طی روزهای گذشته محمد نوری زاد، طی انتشار مطلبی در سایت شخصی خود با عنوان “ای خدا، ای فلک ، ای طبیعت” خواستار “آشتی ملی” در ایران شد. خانم شعله پاکروان مادر زنده یاد ریحانه جباری، یکی از قربانیان اخیر رژیم ولایت فقیه، در واکنش به این مطلب نامه ای سرگشاده خطاب به نوری زاد پاسخی قاطع، شجاعانه و واقعگرایانه ای را منتشر کرد.
متن کامل نامه خانم شعله پاکروان به قرار زیر است:
جناب آقای محمد نوریزاد
پیام آشتی جویانه ی شما را خواندم . چه خوب است که شما مردم بزرگ ایران را در سراسر کره زمین به بخشیدن یکدیگر فرا میخوانید . مثل قصه هایی با پایان خوش که در انتهای همه ی ظلمهایی که به افراد میشد ، هفت شب و هفت روز جشن میگرفتند و تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی میکردند .
نیک میدانید که برای شما و تیزهوشی تان احترام فراوان قائلم . اکنون که پرچم آشتی ملی و بخشش عمومی فراز کرده اید از شما میخواهم چند نکته را مد نظر داشته و مرحله به مرحله پیش بروید .
فرض را بر این بگیریم که فراخوانتان ، آبی بر آتش دلهایی باشد که فرزندانشان تیرباران یا سر بدار شده اند . فرض کنیم که در یک فراموشی ملی ، آوارگی ها و مصادره اموال و محرومیت از تحصیل و پاکسازی های شغلی و هزار مورد دیگر از ذهن ها پاک شود . اما با هزاران زندانی که اکنون لشکر ذخیره ی اعدام هستند چه میکنید؟
بهتر است در گام اول از مسئولینی که با شما حشر و نشر دارند بخواهید همه ی اعدامها چه سیاسی و چه عادی را متوقف کنند . زیرا در دیدارهایی که با خانواده های اعدامی داشته ام ، هیچ نشانی از مهر و دوستی و آشتی با ماشین اعدام ندیده ام . بی شک شما نیز در دیدارهایتان با چنین خانواده هایی به این درجه از نفرت و آتش دل پی برده اید . حتما یادتان هست که تقریبا یکسال پیش 6 زندانی اهل سنت اعدام شدند که شما گزارش حال و روز مادری که دو پسرش را اعدام کرده بودند ، همچنین مهنای خردسال را منتشر کردید . وقتی مادری با مشت به شیشه آمبولانس میکوبد تنها گوشه ای از آتش درونش را نشان میدهد .
تنها تکه ای از کوه نفرتش را پرتاب میکند . شما بهتر از من میدانید که هر اعدام به معنای ایجاد کانون جدیدی از نفرت و خشم است .
مرحله بعدی برای آشتی و بخشش این است که همه ی زندانیان عقیدتی و سیاسی آزاد شوند . چگونه میتوان حکم نوزده ی ساله ی آرش صادقی را دید و از او توقع آشتی و بخشش داشت؟ چگونه آتنا فرقدانی یا دائمی میتواند دوازده یا چهارده سال پشت میله ها بماند و گیسهایش رنگ دندانهایش شود و سخن از آشتی بزند ؟ هزاران کس چون اینان پشت میله ها در حال پوسیدن هستند . حتما افشین سهراب زاده را میشناسید . پسر جوانی که مبتلا به سرطان است و به زندان میناب تبعید شده . او هنوز سی سالش نشده . حسین رونقی با تن تکه پاره و کلیه های نابود شده اش هنوز زیر دندان مرگ ، پشت میله هاست.
شما بعنوان مردی که از صف سیاهی و ظلمت جدا شده و در پی جبران گذشته اید برای پس گرفتن اموالتان کفن پوشیدید و پشت زندان اوین اتراق کردید و دشواری های زیادی را تحمل کردید . کسانی که سالهای جوانی شان به یغما رفته و میرود چه کنند؟ کسانی که پاره های تنشان را زیر خاک کردند چه کنند ؟ شما که خود مدتی را در زندان گذراندید ، دهها و صدها زندانی را بهتر از من میشناسید که بیمارند و با مرگ دست و پنجه نرم میکنند . تکلیف آنان را به خیر و خوشی روشن کنید . تازه این اول ماجرای آشتی ملی ست که شما چراغش را روشن کرده اید .
مرحله بعدی این است که بساط تبعیض های قومیتی و جنسیتی و دینی و …. را جمع کنید .
آیا میتوانید همان کسانی را که خودتان میگفتید از خون و مال این مردم بی پناه فربه شده اند وادار کنید که از منافعشان دست بردارند و چنگهای فرو رفته شان در گوشت ملت را بیرون بکشند؟
من برای شما آرزوی موفقیت میکنم و از ته دل امیدوارم پیش از مرگ آن روز را ببینم که ظلم پایان یافته ، اعدام لغو شده ، زندانیان عقیدتی آزاد شده ، زندانیان عادی دارای حقوق اولیه ی انسانی شده ، دزدهایی که دستشان تا ارنج در خزانه ملت فرو رفته به محکمه کشیده و منصفانه محاکمه شوند ، دختران و پسرانی که آواره سرزمینهای دیگر شده اند به آغوش مادر میهن باز گردند بی آنکه چون حکمتی و کوکبی و صدها بازگشته ی دیگر دستگیر شوند،
در آخرین مرحله هم بخواهید که در راستای بخشش عمومی و فراموشی ملی ، لطف کنند و آدرس قبر جوانان مردم را که از دهه های قبل اعدام شده و در خفا دفن شده اند بگویند . تا مردم داغدار بعد از خوردن شیرینی آشتی ملی ، بروند و سنگی بر مزار عزیزانشان بگذارند و بر سینه بکوبند و یک دل سیر گریه کنند بر سالهایی که سنگی نداشتند بر گورجوانشان.
برادر عزیزم آقای محمد نوریزاد ، شما پرچم آشتی را فراز کردید ، بی آنکه به پی ریزی پرچم دادخواهی نیم نگاهی بکنید . نمیدانم طبق چه معنا و معیاری سخن از دادخواهی دو طرف کرده اید . گویی هم ظالم و هم مظلوم دادخواهند !!! راستش این را یا باید از سر سهو انگاشت و یا از سر تیزهوشی سیاست بازانه . دلم نمیخواهد شق دوم را در موردتان باور کنم . بنابر این پیش خود میگویم این یک اشتباه انشایی ست . وگرنه چطور توجیه کنم ماجرای تحصن روبروی زندان اوین و لاستیک دنا را که به دستگیری دهها معترض خاموش منجر شد که هر کدامشان با وثیقه های چند ده میلیونی آزادند ؟
برادر مصلحم جناب آقای نوریزاد ، همانگونه که در منزل حوری فرج زاده در مراسم تولد شهرام بخون تپیده و در حضور فعالین اجتماعی در مقابل فرمایش مصلحانه شما مبنی بر دست دوستی و آشتی و پذیرش همبستگی با کسانی که دستشان بخون آلوده است و اکنون پشیمان و نادمند گفتم ، اگر همه ی انسانهای روی کره زمین پشت شما بایستند و بگویند که کشندگان فرزندان را ببخشید ، به تنهایی میایستم و تکرار میکنم که هرگز با کسانی که دسیسه کردند و ریحانم را در اوج سلامت و جوانی ، با آن همه آرزو سربدار کردند حتی زیر یک سقف نمیمانم . آنروز هم در حضور کسانی چون دکتر ملکی ، عیسی سحرخیز ، حشمت طبرزدی و دیگر یاران و دوستان گفتم که هیچکس در آن جمع به اندازه ی من برای بخشش التماس نکرده و معنای بخشش را نمیداند . هیچکس توسط عزیز جوانمرگش توصیه به بخشیدن نشده . آنروز هم به شما برادر بزرگوارم گفتم که هرگز به مرگ یا اعدام کسانی که فرزند بی گناهم را در اوج ناجوانمردی و در لفافه ی قانون کشتند ، راضی نیستم . زیرا مرگ را شیاطین میپسندند و خونخواران . اما محاکمه و اقرار به دسیسه ،برای ثبت در تاریخ عدالتجویی در این سرزمین ، مهمترین کاری ست که باید انجام گیرد . بار دیگر به شما دوست و برادرم یاداور میشوم که شما صلاح خود را بهتر میدانید که در مسیر آشتی ملی از اموال خود بگذرید و ببخشید و فراموش کنید . اما من ، نه میبخشم و نه فراموش میکنم . تا پایان عمر ، چه کوتاه و چه بلند ، در انتظار محاکمه ی منصفانه ی دست اندرکاران کشتن ریحانه که با دفاع شجاعانه اش در برابر عمل کثیف تجاوز حاج مرتضی سربندی مزدور ایستاده بود ، هستم . محاکمه ای بدون حکم مرگ بدون اعدام . محاکمه ای برای رفع ابهامات . برای روشن شدن حقیقت . برای تجلی گوهر عدالت .