کوخ در آلمان استفاده شد و اوایل دهه ۱۹۷۰ گسترش یافت. اما قبل از آن مهاتما گاندی “مقاومت منفی” را زندگی کرد، که از نظر او با «قدرت حقیقت» و با کنش مستقیم «غیر خشونت آمیز قوی» همراه است. او با طرح مقاومت منفی و اقدامات عملی، علیه خواست حاکم اشغالگر بریتانیایی عمل میکرد، و سرانجام موفق شد توده ها را برای آزادی هند از مستعمره بریتانیا به میدان آورد و آن را محقق کند. از نظر گاندی عدم خشونت از موضع قوت است. او در رابطه با ترس از خشونت نوشت: «اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند و تنها راه احقاق حق، خشونت باشد بی هیچ تأملی باید سلاح برداشت. من هرگز نمی‌پسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت دربرابر نیروهای شاه «فان» تسلیم شوند و از آن‌ها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد. قویا معتقدم هرجا بین خشونت و ترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم.»  (بوندرانت ص ۱۳۹) 

خشونت پرهیزی یک راه کار و یک نظریه بدون چالش نبوده است و رهبران مختلف در جغرافیای مختلف به شیوه های مختلف آن را به کار بسته اند. بسیاری نیز با آن مخالفت کرده اند.

نلسون ماندلا که جنبش غلبه بر آپارتاید در آفریقای جنوبی را رهبری کرد، طرفدار بخشش و آشتی و رد نفرت بود، او با شعار: «توانایی ما در رنج کشیدن، شما را شکست خواهد داد!» تلاش کرد نفرت نژادپرستانه را مهار و بر آن غلبه کند. اما جالب این‌که خود ماندلا هم برخلاف تصویری که از او به‌عنوان یک مبارز خشونت‌پرهیز ارائه می‌شود کسی بود که از الگوبرداریهای بی‌هزینه به خشم  میآمد و استدلال می‌کرد «در هند، گاندی با یک قدرت خارجی سر و کار داشت که به‌مراتب واقع‌گراتر و دوراندیش‌تر از رژیم آفریقا بود! ( نقل از مقاله سایت مجاهد)

مارتین لوتر کینگ بیان دیگری از خشونت پرهیزی دارد و آن را از بی هزینگی جدا میکند و علاوه بر این پا را یک پله بالاتر میگذارد و میگوید: «عدم خشونت اصل مهم اخلاقی هم دارد: هرگز نباید به خود اجازه داد که به جایی برسید که حاضر به همکاری با شر باشید. این یکی از دشوارترین جنبه های جنبش بدون خشونت و اقدام مستقیم را نشان می دهد. این کل مسئله نافرمانی مدنی است. معنای نافرمانی مدنی در تحلیل نهایی این است: عدم همکاری با شر به همان اندازه همکاری با خیر، یک الزام اخلاقی است.» 

ارنستو چه گوارا، لئون تروتسکی، فرانتز فانون، سوبها چاندرا بوز، مالکوم ایکس،و…. از منتقدان سرسخت خشونت پرهیزی بودند و به گونه‌های مختلف استدلال می‌کردند که خشونت پرهیزی و صلح‌طلبی با حاکم ستمگر تلاشی برای تحمیل اخلاق بورژوازی بر ستمکشان است. 

جورج اورول نویسنده کتاب مزرعه حیوانات، در مقاله «تأملی درباره گاندی» استدلال کرد که راهبرد مقاومت بی‌خشونت گاندی می‌تواند در کشورهای دارای «مطبوعات آزاد و حق تجمع» مؤثر باشد، که می‌تواند «نه صرفاً توسل به افکار خارجی، بلکه برای به وجود آوردن یک جنبش توده ای، یا حتی برای اینکه مقاصد خود را به دشمن خود بشناسانید. اما او نسبت به مؤثر بودن رویکرد گاندی در شرایط متفاوت تردید داشت.

نتیجه:

کسی که تاریخ را مطالعه کرده باشد میداند که ملت ها اغلب استقلال خود را از طریق مقاومت قهر آمیز بدست آورده اند. بنابر این بر اساس شواهد تجربی و همچنین ماهیت فاشیسم دینی حاکم بر ایران ابهامی بر این که چه مسیری به آزادی ایران می انجامد وجود ندارد. اما اگر در خلاء زندگی نکنیم و به بیان دیگر هپروتی نباشیم و برای بزدلی ریشه دار در خود تئوری پردازی نکنیم و تازه از خواب ۴۰ ساله زمستانی هم سر برنداشته باشیم، با نگاهی به پروسه جنبش مقاومت و مجاهدین درمی یابیم که این جنبش بعد از عبور از مرحله «عدم خشونت» به «مقاومت قهر آمیز به هرقیمت» رسیده است. آنها که بعد از ۴۰ سال از خواب بیدار شده اند اگر صادق باشند (که متاسفانه تاکنون کارنامه سیاهی در این زمینه دارند) باید اول پل های ارتباطی خود را با شر فاشیسم دینی قطع کنند و با خیر، مقاومت انقلابی ۴۰ ساله همکاری کنند تا همان مقاومتی را که ادعا میکنند مورد قبول واقع شود! حالا نوبت به داوری هریک از ما رسیده است که کدامیک؟ مقاومت به هر قیمت را برگزینیم یا تحت عنوان خشونت پرهیزی! فرمان بازگشت به پشت پنجره خانه؟ پر واضح است که هر جریانی که در مبارزه صادق باشد و حقیقتا خواستار تغییر وضع موجود باشد درخواهد یافت که راه کار خشونت پرهیزی در مقابل فاشیسم دینی سرآب است. در جهان امروز در آستانه ورود به عصر هوش مصنوعی، «حق» و «قدرت» دیگر برخلاف فلسفه ارسطويی و قرون وسطی نه منشاء الهی دارند و نه منشاء موروثی!، بلکه منشاء و منبع‌ آنها يک فرديت سکولار شده است که در حق انتخاب تبلور می یابد. بله اینجا هم همه چیز از یک مجرا و آن «حق انتخاب» میگذرد. ما حق داریم که انتخاب کنیم چگونه با حاکم ستمگر برخورد شود. همانطور که شاعر شورشی، فرمانده ایی از ارتش زاپاتیست ها در جنوب مکزیک نوشته: در رویاهایمان دنیای دیگری را دیده ایم. دنیایی صمیمانه، دنیایی که قطعاً عادلانه تر از دنیایی که اکنون در آن حرکت می کنیم… آن دنیای صمیمانه رویای گذشته نیست، چیزی نیست که از اجداد ما آمده باشد. از جلو می آید، از قدم بعدی است که برمیداریم! راستی قدم و مرحله بعدی چیست؟ به فریاد حسرت آلود جوانان که از خیابان های تهران و سایر شهرها بعد از اعدام سه جوان قیامی برخاست گوش فرا دهیم: «وای به روزی که مسلح شویم!« اینچنین دشمن استراتژی را بر ما تحمیل میکند. و البته که مقاومت ایران و مجاهدین و جوانان شورشی و کانون های شورشی به اشتیاق آن هزار دستان است!