Post Tagged with: "شعری از جمشید پیمان"

خون مهسا می شود گُل

خون مهسا می شود گُل

دیدگاها, فرهنگی نوامبر 20, 2022 ساعت 22:15

جمشید پیمان  ماهِ غمگین می‌بُرَد گیسوش می‌شوَد شوریده ‌دل؛ مهتاب دشت وَ کوه وُ درّه وُ دریا و جنگل سَربه سَر، آشفته جان، شوریده و بی‌تاب از فرازبام‌های پرتلاطم شعله می بارد بروی شهر شهر می‌غُرّد، می زَنَد فریاد: ای جلّاد، ننگ‌ات باد! سطح داغ و تیره‌ی آسفالت از ستارهادامه

جمشید پیمان: من از سرما نمی ترسم، فراوان دیده ام بهمن

جمشید پیمان: من از سرما نمی ترسم، فراوان دیده ام بهمن

دیدگاها سپتامبر 23, 2022 ساعت 20:55

الا ای پُرخورِ کم‌دو، که حالت سخت بحرانی‌ستدر این وضعی که تو داری،کجا وقتِ دُراَفشانی‌ست؟ اگر هیچ‌ات امیدی نیست، که چیزی میکند تغییرخموشی پیشه کن زاین‌پس، که گفتارت پریشانی‌ست شبانگاه‌ات به نالیدن، سرآمد ای سرودت یأسبرو سر نِه به بالین‌ات، که صبح‌ات غرقِ ویرانی‌ست دو دل هستی در این عرصه،ادامه