حسین پویا – نبرد اکبر کوسه و محمود تارزان
از آنسو تو بشنو ز محمود یل گرفته ست زانوی غم در بغل کنارش نشسته یل اسفندیار نمک می زند تکه های خیار شده چهره اش خیس از آب چشم دوتا جن گرفته پر از ریش و پشم به جنها بسی التماسیده است ولی بر لبش خنده ماسیده است چوادامه