جمشید پیمان: از بس که مفت خورده ای،اینگونه فربهی
تو خشکی ای فقیه و من از یُمنِ می؛ ترم ساحل نشین کوثری تو و در پایِ خُم سرم دلخور مشو اگر که مرا با تو کار نیست تو زهد می فروشی و من باده می خرم دانی چرا به آتشِ دوزخ دلم خوش است؟ من از بهشت،چون تو درادامه