نفرین دوزخ!

نعمت فیروزی

پیش‌بینی رویدادهای آینده یک کار پیچیده و چالش برانگیز است و سیاست قلمروی آن را چالش برانگیزتر کرده است. تحلیل آنچه در آینده بطور قطع رخ خواهد داد، البته امری امکان ناپذیر است. اما می توان تحولات را در تابلوهای مختلف فرموله کرد، و سیر تحولات را بر اساس نوع درک از واقعیت‌ها، در جهات مختلف ترسیم کرد. و البته تصمیم گیری معقول تری در پی خواهد داشت. درنظر گرفتن شقوق مختلف در سیاست، عمدتاً ناشی از فقدان درک یکسان از چیستی تحولات ناشی می‌شود. اما در عین حال باید دانست که درک نایکسان، صرفا مبتنی بر برداشت متفاوت از واقعیت نیست بلکه علاوه بر آن، متاثر از پارامتر های دیگری از جمله قدرت، ثروت، ترس و …است. وقایع پیش‌بینی‌نشده در سیاست، تحت عنوان نظریه «قوی سیاه» تعریف می‌شود، «قوی سیاه»(۱) استعاره‌ای است از پیشامدهایی که مشاهده آن‌ها شگفت‌انگیز و بسیار نادر است و چون کسی به طور معمول انتظار وقوع آن‌ها را ندارد، توده‌های مردمی در توجیه دلایل وقوع چنین پدیده‌هایی گاه به استدلال‌های غیرعقلانی و حتی خرافی روی می‌آورند. این نظریه توسط نسیم نیکلاس طالب(۲) معرفی شده است.این نظریه اشاره دارد به  وقایع نادر، غیرمنتظره و با تأثیر بالا، که می‌توانند به طور قابل توجهی فضای سیاسی را تحت تأثیر قرار دهند. این رویدادها معمولاً خارج از انتظارات عادی رخ می‌دهند و پس از وقوع، نیاز به توضیح‌پذیری دارند، هرچند که قبل از وقوعشان پیش‌بینی‌ناپذیر بوده‌اند. مرگ ناگهانی افرادی که کرسی های بزرگ ریاستی کشوری را اشغال کرده اند در همین شمار هستند. مرگ رئیسی، از آن رویدادها یی است که ناگهانی و پیش‌بینی‌ناپذیر بود، که اگر چه به جنایات شخص او پایان داد اما ممکن است موتور جنایت را در بعضی دیگر روشن یا خاموش کند. همچنین تاثیراتی در فضای سیاسی ایران و بویژه حاکمیتی که روی او سرمایه گذاری کرده بود داشته و دارد. واکاوی این تاثیرات و مشخصا عوارضی که برای حکومتی که او سمبلش بود، و نیز ثمراتی که برای جنبش انقلابی مردم دارد، می تواند ما را نسبت به فهم روند حوادث آینده کمک کند. بویژه از آن جهت که بدانیم ماموریت و نقش جلاد ۶۷ در دستگاه فاشیسم دینی، سد بستن جلوی همین جنبش و قیام های انقلابی بود که در ۱۴۰۱ موقتا آن را زیر خاکستر سرکوب فرو برد. 

بعد از جلاد ۶۷ رئیسی

همه رسانه ها و مدیای رنگارنگ فارسی و همه تحلیل گران به گمانه زنی روی ۲ موضوع متمرکز شدند:

 یکم. علت سقوط و مرگ جلاد که تا چندین تابلو، از حادثه طبیعی تا تابلوهای مختلفی که به «تئوری توطئه» راه می برد، مطرح شده است.

دوم.گمانه زنی جایگزین برای رئیسی، 

اما دو موضوع اصلی و محتوایی که کمتر به آن پرداخته شده عبارت از: کلان ضربه استراتژیک و نیز انتخاب راه هایی است که بدنبال این ضربه، خامنه ای را مجددا ناگزیر از فکر به آن می کند. نباید از نظر دور داشت که ساختار متناقض شتر گاو پلنگ نظام ولایت فقیه، شدت ضربه را ضریب می زند. حقیقت این است که تناقضات ماهوی که در قانون اساسی ارتجاع نهادینه شده است این نظام را در مدیریت باب طبع ولی فقیه با بن بست روبرو ساخته است و تا وقتی ولی فقیه در راس نظام تصمیم گیری است، حضور هر کسی در جایگاه ریاست جمهوری، نمود ضرب المثل «سگ زرد برادر شغال است» را می یابد. به بیان دیگر جایگزینی رئیسی چه با خاتمی و چه نسخه دوم رئیسی، نه تنها دردی از نظام ورشکسته را درمان نمی کند بلکه بیش از پیش شقه و شکاف و جنگ گرگها را تشدید می کند. این موضوع چنان سیمانی شده است که همه آنها که به نسخه استعمار امید دارند، را وادار ساخته این داروی زهر آگین اصلاح طلبی را با سلطنت ترکیب کنند و معجون ترکیبی به نام جمهوریخواهان – سلطنتی! بسازند تا شاید بتوانند از این رهگذر چند صباحی برای رژیم پسا خامنه ای طول عمر بخرند. غباری که اخیرا در سپهر سیاسی میهن برخاسته است، البته با مدیریت اتاق فکر امنیتی های نظام، همین هدف را در پی دارد. آن دسته از کسانی هم که هنوز برای به بازی گرفتن «نرم تنان» نظام! توسط خامنه ای گمانه زنی می کنند، بدون اشاره به عوارض آن به مثابه جام زهر، علاوه بر نمایش حماقت، در حقیقت نوعی کیسه دوختن برای پسا خامنه ای است که البته تداعی معنای «پختن شن» است. اما  در میان پیام ها و تحلیل های مختلفی که بدنبال مرگ رئیسی از جانب شخصیت ها و احزاب و سازمان ها منتشر شد، نباید این حقیقت را نادیده گرفت که پیام آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت بود که با روشن بینی ویژه اش بر این دو موضوع انگشت گذارده، و مخاطبین را از اعوجاج روی مسایل فرعی برحذر می دارد. از یک سو کلان ضربه استراتژیکی که سرمایه گذاری ۸ ساله خامنه ای را سوخت و خاکستر کرد، از دیگر سو، دو راهی که در پیش پای خامنه ای قرار گرفته است. در بخشی از پیام آمده است: »خامنه‌ای لرزه سرنگونی را در سراپای رژیم احساس می‌کند. یا باید زهر بخورد و عقب بنشیند که در این صورت طلسم اختناق می‌شکند و رژیم سرنگون می‌شود یا باید مثل همیشه بر انقباض و اختناق و خالص‌سازی و بر تروریسم و جنگ‌افروزی بیفزاید و به سلاح اتمی رو بیاورد. علی‌القاعده سر مار ولایت برای بقا و هژمونی خودش چنین خواهد کرد.»

واضح است که باید هشیار بود و نباید با موج تحلیل های مدیای فارسی خود را دلخوش کرد.تکیه غلیظ مدیای فارسی زبان روی علت سقوط هلی کوپتر ( به مثابه شکل ضربه)با گزارشاتی که یاد آور سکانس هایی از فیلمهای پلیسی-کارآگاهی است، و با تزریق هیجان به مخاطب همراه است، آدمی را به گمانه زنی در باره قاتلی وا می دارد، که معمولا هم، سایه به سایه مقتول حرکت می کند! ( البته نباید تابلوی حذف جلاد توسط رقبا کنار گذاشته شود، اما پر بها دادن به آن هم ما را از محتوای ضربه ایی که نظام و خامنه ای دریافت کرده و دو راهی مرگباری که در آن قرار گرفته، منحرف می کند.) این نوع گزارشات و تحلیل های با تم کارآگاهی، که تلاش دارد با تحلیل و نه با سند و مدرک، «تئوری توطئه» را اثبات کند، نه به دنبال حقیقت، که به دنبال جمع کردن فالور و بیننده است. بجز سیمای آزادی، کمتر رسانه ای به محتوا ( به معنی ضربه وارده به نظام) و نتایج و دستاورد آن، برای مردم تحت ستم ایران و جنبش انقلابی سرکوب شده پرداخته است. شادی سراسری مردم ایران در داخل و خارج، اوج گرفتن عملیات اختناق شکن روزانه کانون های شورشی، رشد شگفت انگیز پراتیک های تبلیغی تا ۲۰۰۰۰ پراتیک در عرض روزهای گذشته توسط جوانان و کانون های شورش در سراسر ایران ، گوشه ایی از فوران خشم اجتماعی و گسترش قهری است، که نشان از فضایی جوشان و انفجاری میهن دارد، و خامنه ای را وا می دارد که در مخیله خود به عقب نشینی حتی یک قدم هم فکر نکند. بی جهت نیست که در پیام به مخبر به عنوان جانشین موقت، بر ادامه راه رئیسی تکیه می کند. علاوه بر این، برای اولین بار است که در دیپلماسی جهانی شاهد به چالش کشیدن قواعد و پروتکل‌های رسمی ارسال پیام همدردی با حاکمان می‌شویم، و بسیاری از شخصیتها، پارلمانترها و مقام‌های سیاسی پیام تبریک ارسال می‌کنند. موج اعتراض جهانی به برگزاری مجلس یادبود برای جلاد در مجمع عمومی ملل متحد، و تحریم و عدم حضور نمایندگان کشورها در آن، منجر به نمایش کرسی های خالی مجمع عمومی شد، که بی آبرویی و افتضاحی برای تصمیم گیران اصحاب مماشات شد. و به بیان رسانه های جهان،«جلسه یاد بود رئیسی تباه شد». اجازه دهید پاراگراف آخر را از زبان شهیدان قتل عام و قیام های اخیر بگوییم :

ما، که روزی به دست او و دیگر جلادان این سرزمین از حق زندگی محروم شدیم، اکنون نظاره‌گر انتقام هستیم و دیدیم که چگونه به «نفرین دوزخ» گرفتار آمد. ما شاهدیم که گریه‌های مادران داغدیده مان چگونه بدل به خنده و شادی و رقص و پایکوبی شده است. و خدانور رقص کنان، درودی ویژه برای لبان شکفته سراسر ایران زمین دارد. ما شاهد بودیم که جلاد بطرز عبرت آموز و حیرت انگیزی در برابر عدالت ناگزیر تاریخ، چسان بی‌پناه و ناتوان بود. و چه آسان سرنوشت او که روزی با خونسردی احکام مرگ ما را امضا می‌کرد، حالا خود در برابر قضاوتی بالاتر قرار گرفته و به داوری خلق و تاریخ گرفتار آمد. ما رفتیم اما می دانیم که خاطرات و آرزوهای ناتمام ما، هرگز فراموش نشده، و همچنان در دل‌های شما زنده ادامه خواهد یافت. و روزی فرا می‌رسد که بقیه جلادان به سزای اعمالشان خواهند رسید و عدالت و آزادی بر گستره این خاک سایه خواهد گسترد. ما، از جهان دیگر، و البته از مردمک چشمان شما زندگان، به آینده‌ روشن این جغرافیا در افقی نزدیک می نگریم. شاد باش و دیر زی ای زیباترین وطن!

  پاورقی: 

۱-وجه تسمیه این پدیده ریشه در فرهنگ غرب دارد که قوی سفید را مظهر پاکی تصور می‌کردند و از آن‌جایی که بیشتر مردم قوی سیاه را ندیده بودند، وجود آن را مظهر شیطان و نماد شرّ و جادوگری می‌پنداشتند.

۲- نسیم نیکلاس طالب (متولد ۱۹۶۰) نویسنده و تحلیلگر لبنانی-آمریکایی است که آثارش بر مسائل تصادفی بودن و احتمال و عدم قطعیت متمرکز است. کتاب قوی سیاه او، که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، در ارزیابی ساندی تایمز به عنوان یکی از ۱۲ کتاب اثرگذار بعد از جنگ جهانی دوم توصیف شده‌است. او جنگ جهانی اوّل، فروپاشی شوروی سابق، «ابداع و ظهور وب» و حمله سپتامبر ۲۰۰۱ به برج‌های دوقلو را در رده رخدادهای قوی سیاه قرار داده است.