بیژن نیابتی – قتل عام در اشرف

 

Bijan-Niabatiجنایت کم نظیر10 شهریور در اشرف ، اگرچه قابل پیش بینی و گمانه زنی بود با اینحال یکباردیگر مرزهای نوینی را در سبعیت و سنگین دلی برجای نهاد . یکربع قرن پس از تابستان خونین 67 ، درست در سالگرد کشتار اسیران آنسال ، با همان وحشیگری ، با همان ماهیت و با همان کاراکتر.

وای که یافتن واژه ها برای توصیف آنچه که در دل گذشته و می گذرد ، گاه تا کجا سخت و دست نایافتنی رخ می نماید. وای که دهانه زدن بر اسب سرکش عواطف ناب انسانی ، ورای درست و غلطی های دنیای سیاست موجود ، گاه تا کجا صعب و ناممکن جلوه می کند. وای که دیدن صحنه واقعی از پس پرده ای از اشک ، گاه تا کجا عبث و بی حاصل به نظر می آید .

هویت واقعی آمران و عاملان و همدستان این بد سِگالی  پر فضیحت که درشمار مصادیق عینی “جنایت علیه بشریت” قرار دارد همانگونه که مسئول اصلی آن مطلقأ راز سربه مهری نیست .اعلامیه رسمی سپاه پاسداران و اطلاع رسانی! پیشاپیش ازتعداد شهدا و مواضع تشکیلاتی آنان و شور و فتوری که برتمامیت رژیم حاکم بود ، حتی به آنهایی هم که نمی خواستند بدانند نشان داد که آمران جنایت مذکور در کجا نشسته اند . این را هم که عاملان تهاجم به اشرف در کجای دولت دست نشانده عراق بیتوته کرده اند نیز چندان نیازی به رازگشایی نیست ! مسئولیت اول اما به تمام و کمال با دولت ایالات متحده آمریکاست. اگرچیزی نیازبه پرده دری داشته باشد بی تردید همین مقوله است و لاغیر.

نقش مترسکی به نام سازمان ملل متحد دراین پروسه نفس گیرچند ساله، در رابطه با تنها ابرقدرت موجود ، اگربنا برتمثیل باشد آنهم با مسامحه ! درست همان نقشی است که دولت مالکی در رابطه با حاکمیت جمهوری اسلامی بازی می کند. هم ملل متحد  و هم  دولت عراق دراین “مربع رذالت” تنها نفش”تسهیل کنندگی” دارند. یکی تسهیل کننده روند “فروپاشی نرم” تشکیلات مجاهدین و دیگری تسهیل کننده “نابود سازی سخت” کادرهای سازمانده آنان . همه تسلیم مجاهدین را می خواهند و آنان تنها سرمایه خود را که همانا تسلیم ناپذیری است سپر کرده اند و این چنین است که در تقابل گوشت و گلوله ، ارزشهای نوینی خلق می شوند که از یک “ارزش” اساسی و حیاتی در روزگار ما سرچشمه می گیرند ، “ارزش” بی همتای “مقاومت بهر قیمت” . ضد وادادگی ، ضد تسلیم ، ضد مرگ .

ارزش و ضد ارزش

آنچه که به “عنصرانسانی” سمت و سو می دهد و کنش و واکنشهایش را تنظیم می کند یک “سیستم ارزشی” نشسته در ذهن است. این “دستگاه ارزشی”، زنجيره بهم پيوسته ای از “بد و خوب ها” و “باید و نبایدهایی” هست که در یک “جامعه انسانی” مورد توافق عمومی است. دین هم درمفهوم عام خود چیزی به غیر از این “دستگاه ارزشی” نیست . ایدئولوژی هم . به این اعتبار هر موجود دوپایی یک “دین مدار” ! بالقوه و صاحب ایدئولوژی است.  ایدئولوژی اکثریت قاطع مردم همان ایدئولوژی حاکم هست که به عاریت گرفته می شود. ابن اکثریت نه دستگاه ارزشی و نه دین خود را انتخاب می کنند. عامل انتقال “سیستم ارزشی” درجوامع سنتی خانواده و در جامعه مدرن “مدیا” و سیستم رسانه ای است.

دراین میان اقلیت کوچکی هم هست که همواره “خلاف جریان” شنا می کند ، ایدئولوژی و ارزش هایش را خود انتخاب میکند ، راه و راهبرش  و دوست  و دشمنش را خود برمی گزیند  و زندگی و مرگش را نیز. از همه مهمتر چگونه زیستن و چگونه مردنش را که این خود حکایتی دگر است . در یک کلام تن به نظم حاکم نمی دهد. در این عرصه ارزشی ، در فراروی این اقلیت کم شمار همواره نبردی پایان ناپذیر درجریان است . هر روز ، هرسال ، هر گاه .

نظام حاکم” پیوسته و با پشتکاری قابل فهم به تولید “ضد ارزشها” مشغول است وعنصر”خلاف جریان” درحراست از “ارزشها”ست که به زندگی خویش معنا می بخشد . هر روز، هرسال ، هر گاه . “نظم حاکم” می خواهد که با اتکاء به ارتش رسانه ای خود از یکسو و با داغ و درفش و زندان و محدودیت و کشتار از سوی دیگر ، “ضد ارزش” هایی همچون خود خواهی ، وادادگی ، تسلیم ، بریدگی  و مهمتر و نفرت انگیزتر ازهمه اینها ، “خیانت” را  به مثابه ضد ارزش ترین عنصر تاریخ بشری ، طبیعی وعادی جلوه دهد و آن را برای جامعه “قابل فهم” کند. درمقابل “ارزش”هایی چون نوع دوستی ، فداکاری ، مبارزه و بر کاکل تمامی ایتها “تن ندادن” و “مقاومت” را همه پوچ و بی حاصل نشان دهد و عنصر مقاومت را در ذهنیت اجتماعی به شکست بکشاند .

در مقابل این تهاجم سهمگین باید ایستادگی کرد و من  دراین کشاکش نفس گیر هرگز، هرگز از تکرار لاینقطع این واقعیت خطاب به تمامی آدمهایی که می فهمند ! خسته نخواهم شد. می خواهم بگویم که بریدگی و ندامت طلبی اگرچه حق هر آدمی است اما “بد” است . رها کردن مبارزه و بدنبال زندگی رفتن اگرچه حق هر آدمی است اما “ارزش” نیست. خود شیفتگی و حرکت ازمنافع فردی ممکن است که “قابل فهم” باشد اما بی تردید “ضد ارزش” است. رفتن به زیرعبای شیخ می شود که انتخاب  کسی باشد اما قباحت دارد .

خیانت اما حق هیچکس نیست ، چرا که ابعاد آن دیگر شامل خود فرد نمی شود و بعد اجتماعی دارد. اینجا دیگربخشیدن خیانت ، حق هیچکس نیست چرا که محدوده آن دیگرمحدوده فردی نیست . این بزرگترین ضد ارزشی است که یک جنبش انقلابی برای دوام و بقای خود چاره ای جز مقابله با آن بهرقیمت ندارد.

درست در نقطه مقابل و درشرایط سرکوب و اختناق و زندان ، عنصرمقاومت نیز از چنین جایگاهی برخوردار است. چرا که مقاومت خود یک ارزش است ، برترین ارزش ها. بدون آن می توان براحتی هر “فردی” را جذب “سیستم” حاکم کرد ، همانگونه که کرده اند و می کنند و این همان نقطه پایان انسان است . موجودی که ازقضا با سرپیچی و مقاومت دربرابر خداست که سیب را میخورد و “آدم” می شود .هرچقدر که  “سیستم” وعواملش تلاش می کنند که عنصرمقاومت را از اعتبار بیاندازند ، متقابلأ باید به همان اندازه تلاش کرد که بر ارج و اعتبار آن افزوده شود . در این میدان ، دوری و نزدیکی سیاسی به “نیروی مقاوم” مهم نیست ، نفس مقاومت است که برترین ارزش هست و باید هم  که برترین ارزش بماند.

 آماج تهاجم به اشرف

تهاجم 10 شهریور به اشرف ویژگی منحصربه فردی دارد که با هیج تهاجم دیگری همسنگ و قابل مقایسه نیست . ضربه ای که رژیم برای آن ارزشی “فراتر ازمرصاد” قائل است تنها یک هدف می توانسته داشته باشد ، دستیابی به “رهبری مجاهدین” در اشرف . این هدف اگرچه به یمن هوشیاری مجاهدین ، حاصل “اطلاعات سوخته” ای بود که رژیم در اختیار داشت با اینحال حکایت از یک واقعیت شکوهمند در تاریخ معاصر ایران دارد ، واقعیتی که اگر به سمع مردم ایران برسد ، به باورمن توازن قوای سیاسی  و اجتماعی را علیه رژیم جمهوری اسلامی برهم خواهد زد . همان که کابوس رژیم تازیانه و دار است .

آری رژیم که می داند ! مردم ایران نیز باید بدانند که فرماندهی عالی مجاهدین در تمامی این سالهای دهشتناک که گاه قلب را از حرکت بازمی داشت و نفس را در سینه حبس ، هرگز ازمیان رزمندگان خویش به هیچ ساحل امنی هجرت نکرده و در میان آنان بود که به دشمن وحشی بیا بیا می گفت . آری رژیم می داند ! با اینحال در جنگ روانی کثیف  خود مدام  بر طبل  فرار رهبری و قربانی شدن بدنه مجاهدین می کوبد  و می کوبید و در اینسو نیز سفلاگانی چند که  نه می دانند و نه می توانند که بفهمند ، به ساز او می رقصند  و می رقصیدند .  بیا بیا گفتن او را به سخره می گرفتند و از فرارش به سواحل امن می نالیدند .

این “پاتک عظیم” یگانه پاسخ درخور به آن “تک” دشمن است . میوه سیاسی ضربه ده شهریور را تنها بدینسان می توان چید .

تأثیرات اجتماعی برملا شدن این درس ماندگار درمیان جامعه ایرانیان بسا بسا فراتراز تأثیرات اجتماعی 19بهمن 60 و شهادت سردار بیمثال مجاهدین موسی خیابانی و یارانش خواهد بود . این همان کابوسی است که رژیم را از آن گریزی نیست . همان وافعیتی که اصلا به مخیله هیچ کس خطور هم نمی کرد و نمی کند . آنگاه بی تردید عرق شرم بر بسا پیشانی ها خواهد نشست . آنگاه بر آنهایی که شعورشان قد نمی داد آشکار خواهد شد که چرا و چگونه نشستهای چندین و چند ساعته رهبری با رزمندگانش برای آمریکایی ها و دولت عراق و به تبع آن رژیم جمهوری اسلامی قابل پیگیری نبوده است ! وای از آنکه خودشیفتگی همنشین بلاهت گردد . اینجاست که دستاوردهای یک زندگی پرفراز و نشیب بسا ارزان به حراج گذاشته می شود.

باری ، “تهدید” تکرار فاجعه 10شهریور را می توان و باید تبدیل به “فرصتی” برای ارتقاء جنگ علیه حاکمیت استبداد مذهبی کرد . ضربات نظامی را می توان به دستاوردهای سیاسی بالغ کرد. فضای سمپاتیکی که به برکت خونهای جاری برخاک اشرف و در صحنه سیاسی ایران بوجود آمده را باید حفظ و حراست کرد و  ارتقاعش داد . این ازآن معدود شانسها و فرصتهای نادری است که همواره  در دسترس نیستند . بنابراین عاقلانه آنست که از این فرصت  در راستای منافع  و مصالح ملی ایران سود جست. منظقه و به تبع آن تمامیت مجاهدین درشرایط  فوق العاده خطیری بسرمی برند. هیچ جنبش انقلابی را  درهیچ کجا بدون داشتن یک چترسیاسی مقتدر و حداقلی از حمایتهای اجتماعی ضروری ، حتی درشرایط عادی هم نمی توان حفظ کرد چه رسد به شرایط خوف انگیزی که هم اکنون حاکم است.

مجاهدین باید که درهای رسانه ای خود را بروی بخش بزرگی از اپوزیسیونی که خواهان سرنگونی تمامیت رژیم جمهوری اسلامی هستند بگشایند. به لحاظ سیاسی حرفهایم را قبلأ در مقاله “کشتیبان را سیاستی دگرباید” زده ام . تنها اضافه می کنم هرآنکسی که برای اشرف اشکی ریخت ، هرآنکسی که در این فاجعه سکوت پیشه نکرد و بی اما و اگر به محکومیت جنایت قد برافراشت ، دوست است . چه رقیب باشد چه منتقد و چه حتی مخالف سیاسی . هرچه هست دشمن نیست و هرکه دشمن نیست می توان و باید که با او به تعامل پرداخت