مجتبی حسینی، سردبیر سایت «اعتمادآنلاین»، طی یادداشتی درباره نقش سازمان مجاهدین خلق در پروژه ایرانهراسی در لابیهای موجود دستگاه تصمیمگیری هیات حاکمه آمریکا نوشت: سازمان مجاهدین خلق یک سازمان شبهنظامی و سیاسی با آموزشهای انتحاری و خودزنی و خودسوزی، حتی تظاهرات جلوی مجامع بینالمللی برای اختلال در روابط ایران با سایر کشورها، را در بیلان اقدامات و عملکرد خود دارند.
حمله به بندر فجیره و کشتیهای اماراتی و همچنین شلیک راکت در منطقه سبز بغداد و اصابت موشک در فاصله یک کیلومتری سفارت آمریکا در بغداد، از دیگر خبرهایی بودند که رسانههای جهانی، به اشکال متفاوتی آنها را روایت کردند.
اقدامات شبهنظامیان تروریست در عملیات خرابکاری علیه کشتیهای امارات و شلیک راکت به حوالی سفارت آمریکا در بغداد، اقداماتی به منظور شروع آتش جنگ بین ایران، آمریکا و کشورهای منطقه است تا منتج به جنگ براندازی جمهوری اسلامی شود.
سازمان مجاهدین خلق متهم اصلی چنین اقداماتی است! زیرا آنان یک سازمان شبهنظامی و سیاسی با آموزشهای انتحاری و خودزنی و خودسوزی، حتی تظاهرات جلوی مجامع بینالمللی برای اختلال در روابط ایران با سایر کشورها، را در بیلان اقدامات و عملکرد خود دارند. حال از چنین فرصتهای پیشآمده در شرایط حاضر در منطقه، برای ایجاد تقابل و تخاصم و درگیریهای ناخواسته بین ایران و آمریکا و سایر کشورهای منطقه استفاده میکنند تا با تبدیل این عرصه به میدان جنگ براندازی علیه- به اصطلاح- رژیم حاکم بر ایران، منافع خود را حاصل کنند.
اینهم درخواست رژیم از امریکا: آمریکاییها اگر میخواهند مشکلاتشان با ایران حل و فصل شود، اولاً بهتر است مشکلاتشان را با رقبای بینالمللی خود بدون قرار دادن ایران وسط ماجرا حل و فصل کنند و ثانیاً برای درک بهتر شرایط ایران لازم است تا فایل اطلاعات پایش و پالایششده گروههایی نظیر سازمان مجاهدین خلق را ببندند و همزمان آنان را در مقام سوژه ضدامنیت و منافع ملی خود تحت بررسی امنیتی و اطلاعاتی قرار دهند.
خدمات خرابکاری، جاسوسی و خبرچینی سازمان مجاهدین خلق، فقط منحصر آمریکاییها نیست و آنها همین خدمات را برای دولتهایی نظیر فرانسه نیز انجام دادهاند.
برای همین کافی است آمریکاییها کمی تاریخ بخوانند و به خاطر بیاورند که چگونه روزگاری هدف شماره یک منابع امروز اطلاعاتی خود بودهاند:
1- شنود سفارت آمریکا
2- ترور وابستههای نظامی آمریکا ، افرادی چون سرهنگ هاوکینس، سرهنگ ترنر، دونالد جی اسمیت، رابرت آر، گرانگراد و ویلیام سی
3- بمبگذاری در دفاتر انجمن ایران و آمریکا، اطلاعات آمریکا، پپسی کولا، جنرال موتورز، خطوط هواپیمایی پان امریکن، کمپانی نفتی شل
4- حمله به سفارت آمریکا پیش از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام
5- همکاری با کا.گ.ب در پرونده سرلشکر مقربی.
البته اقدامات ضدآمریکایی سازمان به همین پنج مورد خلاصه نمیشود. آنان حتی سال 1358 با حضور در مقابل سفارتخانه آمریکا، درخواست بازجویی پرسنل سفارت آمریکا را دادند، امری که با مخالفت شورای انقلاب مواجه شد. سازمان همچنین استرداد شاه از سوی آمریکا، قطع رابطه با امپریالیسم آمریکا، قطع صدور نفت به آمریکا، افشا و لغو کلیه قراردادهای سیاسی–اقتصادی و نظامی با آمریکا، افشای شبکه جاسوسی سیا و ساواک در ایران و ضرورت قید صریحمحور ضداستبدادی و ضدامپریالیستی اسلام در قانون اساسی را به عنوان مطالبات اصلی خود اعلام کردند.
آمریکاییها باید به این پرسشها پاسخ دهند که: چرا سازمان مجاهدین خلق که در حال حاضر نقش سرویس اطلاعاتی تیم B را بازی میکند، حتی پس از خروج از ایران به جای پناه بردن به آمریکا، راهی فرانسه شد تا این کشور را به کانونی برای فرماندهی علیه جمهوری اسلامی تبدیل کند؟
آمریکاییها آیا نمیدانند سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدا، ارتباط گیری بدون وقفه با نمایندگان احزاب سوسیالیست و کمونیست اروپایی را آغاز کرده تا همزمان بتواند حیات و معاش سیاسی خود را تامین کند و هم آنکه از طریق قدرتهای جهانی راهی برای رسیدن به قدرت در ایران فراهم سازد؟
آیا مقامات امروز آمریکا از یاد بردهاند که طی همان ایام بازگشت مجاهدین خلق به فرانسه، مسعود رجوی و دیگر کادر رهبر سازمان، دست از مواضع ضدآمریکایی خود برنداشتند و ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا، را به خاطر اظهاراتش در محکومیت ترور آیتالله دکتر بهشتی، مورد ناسزاگویی قرار دادند؟
آمریکاییها اگر کمی تاریخ چند دهه اخیر ایران را بخوانند، خوب متوجه خواهند شد که سازمان مجاهدین خلق، بر اساس ماموریتی که در اروپا برایش صادر شد، به ظاهر دست از خواب چپنمایی برداشت وبه آمریکادوستی رسید. استراتژی سازمان با این هدف کلید خورد و ارزش جدید جایگزینشده در سازمان از سوی کادر رهبریاش به این ترتیب اعلام شد: «ما به عنوان یک نیروی انقلابی از تضاد بین امپریالیسم با ارتجاع (جمهوری اسلامی) برای رسیدن به حاکمیت بهرهبرداری کردیم!» نکته کمدی این استدلال این بود که رهبری سازمان تا قبل از این به اعضا و سمپاتهای خود میگفت برای نابودی امپریالیسم باید جمهوری اسلامی را نابود کرد و بعد از آن مدعی شد برای نابودی حکومت ایران باید از امپریالیسم مدد جست!
هرچند آمریکاییها بلافاصله دگردیسی سازمان را نپذیرفتند، اما در نهایت برخی سناتورهای جمهوریخواه که ارتباطات خوبی با سوسیالدموکراتهای فرانسوی داشتند با تلاش خود و با تبلیغ این ادله که: «دشمنِ دشمن من، دوست من است»، باعث شدند سازمان مجاهدین خلق که در لیست گروههای تروریستی آمریکا قرار گرفته بود، به عنوان یکی از سازمانهای سرویسدهنده به آمریکاییها مورد حمایت و استفاده آنان قرار گیرد. حضور چهرههایی نظیر جان بولتون و رودی جولیانی در همایشهای سالانه مجاهدین خلق، در همین راستا قابل ارزیابی است.
مجاهدین خلق، با پرداخت پول به افرادی همچون بولتون و جولیانی، لابیسازی در کنگره و سیاست خارجی آمریکا را با جعل خبر و فریب اطلاعاتی آمریکاییها دنبال میکند. آنان همچنین تلاش دارند خود را به عنوان سازمانی مقتدر، بزرگ، کارآمد در مقام آلترناتیو جمهوری اسلامی به آمریکاییها تحمیل کنند.
بدون تردید، هیات حاکمه آمریکا به ویژه کاخ سفید، در معرض فریبی بزرگ قرار گرفته است. این فریب بزرگ را میشود از همان لحظه محکوم کردن تصمیم ترامپ در جابهجایی سفارت آمریکا به بیتالمقدس توسط سازمان و مریم رجوی مشاهده کرد. مخالفت سازمان با این تصمیم ترامپ در راستای منافع فرانسه بود و شاید همین رفتار حکایت از آن داشته باشد که سرویس اصلی سازمان همچنان کشورهایی نظیر فرانسه است که به دلایل تاریخی، فلسطین را هنوز در حوزه نفوذ خود تعریف میکند.
ترامپ اگر به سخنان نهم تیرماه 97 رهبری انقلاب اسلامی توجه کند، که پس از مدتها نام فرانسه و انگلیس را هم به عنوان سرویسگیرندگان خدمات سازمان اعلام کردند، خواهند فهمید که سازمان مجاهدین خلق بیش از آنکه به آمریکاییها سرویس داده باشد، به رقبای بینالمللی آمریکا از جمله فرانسویها و سوسیالیستهای اروپایی خدمات داده است. همین موارد شاید کافی باشد تا ترامپ بداند دستگاه سیاست خارجیاش با وجود افرادی نظیر جان بولتون برای چه جریانی بازی میکند.