در حالی ماه اوت 2014 به پایان خود نزدیک می شود که جهان آبستن تحولات و زورآزمایی های جدید میان روسیه و آمریکا و تاثیر به سزای این زور آزمایی ها بر شرایط خاور میانه، می باشد.
روسیه که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1990 هژمونی جهانی خود را از دست داده بود – طی سالهای گذشته توسط ولادیمر پوتین که تلاش می کند این تعادل قوای برهم ریخته را جبران کند – اکنون شکل جدیدی به خود گرفته است.
روسیه برای جبران عقب افتادگی های خود، در آغاز برای ایجاد اتحادی میان همپیمانان خود و ساختن یک بستر جدید اقتصاد جهانی، توانست با تشکیل، تقویت و گسترش گروه اقتصادی «بریکس» که متشکل از کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی می باشد، یک هماورد اقتصادی در مقابل آمریکا و اروپا ایجاد کند.
عقب نشینی آقای اوباما از حمله ی نظامی به سوریه در سپتامبر سال 2013 آن هم پس از قدرت نمایی های روسیه و چین و لشکر کشی های نظامی این دو کشور به دریای مدیترانه و کنارگیری ناوگان آنها در سواحل سوریه، موجب شد که روسیه به رهبری پوتین بتواند خیز جدیدی در عرصه ی بین المللی برداشته و برای فتح خاکریزهای جدید بین المللی گام بردارد. تا شاید بتواند روسیه را به قدرتی جدید در مقابل آمریکا و اروپا تبدیل کند.
عقب نشینی ذکر شده ی آمریکا در مقابل روسیه و چین این فضای جدید را برای روسیه ایجاد کرد تا بتواند به شکل نظامی وارد اوکراین شده، خواستار سهم خود از تحولات اوکراین شود و جزیره ی استراتژیک کریمه را به کشور خود تعلق دهد. اما روسیه تنها به کریمه هم راضی نیست و سهم بیشتری از تحولات ایجاد شده در اوکراین می خواهد.
همزمان پوتین برای ایجاد اتحاد از دست رفته میان متحدین سابق کشور خود، با سفر به کوبا و بخشیدن 30 میلیارد دلار بدهی این کشور به روسیه – که موجب قطع رابطه ی دو کشور شده بود – گام بلندی در راستای اعتمادسازی میان متحدین سابق روسیه در آمریکای لاتین برداشت.
اما از سوی دیگر ایالات متحده ی آمریکا نیز بخوبی این تحرکات روسیه را رصد کرده و با «آغاز دور جدید جنگ سرد»، طرح و برنامه های خود را داشته و سهم خود را از تحولات بین المللی می خواهد.
ظهور فرقه ی تروریستی داعش، دست کم تا این نقطه به نفع آمریکا تمام شده است. این که خانم هیلاری کلینتون، وزیر خارجه ی سابق آمریکا در کتاب خاطرات خود در مورد تشکیل «داعش» چه گفته است، اساسا موضوع مورد بحث بنده نیست.
اما داعش بزرگترین کمک را تا این لحظه به آقای اوباما کرده است تا بتواند عقب نشینی سیاسی و غیر قابل تصور خود در مقابل پوتین – در ارتباط با حمله به سوریه در سال گذشته – را جبران کند.
آماده سازیهای ایالات متحده ی آمریکا برای حملات نظامی احتمالی این کشور به سوریه، بی تردید تنها به مراکز و پایگاههای داعش در این کشور ختم نخواهد شد و یکی از اصلی ترین گزینه های ورود نظامی آمریکا به سوریه حمایت هوایی از ارتش آزاد سوریه برای سرنگونی نظام بشاراسد می باشد.
دقیقا به همین دلیل هم هست که شب گذشته سخنگوی کاخ سفید رسما اعلام کرد که «واشینگتن رژیم اسد – که مسئول جنگ داخلی این کشور است – را به رسمیت نمیشناسد و پیشنهاد دمشق برای تلاش مشترک در زمینه ی مبارزه با «تروریسم» را رد میکند».
لازم به ذکر است که در حال حاضر اپوزسیون سوریه که در قالب ائتلاف ملی سوریه شناخته می شود، از سوی ایالات متحده ی آمریکا، اتحادیه ی اروپا و نیز کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی و قطر – بعنوان یگانه آلترناتیو دولت اسد – به رسمیت شناخته شده است.
درخواست بودجه «حمله ی نظامی درازمدت» آقای اوبا از کنگره ی آمریکا طی روزهای گذشته، خود گواه نظریه ی مطرح شده در بالا است.
آقای اوباما تنها یکسال تا پایان دومین دوره ی ریاست جمهوری اش فرصت دارد. یکی از اصلی ترین دکترین های آقای اوباما در خاور میانه، حل مسئله ی اتمی ایران – تحت نظام جمهوری اسلامی – بوده است که تا این لحظه این «سیاست مماشات» به شکست انجامیده است.
آقای اوباما فرصت زیادی برای جبران اشتباهاتش در ارتباط با سیاستهای خارجی خود ندارد و بایستی هژمونی از دست رفته ی آمریکا در مقابل روسیه را دست کم به شکل نسبی به تعادل قوای سابق خود برگرداند. حمله نظامی آمریکا به سوریه و حمایت هوایی از ارتش آزاد سوریه می تواند گام بسیار بلند و ارزنده ای در این راستا باشد.
خارج از تصویر نیست که بگوییم درشرایط جدیدی که سوریه در حال ورود به آن است، وحشت سراپای نظام ولایت فقیه را گرفته است. سوریه که برای ولی فقیه نظام از خوزستان نیز مهم تر اعلام شده است، حالا در معرض از دست رفتن قرار گرفته و نظام جمهوری اسلامی به خوبی می داند که سرنگونی نظام اسد و جایگزینی آن با ائتلاف ملی سوریه به عنوان یک آلترناتیو دموکراتیک در این کشور، کمر جمهوری اسلامی را در این منطقه شکسته، راه ارتباطی زمینی آنها را با متحد استراتژیکشان – یعنی حزب الله لبنان – قطع کرده و گامی بسیار بلند در راستای سرنگونی ضحاکان حاکم بر ایران زمین به شمار می آید.
بویژه آنکه 4 ماه تا پایان آخرین دوره ی مذاکرات هسته ای 5+1 با رژیم بیشتر نمانده است و از هم اکنون تمامی ناظران بین المللی، چشم انداز این مذاکرات را تیره و تار می بینند.
حتی خود آقای باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده ی آمریکا درروز 4 اوت 2014 طی مصاحبه ای با روزنامه ی «نيويوركتايمز» گفت: احتمال دستيابي به توافق جامع هستهاي با ايران كمتر از 50 درصد است.
براساس تجربیات تاریخی، وجود چند جنگ همزمان در یک منطقه به نفع منافع سرمایه داری نیست.
پس شاید بی سبب نباشد که بگوییم جنگ ویرانگر اسرائیل و حماس – که موجب قتل عام شهروندان بی دفاع غزه نیز شد – توانست ضربات جبران ناپذیری به حماس وارد کرده و خط مقدم جمهوری اسلامی در قلب اسرائیل را خنثی نماید و همزمانی آتش بس دائمی میان اسرائیل و حماس در شب گذشته، با آماده شدن آمریکا برای حمله به سوریه، بی ارتباط با تحولات پیش رو نیست.
بویژه آنکه طی روزهای گذشته یک پهپاد شناسایی فوق تخصصی اسرائیل در بالای تاسیسات اتمی نطنز مورد اثابت قرار گرفته و سرنگون شد!
آنچه در چشم انداز به دید می آید این است که منطقه ی خاور میانه آبستن تحولاتی عظیم است. بی تردید طی هفته ها و ماههای آینده می توان مسیر این تحولات را به شکل شفافتری دید.
مجتبی فتحی
5 شهریور 1393
27 اوت 2014