نعمت فیروزی
تفاوت “دیپلماسی انقلابی” با زدوبند سیاسی
مطابق همه تجارب انقلابها تضادهای طبقاتی و ایدئولوژیک در دوران انقلاب و بویژه در فاز نهایی به اوج خود میرسد و نیروهایی که در ظاهر به جامعه انقلابی وابستهاند، اما از نظر منافع به طبقات حاکم یا قدرتهای خارجی وابسته یا نزدیک هستند، اغلب در برابر تحولات، مقاومت میکنند. این نیروها، به دلیل برخورداری از جایگاه اجتماعی یا اقتصادی ویژه، به عنوان «واسطههای قدرت» عمل کرده وتلاش میکنند از طریق تبلیغات، تفرقهافکنی، یا حتی همکاری مستقیم با سرکوبگران، جریان انقلاب را منحرف یا تضعیف کنند. مطالعات تجربی در تاریخ انقلابهای جهان، وجنبشهای استقلالطلبانه واجتماعی، نشان میدهد که این همکاریهای ضدانقلابی نه تنها از دلایل تعویق یا سرکوب انقلابها بودهاند، که کمترین تاثیر آن زمینهساز خرید زمان برای حاکمیت سرکوبگر شده است. بر این اساس، بررسی نقش نیروهای داخلی مخالف انقلاب به مثابه «عاملین تداوم وضع موجود»، می تواند در فهم بهتر تحولات راهگشا باشد.
تاریخ پر از نمونههایی است که در آن نیروهای مرتجع وورشکسته سیاسی، با تضعیف جنبشهای مردمی، بقای حکومتهای استبدادی را ممکن ساختهاند. با این مقدمه به بررسی یک نمونه تاریخی از خیانت نیروهای ضدانقلابی در جنبشهای انقلابی میپردازد تا زمینهای برای تحلیل وضعیت کنونی ایران فرآهم شود.
روشنفکران بورژوازی در انقلاب الجزایر
در دوران استعمار فرانسه، جامعه الجزایر به دو طبقه عمده تقسیم شده بود: یکم. فرانسویها وکلونیستهای اروپایی که مالکیت زمینها ومنابع اصلی اقتصادی را در اختیار داشتند. دوم. بومیان الجزایری که عمدتاً از لحاظ اقتصادی، اجتماعی وسیاسی، فقیر ودر حاشیه بودند. جبهه آزادیبخش ملی (FLN) در سال ۱۹۵۴ با هدف مبارزه مسلحانه برای استقلال الجزایر تأسیس شد.
(۱) نخبگان بورژوازی الجزایری شامل روشنفکران آموزشدیده در مدارس فرانسوی، سیاستمداران وابسته به نظام استعماری، وتجار ثروتمندی بودند که جایگاه اجتماعی واقتصادی خود را مدیون ساختار استعماری فرانسه میدانستند. این گروه به جای پیوستن به مبارزات استقلالطلبانه، اغلب با استعمار فرانسه همکاری کردند، وبه بازارهای اقتصادی فرانسه وابسته بودند واز روابط تجاری با کلونیستهای فرانسوی سود میبردند. جبهه آزادیبخش ملی شعارهایی برای توزیع مجدد زمینها، ملیسازی منابع، و ایجاد جامعهای برابر داشت. این برنامهها تهدیدی مستقیم برای ثروت وامتیازات نخبگان بورژوازی به شمار میرفت. مبارزات جبهه آزادیبخش ملی با مشی مسلحانه و حملات مستقیم علیه منافع فرانسه بود. مشی مسلحانه باعث شد که بخشی از نخبگان بورژوازی الجزایری احساس خطر کنند. از همین رو فرانسه از آنها به عنوان ابزاری برای تضعیف جنبش استقلالطلبانه استفاده کرد. آنها در رسانههای تحت کنترل فرانسه، جبهه آزادیبخش ملی را متهم به افراطگرایی و خشونت، میکردند. (آن موقع هنوز کلمه تروریزم مصطلح نشده بود.) این تبلیغات برای ایجاد شکاف وتفرقه در میان مردم وکاهش حمایت عمومی از جبهه طراحی شده بود. فرانسه همچنین برخی از آنها را به عنوان نمایندگان مردم الجزایر در مذاکرات سیاسی معرفی کرد، در حالی که این افراد هیچگونه مشروعیتی نزد اکثریت مردم نداشتند. بعضی از آنها برای فرانسه علیه مبارزین، جاسوسی می کردند واطلاعات حیاتی در مورد ساختار وعملیات جبهه آزادیبخش را به مقامات فرانسوی ارائه میدادند. این اقدامات باعث دستگیری وسرکوب بسیاری از رهبران مقاومت شد. جبهه آزادیبخش ملی از طریق شبکههای مخفی و بیانیههای عمومی، خیانت این افراد را برای مردم افشا میکرد و آنها را خائن به ملت معرفی میکرد. پس از پیروزی انقلاب وخروج فرانسه، بسیاری از این نخبگان مجبور به فرار از کشور شدند. آنها یا به فرانسه مهاجرت کردند یا از صحنه سیاسی الجزایر حذف شدند. جامعه الجزایری، این نخبگان را به عنوان همکاران استعمار محکوم کرد. خیانت آنها به آرمانهای استقلال باعث شد که در تاریخ الجزایر به عنوان نمادهای ضدملی شناخته شوند.
شاید به زحمت در تاریخ سیاسی جهان معاصر، کشوری بتوان پیدا کرد که به میزان صحنه سیاسی ایران، پیچیده و در عین حال بین خلق و ضد خلق و حق و باطل و خائن و انقلابی، و وطنپرست و وطنفروش، مرزها در هم و قاطی شده باشد.این بلبشوی سیاسی چنان افسارگسیخته شده است که موریانه های درخت تناور انقلاب، خود را زنبور عسل جا می زنند و برای تنها آلترناتیو استخواندار و اصیل ملت ایران «شورای ملی مقاومت» لغز ملی و انقلابی و … می خوانند.پرداختن به پارازیت های آنان نه از سر ارزش پاسخگویی، بلکه بیان حقیقت برای مردم، یک وظیفه است.
هر کس دستی در آتش کارسیاسی – دیپلماتیک در خارجه داشته باشد می فهمد که برگزاری مجموعه ایی کنفرانس در بالاترین سطوح سیاسی مقامات سابق و لاحق کشورهای جهان بویژه آمریکا در یک ماه گذشته چه معنایی دارد بویژه سیاستی که با شرافت پیوند خورده باشد. به جرات می توان گفت که فقط در قد و قواره و صلاحیت شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین به رهبری مریم رجوی است. لجن پراکنی بر این کارهای عظیم وسترگ از سوی بعضی از چپ های کوتوله وبقایای سلطنت ولشکر سایبری رژیم به صورت کر هماهنگ همان تفاوت بین نور افشانی ماه است وعوعو سگان. اما فارغ از این قیاس آنها حقیقتا در فازی زندگی می کنند که جز ترحم آدمی را برنمی انگیزد! این حرفها البته در باره همه آنها صدق نمی کند و خطاب این نوشته به “چیزفهم هایشان” است. آنها از دیپلماسی انقلابی هیچ درکی ندارند ومتناسب با سایز خودشان قیاس به نفس می کنند، درک می کنند وتحلیل می کنند. دیپلماسی انقلابی، خلق جدید مجاهدین ومشخصا مسعود رجوی است که در دنیای تک قطبی از چهار دهه پیش تا کنون بنیاد گذاشته شده واکنون به مرحله میوه دادن رسیده است. تا قبل از فروپاشی بلوک شرق وشوروی، دیپلماسی انقلابی جز اینکه در جبهه بندی سیاسی در سمت شوروی و چین ایستاده و حمایت آنها را بدست آورده باشد، مفهومی نداشت. بنابر این دیپلماسی در دوران جنگ سرد بر محور رقابت میان دو ابرقدرت وایدئولوژیهای متضاد شکل میگرفت. در این دوره، ابزارهایی مانند جنگهای نیابتی، ائتلافهای نظامی واقتصادی، وجنگ روانی نقش برجستهای داشتند. ودیپلماسی انقلابی نیز بهطور مستقیم تحت تأثیر این رقابتها وبا حمایت بلوک شرق می توانست به موفقیتهایی دست یابد.
آنچه که خلق جدید مجاهدین وابداع شخص مسعود رجوی است دیپلماسی انقلابی فرآیندی از پایین به بالا، یعنی حرکت سیاسی وتوضیحی از میان توده های مردم و شهروندان کشورهای آزاد به سوی هرم قدرت است. در این فرآیند زدوبندی وجود ندارد بلکه با کار توضیحی مردم را نسبت به درد جامعه ایران دردمند می کنند وسپس با حمایت همین شهروندان، حمایت نماینده آنها را در شهرداری ها ومجالس مختلف بدست می آورند. واز این طریق به کریدورهای قدرت راه پیدا می کنند وبر تصمیم گیری ها تاثیر میگذارند. این کار با “لابیگری” تفاوت محتوایی دارد. زیرا این تاثیر گذاری مانند لابیگری، برای آوردن قدرت دولتی ابر قدرت جهان پشت خود نیست. بلکه هدف این است که جنبش از شر محافل استعماری که در مماشات با رژیم منفعت دارند در امان بماند. به تجربه هم ثابت شده که هرجا که مقاومت غایب است رژیم آنجا را پر می کند. بطور خلاصه شاخص های دیپلماسی انقلابی مجاهدین به شرح زیر است:
یکم. شرافت اخلاقی: فعالیت سیاسی اصول انسانی وارزشهایی نظیر عدالت، آزادی وکرامت انسانی را محور قرار می دهد. بدون توجه به سود شخصی، یا فشارپذیری بیرونی یا تاثیر پذیرفتن از تعادل قوای بیرون است. مبنای این شرافت اخلاقی در مجاهدین پرداخت وفدا استوار است. بنابر این نمی تواند با حرکت سودجویانه فردی تهدید شود.
دوم. پویاییقدرت نرم: دیپلماسی انقلابی آنها از “قدرت نرم” استفاده می کند. “قدرت نرم” (Soft Power) به توانایی جذب ومتقاعد کردن بدون اجبار نظامی یا اقتصادی اشاره دارد. ابزارهایی مانند فرهنگ، ارزشها وروایتهای زندگی فداکارانه اعضای مقاومت. کتاب قطور شهدای مجاهدین نماد این قدرت نرم است.
سوم. هوشیاری وتحلیل استراتژیک: شناخت دقیق از شرایط ژئوپلیتیکی واجتماعی، بهویژه در دنیای تکقطبی از اهمیت بالایی برخوردار است. دیپلماسی انقلابی باید از شکافهای شخصیتی وایدئولوژیک میان شخصیتها، احزاب، ودولتهای مخالف بهرهبرداری کند وبا تحلیل دقیق، فرصتهای نفوذ وپیشبرد اهداف را شناسایی کند.
چهارم. بهرهگیری از فرصتها: فرصتها در فضای بینالمللی معمولاً زودگذر هستند. بنابراین، دیپلماسی انقلابی باید توانایی واکنش سریع ومؤثر به تغییرات را داشته باشد. لازمه این کار تشکیلات منسجم وآگاه است.
پنجم. کار در کمیت بالا وصرف وقت وانرژی وهزینه: برای برقراری ارتباطات گسترده با نهادهای مدنی، سازمانهای بینالمللی و …، نیاز به انجام واحد های کوچک کار اما بالا دارد. همراه با صرف زمان وانرژی کافی. اصطلاح با “سوزن کوه کندن” همین معنی را دارد.
همچنان که گفته شد زیر ساخت این دیپلماسی بر فداکاری وآمادگی برای پرداخت مال وجان وانتخاب داوطلبانه است. اینجا موسسه استخدام دیپلمات با حقوق بالا نیست. حالا هرکس می تواند قیاس کند چنین گنجینه عظیمی در کجا وکدام گروه چپ و راست یافت می شود؟ آنها که هنوز در حل و فصل مسایل خانوادگی درگیرند و بر حقوق فردی و منافع فردی شش بش می کنند، سالیان نوری با دیپلماسی انقلابی فاصله دارند و حق دارند آن را نفهمند.در حقیقت آنها گرگ و روباه و خوک درون خود را به مجاهدین نسبت می دهند.
پایان این نوشته شعری از مولانا را مدد می گیرم که بسیار منطبق بر احوال دل نخبگان بورژوازی است.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود میتند
چون تو خفاشان بسی بینند خواب کاین جهان ماند یتیم از آفتاب
کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس (محوشده)
پاورقی:
۱.دوزخیان روی زمین، فرانس فانون: فانون که خود در جریان انقلاب الجزایر حضور داشت، در این کتاب به تحلیل نقش نخبگان وابسته به استعمار وضرورت مقابله با آنها پرداخته است.