نعمت فیروزی
“اشتباه محاسبه استراتژیک” اصطلاحی رایج در ادبیات سیاسی، مطالعات امنیتی و روابط بینالملل است. این اصطلاح به مواردی اشاره دارد که در آن رهبران سیاسی یا نظامی به دلیل ارزیابی نادرست از شرایط، تصمیماتی میگیرند که نتایج آن در ابعاد کلان برخلاف اهداف و منافع آنها است. این اشتباهات معمولاً در سه حوزه زیر نمایان میشوند:
۱. اشتباه در ارزیابی قدرت نظامی: مانند حمله آلمان به شوروی در جنگ جهانی دوم.
۲. تحلیل نادرست از واکنش طرف مقابل یا جامعه بینالملل: نظیر حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ یا حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲.
۳. درک غلط از وضعیت داخلی: مانند اشتباه محاسبه آمریکا در حمله به ویتنام (۱۹۵۵) و اشغال عراق (۲۰۰۳).
جنگ غزه و دومینوی شکستها
حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر، نمایانگر یک اشتباه محاسبه استراتژیک از سوی علی خامنه ای بود. حدود چهارده ماه پیش، مسعود رجوی رهبر مقاومت در پیامی به مناسبت جنگ افروزی مدید رژیم در غزه عنوان کرد: “خامنهای نخستین بازنده استراتژیک جنگافروزی در منطقه است.” این گفته اشاره به واقعیتی داشت که رژیم ایران درگیر چالشی بزرگ شد و “لقمه ای بزرگتر از دهان” خود برداشت. این در حالی بود که در آن روزها رهبر فاشیسم دینی با دم خود گردو می شکست و سرمست از باده ای که حماس در کاسه اش ریخته بود، برای مردم ایران کری سرکوب می خواند و برای و از منطقه خواهان برسمیت شناختن هژمونی اش بود. اما روند ۱۴ ماهه جنگ غزه با همه تلخی هایش به دومینویی از شکست برای دیکتاتوری دینی ایران انجامید که آخرین حلقه آن، تا اینجا سقوط حکومت بشار اسد است.
عوامل سقوط بشار اسد
برای سقوط حکومت بشار اسد میتوان دلایل متعددی آورد، اما نقطه آغاز این فروپاشی، اشتباه محاسبه استراتژیک خامنه ای در جنگ غزه بود. این جنگ سرمایه گذاری ها و منابع رژیم و نیابتی های او را بلعید یا به شدت کمرشکن کرد. از دست دادن نیابتی ها و کاهش حمایت روسیه از اسد، به دلیل درگیریهای این کشور در جنگ اوکراین، اوضاع رژیم اسد را بسیار شکننده کرد. ترکیب این عوامل منجر به سقوط یکی از قدیمیترین دیکتاتوریهای منطقه شد.
فروپاشی محور مقاومت
سقوط بشار اسد ضربه بزرگی به محور مقاومت بود؛ محوری که جمهوری اسلامی برای گسترش نفوذ منطقهای خود به آن اتکا داشت. این شکست پیامدهای گستردهای دارد:
– فروپاشی عمق استراتژیک ایران: سوریه به عنوان یکی از ستونهای اصلی استراتژی منطقهای ایران محسوب میشد. سقوط اسد به معنای از دست دادن پایگاه مهمی در نزدیکی اسرائیل و لبنان است که توانایی ایران را در حمایت از حزبالله و گروههای نیابتی به شدت کاهش میدهد. سقوط اسد همچنین باعث مسدود شدن راه مواصلاتی زمینی به دریای مدیترانه است.
– تشدید تضاد در دورون حاکمیت و جنگ با مردم: با از بین رفتن محور ارتجاع، به گفته ولی فقیه رژیم از این پس باید در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران با دشمن (مردم) مستقیما روبرو شوند. زیرا هزینههای سنگینی که رژیم برای سرپا نگهداشتن بشار اسد و نیابتی ها متحمل شده، همه دود شده و رژیم بیش از پیش مورد سؤال خودی ها قرار میگیرد که این چه دستاوردی بود؟ این امر میتواند به ریزش نیروها و قیام مردمی علیه سیاستهای رژیم دامن بزند.
– تقویت امید به سرنگونی رژیم ایران: فروپاشی عمق استراتژیک و محور ارتجاع، امیدهای داخلی و بینالمللی برای تغییر رژیم ایران را تقویت میکند. شکست استراتژیک ایران در سوریه ممکن است مقدمهای برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد، زیرا قدرت منطقهای و توانایی صدور بحران یکی از پایههای بقای این رژیم است.
اثبات تجربه نبرد قهرآمیز و قیام عمومی
سقوط بشار اسد و رخدادهای سوریه نشان داد که مبارزه مدنی به تنهایی جواب ندارد و در پرتو مبارزه قهرآمیز است که قیام شهروندان غیر نظامی هم میتواند کمک به سرنگونی دیکتاتورهای خشنی مانند بشار اسد و رژیم ایران باشد. در این تجربه، حرکت سریع و قهرآمیز شورشیان بهعنوان یک عامل تعیینکننده، توانست نیروهای بیانگیزه نظامی دشمن را در جای خود میخکوب کند. این پیروزیهای اولیه شورشیان، نهتنها باعث تضعیف روحیه نیروهای رژیم اسد و عقب نشینی آنها شد، بلکه انگیزه و امید را به مردم مناطق دیگر سوریه منتقل کرد.
ازجمله در مناطقی مانند سویدا و اطراف دمشق، این پیروزیهای نظامی باعث شد مردم با الهام از قدرت و موفقیت شورشیان مسلح، قیام کنند و شهرهای خود را آزاد سازند. این فرایند نشان داد که سرکوب ماشین نظامی دیکتاتورها تنها از طریق مبارزه مدنی میسر نیست و حضور یک نیروی قهرآمیز فعال میتواند مقاومتهای پراکنده را به یک جنبش فراگیر و مؤثر تبدیل کند. بهطور مشخص، در دمشق، حضور قهرآمیز شورشگران در بیرون شهر، باعث شد که پایتخت عملاً بدون درگیری و با فروپاشی درونی نیروهای رژیم اسد فتح شود. این تجربه، یک بار دیگر ثابت کرد که در مواجهه با دیکتاتورهای سرکوبگر خشن، مبارزه صرفاً مدنی فقط در پرتو مقاومت قهرآمیز است که میتواند به نتیجه نهایی و سرنگونی رژیمهای استبدادی بیانجامد.
نگرانی از بنیادگرایی و نقش جامعه سکولار سوریه
هرچند نگرانیهایی درباره احتمال قدرت گرفتن نیروهای بنیادگرا پس از سقوط بشار اسد وجود دارد، اما دلایل متعددی نشان میدهد که جامعه سوریه به دلیل تنوع اجتماعی و فرهنگی خود، ظرفیت پذیرش چنین رژیمهایی را ندارد:
– بافت سکولار جامعه سوریه: سوریه یک جامعه متنوع و سکولار است که در آن اقوام و مذاهب مختلف از جمله علویان شیعه، دروزیان، مسیحیان و سنی ها و کردها زیستهاند. این تنوع، مانعی جدی برای حاکمیت نیروهای بنیادگرا محسوب میشود.
– نقش نیروهای ملی و سکولار: در میان مخالفان اسد، گروههای ملی و سکولار نقش مهمی ایفا کردهاند که می توانند مانع قدرت گرفتن گروههای افراطی شوند.
– تجربه تلخ مردم از بنیادگرایی: مردم سوریه با تجربه تلخ اشغال داعش و دیگر گروههای افراطی، نسبت به خطر بنیادگرایی هوشیارتر شدهاند.
سقوط بشار اسد، علاوه بر اینکه یک پیروزی بزرگ برای مردم سوریه محسوب میشود، همچنین نقطه عطفی در تغییرات منطقهای است. این تحول میتواند زمینهساز بازتعریف نظم سیاسی خاورمیانه و تقویت نیروهای سکولار و ملیگرا باشد. فروپاشی محور مقاومت و فرسوده شدن رژیم ایران، پیام امیدوار کننده ای به مردم و اپوزیسیون ایران می دهد که حول استراتژی قهر آمیز کانون های شورش و مجاهدین و شورای ملی مقاومت هرچه سریعتر گرد بیایند.
ورود خامنهای به صحنه پس از سقوط بشار اسد
ضربه خرد کننده سقوط اسد بر گیجگاه نظام، همه مقامات ریز و درشت آن را به پریشانگویی های متناقض وادار ساخت و تو دل نیروهای رژیم را بیش از ضربه به نیابتی ها خالی کرد، از این رو خامنه ای پس از تاخیر ۴ روزه خودش وارد صحنه شد .سخنرانی و مواضع خامنهای پس از سقوط بشار اسد نشانگر تلاش او برای بازسازی روحیه نیروهای تحت امر و جلوگیری از تشدید فروپاشی درونی نظام است. وی با اذعان به خطرناک بودن شرایط و وارفتن و انفعال نیروهایش، تلاش کرد با بهرهگیری از گفتمان “مقاومت”، از سقوط بیشتر مشروعیت و تلاشی درونی جلوگیری کند. خامنهای با به کار بردن لفاظیهای ایدئولوژیک و وعدههای مبهم درباره بازگشت مناطق از دسترفته سوریه، سعی کرد تأثیر روانی شکست را کاهش دهد و ذهن نیروهایش را از بحران استراتژیک خودش منحرف کندو در عین حال خط توطئه و نفاق افکنی در میان نیروهای سوری را برملا کرد.
او بهطور ضمنی تلاش کرد شکست در سوریه را به گردن ارتش بشار اسد بیندازد و همزمان با یادآوری نقش سپاه در ایجاد گروههای نیابتی در منطقه، از این شکست برای ادامه توجیه دخالتهای منطقهای استفاده کند. این مواضع او به روشنی حاکی از هراس از فروپاشی انسجام درونی و موج اعتراضات و انتقادات در میان نیروهای حامی نظام است. او همچنین بنا به طینت فاشیستی و پنهان نشدنی خود و نظامش به سرکوب هرگونه صدای مخالف در داخل تأکید کرد و با جرم خواندن تحلیل های مخالف سیاست خودش صدای مخالفین درون نظام را هم خفه کند.
بهطور کلی هدف اصلی خامنهای از ورود به صحنه، تلاش برای کنترل نیروهای وارفته و آسیبهای ناشی از شکست استراتژیک در سوریه، حفظ نیروهای نظام و سرکوب شکافهای داخلی با توسل به دروغ، بلوف، و تهدید بود.
در پاسخ به ولی فقیه فرسوده، ارتجاع و با توجه به بن بستی که در آن گیر افتاده است، ضرورت سرنگونی طلب می کند بیش از هر زمان دیگر به حمایت توام با هشیاری، از تنها آلترناتیو شورای ملی مقاومت، برخیزیم و به پیش بتازیم. قدرت و تعادل قوای مقاومت را در تظاهرات بزرگ پاریس در ۸ فوریه آینده هر چه سنگین تر نشان دهیم.