درقسمت قبل اندکی درمورد اسلام (و یا بطورکلی مذهب ) مجاهدین خلق اشاره ای کردم . بدلیل همه بحث هایی که دراین رابطه شده است و میشود و برداشت های مختلفی که افراد برحسب مواضع سیاسی شان از ایدئولوژی مجاهدین میکنند و اتهاماتی که میزنند و مثلا کل اعتقاد ات آنها را با مذهبیون ارتجاعی یکی می دانند . و میگویند که اختلافی بین اسلام اینها و آخوندها وجود ندارد و چنین چیزهایی لازمست توضیحاتی کوتاه دراین رابطه اضافه کنم .
به عنوان فردی خارج از تشکیلات مجاهدین که درمورد ادیان مختلف تحقیقات وعلاقمندیهایی داشته ام . برداشتم از اعتقادات مذهبی مجاهدین درکل این است.
معتقدم که بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بویژه محمد حنیف نژاد از میان مذاهب معروف دنیا و مطالعاتی که درمورد آنها داشتند یک خط اعتقادی جدید را استخراج نمودند. یعنی مذهب آنها یک مذهب جدید و تلفیقی از عصاره کل مذاهب معروف دنیاست .
یعنی مذهب مجاهدین چکیده ای از آموزش های ادیان تاریخی درزمینه عدالت و همنوع دوستی و کمک به همنوع و محبت و اتحاد و مبارزه با ظلم می باشد . آنها درحقیقت مذهب را ظرفی برای گنجاندن آنچه که طی هزاران سال انسان بتدریج درزمینه های حقوق بشر ، همنوع دوستی ، کمک ومحبت به همنوع ،ایستادگی دربرابر ظلم و کارو تلاش درجهت رشد و بهبود وضع زندگی و محیط زیست . از خودگذشتگی ومنافع جمع را برمنافع خود ارجح دانستن . و همچنین مباحث عرفان ایرانی و وحدت گرایی درهستی و در جامعه و تعریف انسان به عنوان جانشین خدا برزمین که میتواند باتکیه به قدرت تفکر خود جهان راتغییر دهد و شرایط رابهبود بخشد . و چنین اصولی که طی هزاران سال دست آورد انسان ها بوده است.
یعنی اگر بخواهیم ساد ه بگوئیم . مذاهب معروف جهان را درغربالی ریخته . آنچه که عقب ماندگی است و مربوط به دوران های گذشته تاریخ است از آن ها حذف کرده و هرآنچه را که میتوانسته درجهت اخلاقیات و معنویات به انسان ها کمک کندرا برداشته اند.
مجاهدین به عنوان انسان های تحصیلکرده و اهل مطالعه درحقیقت آنچه را که در همه کشورها درجهت بهبود وضع کلی انسانها انجام شده است را و تئوریهایش مدون شده است را جمع آوری کرده و دریک ظرفی به اسم مذهب ریخته اند . و نام این ظرف را هم اسلام گذاشته اند . و محتویات این ظرف را هم معتقدند که درروند تکاملی جامعه و برحسب زمان ومکان تغییر میکنند و سمت وسوی تکاملی .میگیرند.
به این خاطر آنها مثلا به دینامیسم قرآن معتقدند . یعنی قرآن را یک کتاب جامد که هرچه درآنست همانست که هست نمی شناسند . و درزمان ها و مکان ها ی مختلف تعبیرهای دیگری از آن استخراج کرده و تفسیرهای دیگری را از آن امکان پذیر میدانند ولی بطور مشخص آنها ماتریالیست نیستند به زندگی بعد از مرگ معتقدند وهمچنین به وجود خدا ی واحد
تعریف مذهب در چارچوب مارکسیسم این است که مذهب روبنا است یعنی جزئی از فرهنگ انسان هاست که درطول زمان با تغییرات بنیاد های اقتصادی و تغییرروابط اجتماعی متاثر از آن تغییر یافته است . مثلا درقرون وسطی بدلیل سلطه فئودالیته و بسته بودن جامعه و حاکم بودن روابط فئودالیستی مذهب نقش ویژه ای را درفرهنگ جوامع بازی میکرد . کلیسا محور تصمیم گیریهای سیاسی بود . روابط خانوادگی برپایه آموزش های کلیسا بود . حتی قوانین دادگاه ها را هم همان کتاب های مذهبی و کشیش ها و یا ملاهای مسلمان تنظیم میکردند . بخصوص درجوامع اروپایی قبل از دوران رنسانس ، که کلیسا به عنوان یک نهاد درکنارنهاد پادشاهی و حتی قوی تر از آن برجامعه حکومت میکرد.
اما به مرور با تغییر زیر بنایی رابطه سرمایه وکار ونیاز سرمایه داری به لیبرالیسم و آزادیهای اجتماعی و گریز از چارچوب های دست و پاگیر کلیسا ، بتدریج مذهب نقش اش را درروابط اجتماعی و تولیدی و سیاسی از دست داد . از سیاست و قوانین اداره کشورها بیرون رفت . و نهادی مستقل و بیشتر معنوی را بوجود آورد
ریزه کاریهای مذهب و شعائر و بقیه این مسایل موضوع صحبت ما نیست . زیرا آنچه واقعیت تاریخی است و میشود از عملکرد مجاهدین هم به آن رسید این است که درجامعه ای بافرهنگی که نزدیک به دوهزار سال با اسلام آغشته شده است برای یک مبارزه سیاسی درجهت عدالت اجتماعی و حقوق بشر نمیتوان بی اعتنا به این فرهنگ عمیق باستانی ّ، توده ها را به سمت مبارزه طبقاتی سوق داد. گرچه مذهب روبنای روابط تولید است اما بیشک خود تاثیر متقابل خود را هم دارد و مثلا همانطور که درقرون وسطی عاملی درجهت سدکردن روند تکاملی جامعه شده بود، در زمان حال هم میتواند جلوی رشد فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی جوامع را هم بگیرد و پروسه رشد درآن زمینه ها را کند کند.
بنابراین اسلام مجاهدین هیچ شباهتی به اسم آخوندها ندارد . و از بیخ و بن متفاوت است .وبدلیل دینامیسمی که برای این مساله یعنی مذهب قائل بوده اند راه را برای برداشت های متکامل تر و صحیح تری از کتب باستانی مذهبی بازگذاشته اند و هیچ نوع دگماتیسمی دراین رابطه وتعبیرات و تفسیرات جدیدتراز نوشته های قدیمی مذهبی را قائل نیستند.
مهمترین قضیه همان تبدیل مذهب به یک تئوری برای نجات توده های مسلمان بوده است . برای اثبات این بود ه است که وقتی معتقدید خدا عادل است باید این عدالت را در جامعه و درروابط اقتصادی هم وارد کنید و ببینید و اگر این عدالت را نیافتید یعنی درجامعه ای بی خدا دارید زندگی میکنید. اگر به وحدت هستی معتقدید . این یگانگی باید در یگانگی انسان ها و برابری آنها هم متجلی شود و اگر این نیست یعنی پس مذهبی هم درجامعه وجود ندارد . و اگر معتقد به آخرت و جزا و پاداش اخروی هستید پس دراین دنیا باید به خیر و خوبی و نیکی هم معتقد باشید و درعمل روزانه خود آنرا نشان دهید . یعنی اسلام مجاهدین یک دین پراتیک برای مسایل روزمره است .وقتی این مذهب با حقوق بشر مدرن ترکیب میشود . مسلما دستوراتی که با شرایط حقوق بشر درزمان حاضر هم خوانی و همآهنگی نداشته باشند حذف میشوند. دیگر مجازات سنگسار جزء این مذهب حساب نمیشود . زیرا چکیده مذهب ، عدالت بوده است و دوست داشتن انسان ها . ویعنی دیگر اعدام نمیتواند جزیی از این مذهب باشد زیرا اعدام با حقوق بشر مدرن و دریافت درست ازعدالت ونیکی درزمان حاضر همخوانی ندارد و همچنین است سایر دستورات مذهبی که دردین ارتجاعی بصورتی دگم عمل میشود بدون درنظر گرفتن روند پیشرفت های جوامع انسانی.
بنابراین وقتی نیکی وعدالت و انسان دوستی و خیر و زیبایی و تکامل انسان عصاره مذاهب موجود باشد ، همه احکام ضد انسانی حذف میشوند و همه روش هایی که نقض حقوق اولیه انسان هاست هم حذف میشوند.
درجوامع سرمایه داری حقوق بشر وجود دارد به مثابه مینیمم هایی که درقوانین باید بکار بروند . یک نفر که گناهکار شمرده میشود باید قبل از اینکه محکوم نامیده شود برایش دادگاهی و وکیل مدافعی گذاشت و یک قاضی شناخته شده به عدالت و انسانیت و آگاه به قوانین جدید مدنی درمورد او حکم صادر کند. این بخشی از حقوق شناخته شده یک انسان امروز ی درجوامع پیشرفته است . ولی اینکه یک انسان باید به عنوان مینیمم حقوق انسانی اش درهرکجا که هست یک سرپناه نیز داشته باشد و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن ، این دیگر درجوامع سرمایه داری به عنوان یک حق اولیه حساب نمیشود . و اگر کسی در یک کشور سرمایه داری بدون خانه و غذا و لباس بود ، دولت مسئول شناخته نمیشود و کسی موردبازخواست قرار نمیگیرد.
ولی دریک مذهب خوب ( درست ) این حقوق هم شناخته شده ا ست . و درخیلی از کتاب های قدیمی مذهبی ذکر شده است که اگر انسانی درجامعه شما گرسنه بخوابد گناهش به گردن شماست . ویا اگر یتیمی را ازدرخانه خود برانید یعنی به خدا باور ندارید ( قرآن) و چنین دستوراتی.
بنابراین فرقی که میتوان درکل بین اسلام مجاهدین و اسلام ارتجاعی گذاشت این است که مجاهدین حقوق بشر نوین و اعلامیه جهانی حقوق بشررا با دستورات مذهبی تلفیق کرده اند و عدالت اجتماعی را زیر بنای اعتقاد به مذهب خود گذاشته اند . درمذهب آنها عدم اعتقاد به عدالت اجتماعی و حقوق بشر یعنی عدم اعتقاد به مذهب . این موضوع را آیه الله طالقانی نیز درتفسیر های قرآن خود متذکر شده است . و بطور خاص برروی این موارد انگشت گذاشته است.
ودرمجموع چیزی که من از اسلام مجاهدین فهمیده ام این است که آنها معتقد ند کتاب های مذهبی مثل طبیعت خام میمانند . چیزهایی درآنهاست که باید برحسب نیاز زمان کشف شوند و استخراج و پرداخته شوند . معدنی است که باید طلا و الماسی را که دارد استخراج کرد برای اینکار بایدهرچه بدست می آید گداخته شود ، شن ها وخاک ها و زوائدش غربال شود و آنچه که به نفع حقوق بشر ورشد و تعالی جامعه انسانی است مورد استفاده قرار بگیرد
بهرصورت مذهب اسلام برای مردم ایران وخاورمیانه یک فرهنگ ریشه دار است کسانی که داعیه دارند میتوانند قید مذهب را بزنند و دیگران را هم ارشاد میکنند که اینکار را بکنند و راه حل مشکلات و معضلات جامعه ایرانی را بخصوص که دچار یک حکومت فاشیستی مذهبی شده است را ریشه کن کردن اسلام میدانند . بطور قطع و یقین روشنفکران بی عمل اند. وقتی کسی بخواهد وارد عمل اجتماعی بشود و به حشر ونشر با توده های مردم رو آورد باید با فرهنگ دوهزارساله ای که تا عمق همه افکار آنها ریشه دوانیده است هم آشنا بشود . نابودی مذهب درجامعه ای مثل ایران امکان ناپذیر است . اما مذهب اسلام خود پتانسیل های درونی برای کمک به ایده های نوین اجتماعی و مبارزه درجهت حق و عدالت و حقوق بشر دارد . کار اصلی مجاهدین استخراج این پتانسیل و تبدیل آن به یک ابزار مبارزه بوده است . که بیشک هم درآن موفق بوده اند.
علت اینکه مجاهدین خلق با وجود اینکه درسال 1354 دچار یک ضربه بزرگ شدند ولی توانستند خود را ترمیم کنند وباز به جامعه برگردند همین واقعیت بود . اگر این نبود و فرهنگ اسلامی دراعماق جامعه ریشه نداشت . دلیلی نبود که مثلا همانها که درسازمان مجاهدین کودتا کردند و خود را مارکسیست نامیدند جای آنها را پر نکنند و یا چطور احزاب وسازمان های مارکسیستی و حتی احزاب ملی ولائیک و غیره نتوانستند چنان جاذبه ای برای جامعه ایران د اشته باشند و آنچنان اقشار مختلف را به خود جلب کنند که مجاهدین کردند و بزرگترین گروه اپوزیسیون در تاریخ مبارزات مردم ایران شدند.