بغض گلویم را میفشارد و اشک در چشمانم حلقه میبندد … خود را ضعیف می انگارم … اما باز فریاد بر میدارم که! أيا کسی در پشت آن دیوار هست که “فریاد این کودکان”را بشنود؟
آیا کسی هست که فریاد “آتنا اصلانیها،دختر هفتسالهٔ ” كه پس از تجاوز به قتل رسيد يا پریاها دختر 5 ساله ساوه ای كه پس از تجاوز، آزار جنسی و ضربه به سرو صورتش در بيمارستان درگذشت, و يا فرياد در گلو خفته یا فرياد پسران نوجوانی که با رؤیای فوتبالیست شدن در مدارس فوتبال مورد تجاوز قرار میگیرند، ویا دانشآموزانی که مورد سوءاستفاده جنسی ناظم مدرسه قرار میگیرند را بشنوند؟
و آیا میتوان به رغم قبول وجود چنین اتفاقات فاجعه بار در جامعه آخوند زده، تلاش کنیم تا زبان به کام بگیریم تا “قبح نشکنیم”؟
هرگاه سری به رسانه ها میزنم و یا با آشنائی و یا دوستی از اوضاع مردم در ایران سوالی میکنم، دنیا به دور سرم میچرخد و کنترل جسمی و روانی را از دست میدهم.
در سایه شوم حکومت ضد انسانی آخوندهای حنایتکار، آسیب های اجتماعی در ایران روز به روز چهره جدیدی از خود بروز میدهند، از اعتیاد گرفته تا پدیده های کارتون خوابی، طلاق، و کودک آزاری و دهها مسئله اجتماعی دیگر همه و همه…
در روزها و هفتههای اخیر اخبار مربوط به کودکآزاری در شبکههای اجتماعی و رسانههای رسمی دست به دست میشوند. داستان کودکانی روایت میشود که قربانی تجاوز جنسی نزدیکان هستند یا با مرگ از آزار جسمی رهایی مییابند.
اگر چه پدیده شوم کودک آزاری یکی از آسیب های اجتماعی است که در سایه حکومت ضد انسانی گسترش یافته است وانواع متعددی. از جمله وادار کردن کودکان به انجام کارهای سخت و طاقت فرسا، تنبیه و آزار بدنی را شامل میشود، اما پدیده آزار جنسی کودکان از بدترین نوع آن محسوب میشود. بویژه در جوامع سنتی و رشد نیافته و از جمله در ایران تحت حکومیت قرون وسطائی موجود که صحبت کردن در مورد آن تابو است و قربانیان کمتر زبان به اعتراف باز میکنند. بیشتر این آزارها زیرپوست جامعه اتفاق میافتند که درنتیجه مقابله با آن را نیز پیچیدهتر کرده، زیرا خانواده ها از صحبت در این باره پرهیز می کنند و اَي تصور را داونز كه اگر در این باره حرف بزنند آبرویشان می رود.
از سوی دیگر حس مالکیت بر فرزندان و آزار آنها برای رفع عطش قدرتطلبی یا آزار آنها در حالت غیرعادی مثل (اعتیاد یا در حالت مستی) و البته فقر آموزشی در مدارس هم سویههای دیگر این معضل هستند. در این نوع جوامع همیشه سرپرست کودک، که معمولا پدر اوست، در برابر قانون از مصونیت به مراتب بیشتری برخوردار است.
بسیاری از خانواده ها بعد از این که کودک شان مورد آزار جنسی قرار می گیرد، سعی می کنند با جابجایی منزل محل سکونت شان این آبرو را به قول خودشان حفظ کنند. نوع دیگر کودک آزاری، هیجانی – عاطفی است که بدترین شکل کودک آزاری به شمار می رود زیرا ممکن است یک کودک ضرب و جرح بدنی را بعد از مدتی فراموش کند؛ اما نادیده گرفته شدن از سوی اعضای خانواده چنان ضربه ای به او می زند که نتایجش سال ها بعد خودشان را در رفتار فرد بروز می دهد.
به همین دلیل هم آمار درستی از کودک آزاری جنسی در ایران در دست نیست. و مردم ایران، به طور عام، اساسا با انواع کودک آزاری آشنا نیستند؛ برای مثال کمتر پدر و مادری درباره کودک آزاری کلامی و عاطفی اطلاعات دارند. در نتیجه آماری هم در این زمینه وجود ندارد زیرا شکایتی مطرح نمی شود یا مثلا درباره کودک آزاری جنسی با فرهنگی روبرو هستیم که صحبت کردن در این باره را نمی پسندد.
پس از مرگ آتنا اصلانی، دختربچهی ۸ ساله در پارسآباد مغان، موضوع خلاء قانونی برای تشخیص کودکآزاری و برخورد با عاملان نیز مطرح شد. اگر چه پیش از این لایحهای در این مورد در دولت محمود احمدینژاد تصویب و به مجلس ارائه شده، اما از آن زمان مسکوت مانده است.
اما راه مبارزه با کودک آزاری به وضع قوانین شدید خلاصه نمیشود. در ایران تحت حکومت ملاها قوانین ضدانسانی از قبیل اعدام و سنگسار ،قطع اعضای بدن و قصاص موجود است. انچه که نیاز است تغییر فرهنگ و آموزش است که در چنین رژیمی گناهی کبیره محسوب میشود.
بدون شک کودکان در ایران قربانی ناآگاهیهایی شده اند که مسبب اصلی آن حکومت جهل میباشد که چشم خود را به واقعیتهابسته است و برای رفع آنها نه تنها هیچ تلاش لازم و موثر صورت نداده است بلکه به آن نیز دامن زده است.
مجتبی قطبی